آخرین بروزرسانی این مقاله: 27 بهمن 1398
هر خانم تحصیلکرده باید بداند که ...
مهارتهای زندگی برای خانمهای تحصیلکرده
سایت گیس گلابتون در تاریخ دوم مرداد 1391 آغاز به کار کرد و بیش از 2000 مقاله در آن ثبت شده است، ولی وقتی خانمی برای اولین بار به این سایت وارد میشود، روحش خبر ندارد چه مقالههای خوبی در این سایت وجود دارد. یکجورهایی بعضی مقالههای بسیار خوب گیس گلابتون دارد خاک میخورد و کمتر کسی خبر دارد. یک تازه وارد شاید نداند سایت گیس گلابتون به منظور آموزش مهارتهای زندگی به خانمهای تحصیلکرده تدوین شده است.
من یک راهنمای کلی برای تازهواردها نوشتهام، تحت عنوان: از اینجا شروع کنید! ولی این راهنما درباره کلیات است و عناوین مقالهها و تمرینات رایگان را در برندارد. به همین دلیل تصمیم گرفتم چند ابرمقاله بنویسم. ابرمقاله یک مقاله بسیار طولانی است که راهنمای کامل برای ... است. این اولین ابرمقاله من است و برای خانمهای تحصیلکرده است. همانطور که میدانید من مربی رشد فردی خانمهای تحصیلکرده هستم. من مهارتهای زندگی را آموزش میدهم و بهطور اختصاصی، خانمهای تحصیلکرده را مورد خطاب قرار میدهم. خیال دارم هر چند وقت یکبار این ابرمقاله را بهروزرسانی و مقالههای جدید و منابع جدید را به آن اضافه کنم. هر بهروزرسانی را به اطلاع شما خواهم رساند.
خانمهای تحصیلکرده ایرانی، سالهای طولانی برای تحصیلات زحمت میکشند، ولی 50% خانمهای ایرانی با تحصیلات عالیه بیکار هستند و یا ساعتهای طولانی برای حقوقی ناچیز کار میکنند. بعضی از آنها نمیتوانند همسر دلخواهشان را جذب کنند و از خیر ازدواج کردن میگذرند. آنها مجبور میشوند با زندگی مجردی کنار بیایند، درحالیکه مجرد ماندن را دوست ندارند. (البته بعضی خانمها، مجرد بودن را دوست دارند. ازدواج کردن یا نکردن، یک تصمیم شخصی است و به دیگران ربطی ندارد) وضع متأهلها هم بهتر نیست. طبق آمار غیررسمی در شهرهای بزرگ ایران 60% ازدواجها به طلاق منجر میشود. اگر زن و شوهر رسماً طلاق نگیرند، طلاق عاطفی، پنجه یخزده خود را بر گلوی خانواده میفشارد. زن و شوهر از هم دور هستند. فرزندان از دعواها و یا قهرهای والدینشان آسیب میبینند.
خانمهای تحصیلکرده ایرانی، ممکن است بتوانند بهخوبی بنویسند، بخوانند، محاسبه کنند، پروژههای سنگین را طراحی و اجرا کنند، بیماران را با مهارت درمان کنند، ولی وقتی نوبت ارتباط با خانواده خودشان، خانواده شوهر، دوستان، همکاران و رئیس میشوند، بعضی خانمها، کم میآورند. آنها احساسات خود را نمیشناسند، بابت احساسات منفی خود شرمنده میشوند و سعی میکنند احساسات منفی، مثل حسادت، خشم و غم خود را مخفی کنند. نمیتوانند در مورد خواستهها، نیازها و احساسات خود بهراحتی صحبت کنند. مذاکره کردن را بلد نیستند. نمیدانند چگونه احساسات منفی خود را مدیریت کنند. نمیدانند چگونه وقت و انرژی خود را هدر ندهند و چگونه از زمان و انرژی خود بهخوبی استفاده کنند. افراد نامناسبی را، همجنس یا غیرهمجنس، برای دوستی و رابطه انتخاب میکنند.
- تحصیل کردن، گرفتن یکتکه کاغذ نیست.
- تحصیل کردن، گرفتن نمره قبولی در امتحانات نیست.
- تحصیل کردن، حفظ کردن یکسری مطالب بیهوده نیست.
خانمی که لیسانس دارد، 16 سال درسخوانده است. اگر فردی 16 سال درسخوانده باشد انتظار داریم بتواند بهخوبی از مغز و ذهنش استفاده کند. هدف تحصیلات آکادمیک این است که شما بیاموزید به شکلی منظم و کارآمد از ذهن و مغزتان برای حل مسائل و مشکلات استفاده کنید - تعریف تحصیلات education- آیا شما بهعنوان یک خانم تحصیلکرده چنین دستاوردی را کسب کردهاید؟
اگر پس از سالهای طولانی تحصیلات آکادمیک، نمیتوانید درآمد خوبی کسب کنید، نمیتوانید رابطه خوبی با اطرافیان خود داشته باشید، نمیتوانید همسر خوبی بیابید و با خوبی و خوشی خانواده خود را تشکیل بدهید، نمیتوانید از زمان خود بهخوبی استفاده کنید، نمیتوانید احساسات منفی خود را بشناسید و به شکلی مؤثر آنها را مدیریت کنید، نمیتوانید مشکلات و مسائل روزمره را بهخوبی آنالیز و حل کنید، با مشاور خوبی در تماس نیستید تا در موارد بحران با او مشورت کنید، اهداف و آرزوها و ارزشهای خود را نمیشناسید و بر اساس آنها زندگی نمیکنید و و و... یعنی شما مهارتهای زندگی را نیاموختهاید.
