ای نام تو بهترین سرآغاز
با نام و یاد خدا نوشتن اولین مقاله سال 1397 را آغاز میکنم.
همیشه موقع نوشتن اولین مقاله سال جدید، دستودلم میلرزد. انگار با انتخاب موضوع مقاله، درسی که قرار است بیاموزم در دامنم قرار میگیرد. بله! درست خواندید. درسی که قرار است خودم بیاموزم. همه آموزگاران در هنگام تدریس، یاد میگیرند. ممکن است چیزی را بلد باشید، ولی تا وقتی دستکم آن را به یک نفر دیگر نیاموزید، آموختن شما تکمیل نشده است. من با تدریس به شما، در واقع خودم دارم یاد میگیرم.
اولین مقاله سال 1396 این بود: توکل چیست؟ چگونه به خدا توکل کنیم؟
من در سال 1396 بارها در بوته آزمایش قرار گرفتم تا توکل را بیاموزم. نسبت به سال گذشته بسیار آموختم، ولی هنوز راه طولانی در پیش دارم. در سال 1396 وقتی با مسائل ناخوشایندی روبرو میشدم که برای حل آنها هیچ راهی نداشتم، زیر لب زمزمه میکردم: «این مشکل را به دست توانای تو میسپارم. هر طور صلاح میدانی.»
هنوز بهصورت اتوماتیک و خودکار این کار را انجام نمیدهم. بلکه با شانههایم به در بسته فشار میآورم، با مشت به دیوارهای بنبست میکوبم... یکمرتبه به خاطر میآورم این راهش نیست. بعد توکل میکنم. روی کاغذ سفیدی مینویسم برای چه چیزی نگران هستم و پیشاپیش از خدا تشکر میکنم که مسئله را به بهترین شکل حل خواهد کرد. کاغذ را تا میکنم و تاریخ یک ماه بعد را مینویسم. دو سه ماه بعد تصادفی آن کاغذ تاشده را میبینم و میخوانم... موضوعی که برایش نگران بودم، به نظرم خندهدار میآید، زیرا رخ نداده و یا به شکلی ساده حل شده است.
موضوع امسال، مهارتهای زندگی است، یعنی اساس و پایه این سایت. سایت گیس گلابتون برای آموزش مهارتهای زندگی به خانمهای تحصیلکرده ساخته شده است. میدانم همه مردم به مهارتهای زندگی نیاز دارند، ولی من وزارت آموزشوپرورش نیستم تا بتوانم نیازهای آموزشی همه اقشار جامعه را برطرف کنم. من یک نویسنده و یک آموزگارم، پس بخشی از جامعه را برای آموزش دادن انتخاب کردهام.
چرا خانمهای تحصیلکرده را انتخاب کردم؟ در درجه اول چون خودم جزو همین قشر هستم. سالهای طولانی عمرم را در راه آموختن صرف کردهام و بالاخره به جایی رسیدم که فهمیدم مهمترین مطالب را نیاموختهام: مهارتهای زندگی... در مدرسه و دانشگاه هیچ کلاس و استادی مهارتهای زندگی را تدریس نمیکرد. گریهآور است اگر اعتراف کنم که تا چهلسالگی نمیدانستم چیزی تحت عنوان مهارتهای زندگی وجود دارد....
من در کلاسهای مدرسه و دانشگاه، شاگرد زرنگی بودم و بهسادگی جوایز و نمرههای خوب را به دست میآوردم، ولی در زندگی واقعی مرتب شکست میخوردم: در دوستیهایم، در عشق ورزیدن، در ازدواج، در پسانداز کردن، در شاد بودن... آنهمه تحصیل و داشتن مدارک دکترای تخصصی، هرگز جای خالی مهارتهای زندگی را پر نکرد.
من برای انتخاب خانمهای تحصیلکرده برای تمرکز آموزش، دلیل مهمتری هم دارم. به عقیده من اگر بخواهیم جامعهای شاد و موفق داشته باشیم، باید مادران شاد و موفق داشته باشیم. زیرا 90% شخصیت یک کودک تا ششسالگی شکل میگیرد، یعنی قبل از مدرسه رفتن و مادران بیش از هر شخصی، دنیای یک کودک را شکل میدهند. اگر کشوری، زنان باسواد، هوشمند، بااراده و شاد داشته باشد، مطمئن باشید، فرزندانی شاد و موفق تربیت خواهند کرد. اگر زنان ضعیف، ناشاد، نادان و ناتوان باشند، امکان ندارد بتوانند فرزندان شاد و موفقی تربیت کنند.
اگر شما دوستان عزیز آنقدر خوششانس هستید که در کودکی مهارتهای زندگی را آموختهاید، خوش به سعادت شما، ولی اگر این شانس را نداشتید، نومید نشوید. ما انسان هستیم، اشرف مخلوقات. ما محکوم به سرنوشت نیستیم، بلکه سرنوشت خود را میسازیم. شما میتوانید تصمیم بگیرید از همین امروز آموختن مهارتهای زندگی را آغاز کنید.
امیدوارم شما آموختن مهارتهای زندگی را جدی بگیرید. اگر به آرزوهای خود نمیرسید، اگر در روابط خود شکست میخورید، اگر بیپول هستید، اگر سرگشته و غمزده هستید، همه و همه به خاطر نداشتن مهارتهای زندگی است.
اگر آماده هستید مهارتهای زندگی را بیاموزید، زیر همین پست بنویسید: آماده ام!
و حالا قرار است به سؤال مهمی پاسخ بدهم،
لطفا روی این لینک کلیک کنید:
مهارتهای زندگی چیست؟