Inside Out عجب کارتونی است. پیشنهاد میکنم آن را ببینید. پنج احساس اصلی در وجود یک کودک یازده ساله، دست به دست هم میدهند و تصمیمات اصلی زندگی او را میسازند. این کارتون زیبا اساس روانشناسی مثبت را بیان میکند. همانطور که می دانید پدر روانشناسی مثبت دکتر مارتین سلیگمن است.
پنج احساس اصلی یعنی:
- شادی
- غم
- ترس
- خشم
- تهوع و نفرت (البته احساس اصلی پنجم شگفت زدگی و تعجب است، ولی در این کارتون اینطوری طبقه بندی شده است)
یک کارتون کاملاً علمی که به زبانی ساده کشفیات مارتین اسلیگمن را در زمینه احساسات بیان میکند:
مثبت اندیشی این نیست که ما باید همیشه شاد باشیم و باید بقیه احساسات را سرکوب کنیم، بلکه مثبت اندیشی استفاده از تمام احساسات برای ساختن یک زندگی خوب است. همه احساسات ما در خدمت ما هستند و قرار است کمک کنند زندگی ارزشمند و مقدس ما حفظ شود، ولی اگر ما فقط روی یکی دو تا احساسات خود گیر کنیم، دچار مشکل میشویم.
خشم، ترس، نفرت، سه احساسی که زندگی بسیاری از ما را در دستان خود قبضه کردهاند و اجازه نفس کشیدن به شادی و غم نمیدهند.
اووووه! عجب کارتونی بود. پیشنهاد میکنم این کارتون زیبا را ببینید. فقط یک سؤال دارم: قهرمان این کارتون، دختربچهای است که تا یازده سالگی با عشقی بدون قید و شرط دوست داشته شده و والدینش بخوبی از او مراقبت کردهاند. بعد به خاطر این که به شهری دیگر اسباب کشی کردهاند، دچار ترومای شدید روحی میشود!!! آنوقت من که تا یازده سالگی، بارها و بارها بین شهرهای تهران، اهواز، شوشتر، اردکان، شیراز جابجا شدم، دچار چی شدهام؟؟؟ چه بچههای سوسولی هستند بخدا!
از حق نگذریم، هر نوع جابجایی خانه، شهر، کشور ... برای کودکان کوچکتر از شش سال، ترومای روحی محسوب میشود. جدایی یا مرگ والدین حتی مرگ مادربزرگ و پدربزرگ، فاجعهای بزرگ است. همه این جدا شدنها و دل کندنها در روح بچهها حک میشود.
البته منظورم از این جملات این نیست که اگر ما در دوران کودکی مستأجر بودهایم و هر سال باید خانه عوض میکردیم، یا به خاطر شغل پدرمان باید شهر زندگیمان را عوض میکردیم و با والدینمان از هم طلاق گرفتهاند، الان حق داریم بدرفتار و جامعه ستیز باشیم. ابداً! ما طبق قانون از هجده سالگی آدم بزرگ شناخته میشویم. میتوانیم معامله کنیم، ازدواج کنیم، شاغل شویم، رأی بدهیم. ما به عنوان آدم بزرگ آزادیهایی داریم. در مقابل، مسئولیتهایی هم داریم.
ما به عنوان آدم بزرگ قرار است آسیبهای دوران کودکی را بشناسیم و آنها را التیام بدهیم. در آن صورت ما براستی آدم بزرگ هستیم. اگر ما همه زندگی بزرگسالی خود را صرف سرزنش کردن پدر، مادر و شرایط زندگی کودکیمان بکنیم، هرگز فرصت بزرگ شدن پیدا نخواهیم کرد. شما از لحظهای یک آدم بالغ به شمار میآیید که دست از آه و ناله کردن در مورد والدین و زندگی دوران کودکیتان بردارید!
حالا نوبت شماست:
- آیا در خشم، ترس و نفرت نسبت گیر افتادهاید؟
- و یا میتوانید این احساسات را بشناسید و آنها را بدرستی مدیریت نمایید؟
- آیا از غم و شادی بهره میبرید؟
- یک کلام، آیا با همه احساسات خود در تماس هستید و یا بعضی از احساسات خود را دوست ندارید؟
اگر در خشم گیر بیفتید، نمی توانید مثبت اندیش باشید. مدیریت خشم به معنای سرکوب خشم نیست. بلکه به معنای تماس سالم با احساس خشم است. هنوز خداحافظ خشم! را تهیه نکردهاید؟