پاییز قشنگی است، دیروز در رودهن، ما چند دقیقه بارش برف داشتیم. از تهران خبر ندارم.
جای همگی خالی، پنجشنبه همراه هشت تا از دوستان کلاسی نیمه خصوصی در مطب من برگزار کردیم. خدا را شکر هر هشت نفر راضی و خوشحال از آنچه آموختند، راهی خانه خود شدند. وقتی میبینم چشمها از یادگیری مطالب جدید، برق میزند، وقتی کلام تشکر آمیز دوستان را میشنوم، وقتی مرا در آغوش پرمحبتشان می فشرند، بیش از پیش مطمئن میشوم، کار اصلی من «آموزگاری» است.
من هر روز هفته را دوست دارم، ولی خب ... شنبه یک چیز دیگه است. محشره! این حرف را کسانی میزنند که عاشق شغلشان هستند. در هنگام تعطیلات، باتریها را شارژ میکنند تا هفته را خوب و خوش آغاز کنند و من هم بالاخره فرصت شارژ کردن باتری هامو پیدا کردم. خیلی دوستتون دارم. می دونستید؟