روز پدر و روز آقایان عزیز پیشاپیش مبارک !

سلام خانم دکتر عزیز. نتونستم بیام نمایشگاه تا شما رو از نزدیک زیارت کنم. ما شهرستانی ها همیشه از قافله روزگار عقبیم. منتظر هدیه خوشکلتون هستیم. مسافرت خوش بگذره. راستی من احساس میکنم سفرنامه هند شما کامل نبود. من تا قسمت 5 یا 6 خوندم تا جایی که رفتین تو کمپ پشه و گرما اذیت میکرد. بقیه اش کجاست؟

سفرتون بی خطر ولی زیاد از ما دور نشین :(
بیی صبرانه منتظر هدیه اختصاصی تون هستم <3

سفر خوش بگذره خانوم دکتر عزیز، آخجووووووون هدیه داریم

منتظر می مونیم!
خوش بگذره خانوم دکتر

سلام خانم دکتر جان!!!
خوبید؟
ایشالله که سفر حسابی خوب بوده باشه.
کی بر میگردید خانم دکتر؟
در پناه خدا.

سلام آناهيتاي عزيزم، اميدوارم الان حالتون خوب خوب باشه و ايام به كامتون.
عزيزم ....اگه درست يادم مونده باشه روز پنجشنبه تو كلاس هدف شما يا يكي از بچه ها گفتين كه مادر منا جون بيمارستانه و به خاطر همين موضوع غايبه، از اون روز به بعد ما هرچي با منا جون تماس ميگيريم كه احوال مادرشو جويا شيم جواب نميده....خيلي نگرانش هستيم ، شما ازش خبر دارين،
لطفا اين كامنت رو خودتون فقط بخونيد و تاييد نكنيد....اگه با شما تماسي داشت ميشه بهش بگين ما نگرانشيم؟
ممنون از محبتتون.... ميبوسمتون

سلام گیس گلاب جون. کجایی؟؟ خبری ازت نیست؟؟ حالت بهتر شد؟
جواب کامنت منو که تو قسمت "در بیست و هفتمین نمایشگاه چه گذشت" گذاشتم نمیدی؟

ممنون خانم دکتر،میدونم خودتون گفتید که سایت رو دارید مرتب میکنید،ولی اگه اشتباه نکنم مطالبی مربوط به هدف گذاری در سایتتون بود،اونا بر میگردن؟ممنون

سلام گیسوی عزیزم...نمیدونستم باید این سوال رو کجا بپرسم،ببخشید اگر جای مناسبی سوالم رو نپرسیدم،قسمت چگونه شاد و موفق باشیم که کناره صفحه در ستون مطالب سایت اومده باز نمیشه درسته؟

گیس گلابتون عزیز سفرتون به خیر و پربار

آناهيتاي نازنينم سلام
ممنون از محبتتون، راستشو بخوايد ما 5 نفر واقعا با شما و باهم ديگه ارتباط عاطفي و روحي نزديكي رو داريم تجربه ميكنيم.الحق كه راست گفتين....يه چيزي تو مايه هاي خواهري.....اصلا آناهيتا جون ميگم وقتي ما مسائل و دغدغه هايي رو باهم درميون گذاشتيم كه براي خود من يه راز و گفت و گويي بين من و خداي بزرگ بوده، آيا نميشه ارتباطي حتي نزديك ترز از خواهري رو براش تعريف كرد؟ نميدونم اسمشو چي بايد بذارم ولي هرچي هست خيلي شيرينه براي من ، اينو از صميم قلب باور دارم. راستي ما بعد از جلسه هجدهم ارديبهشت روزهاي پر استرسي رو گذرونديم...نمي دونم اطلاع دارين يا نه...كه همون روز دقيقا متوجه شديم كه خواهر رقيه جون تصادف كرده و تو كماست واون سريع برگشته به كرمان....خيلي سخته ...خيلي به هم ريخته بود از ما خواست كه يه جوري بهتون اطلاع بديم تا براي خواهرش با اون دل پاكتون دعا كنيد.......اين كامنت هم برا شما بود ولي اگه دوست دارين تاييد كنيد......التماس دعا براي فاطمه خواهر رقيه جون
ميبوسمتون