در جهان امروز تحصیلکرده بودن، توانایی خواندن و نوشتن و کار کردن با کامپیوتر نیست. بلکه تحصیلکرده بودن یعنی توانایی کنار آمدن با تغییرات زندگی به شکلی مؤثر و مفید. شما باید بدانید میتوانید چه مواردی را تغییر بدهید و دست به عمل بزنید و لازم است بدانید چه مواردی غیرقابل تغییر است و غیرقابل تغییرها را بپذیرید. در جهان امروز، مهمترین آموزشی که لازم است برای آنوقت و انرژی صرف کنید، مهارتهای زندگی است.
ما مطالبی را تحمل میکنیم که لازم نیست تحمل کنیم. از طرف دیگر ما انرژی زیادی را صرف تغییر دادن موارد تغییرناپذیر میکنیم، درحالیکه باید آنها را به همین شکل بپذیریم. متأسفانه بسیاری از افراد نمیتوانند تفاوت بین این دو را بهخوبی درک کنند.
شما خانمهای تحصیلکرده، باهوش هستید. یعنی IQ یا بهره هوشی بالایی دارید. میزان IQ یا بهره هوشی با انجام آزمونهای استاندارد قابلاندازهگیری است. IQ یا بهره هوشی، تواناییهای شما را در استفاده از کلمات و اعداد را نشان میدهد. به عبارت سادهتر، شما که IQ یا بهره هوشی بالایی دارید، میتوانید بهخوبی مفاهیم نوشتهها و کتابها را بفهمید، خلاصهنویسی کنید، مقاله و حتی کتاب بنویسید. شما میتوانید سخنران خوبی باشید. شما میتوانید مسائل ریاضی را بهخوبی حل کنید و هندسه و جبر و ریاضیات جدید و فیزیک و شیمی برای شما شیرین است و حتی ممکن است بتوانید طرح مسئله کنید.
IQ یا بهره هوشی ژنتیک است. شما با IQ یا بهره هوشی مشخصی به دنیا میآیید. آموزش میتواند 5-4 نمره IQ یا بهره هوشی را افزایش بدهد و نه بیشتر. یعنی اگر کودک کمهوشی را با صدها کلاس و معلم بمباران کنیم، باهوش نخواهد شد و اگر کودک باهوشی در فقر مالی و فقر فرهنگی به دنیا بیاید، به خاطر نداشتن آموزش مناسب، کمهوش نمیشود. او باهوش است.
IQ یا بهره هوشی، پایه و اساس خلاقیت است. ما به آدمهای باهوش نیاز داریم تا اکتشافات بیشتر، اختراعات بیشتر، قوانین بهتر و تحقیقات بهتری داشته باشیم. بهعبارتدیگر، تمدن و پیشرفت انسان به دست افراد با IQ یا بهره هوشی بالا، مثل شما خانمهای تحصیلکرده عزیز، شکل میگیرد.
اما...
اما و اما...
IQ یا بهره هوشی بالا و توانایی شما در مطالعه و نوشتن کتاب و حل و طرح مسئلههای ریاضی، شما را خوشبخت و شاد نمیکند. میزان خوشبختی و شادی شما وابسته به مهارت شما در برقراری رابطه موفق و مؤثر است. اگر شما بتوانید با خودتان و دیگران روابط خوبی برقرار کنید، هوش هیجانی بالایی دارید و این اساس خوشبختی و شادمانی است.
EQ یا هوش هیجانی یعنی توانایی شناسایی احساسات و عواطف خود، توانایی مدیریت احساسات و عواطف خود، توانایی شناسایی احساسات و عواطف دیگران و توانایی کنار آمدن با احساسات و عواطف دیگران. به زبان ساده اگر شما بتوانید احساسات خود را بشناسید و بهخوبی مدیریت کنید و احساسات اطرافیان خود را هم بشناسید و بتوانید واکنش درستی در مقابل احساسات آنها نشان بدهید، مطمئناً در برقراری رابطه با خود و اطرافیان ماهر هستید و EQ یا هوش هیجانی بالایی دارید.
وقتی شما EQ یا هوش هیجانی بالایی داشته باشید، میتوانید دوستان خوبی پیدا کنید، همسر خوبی جذب کنید، ازدواج خوبی خواهید داشت، فرزند خوبی تربیت میکنید و با فرزند خود رابطه خوبی دارید، با خانواده همسر بهخوبی کنار میآیید، با همکاران، رئیس و زیردستان خود بهخوبی و مؤثر رابطه برقرار میکنید. در شغلتان پیشرفت میکنید. با مشتریها رابطه خوبی دارید، پس میتوانید خدمات و محصولات خود را بهخوبی بفروشید و درآمد خوبی دارید. اگر عقیده و باوری دارید که لازم میدانید در جامعه منتشر شود، میدانید کجا و چطور آن را مطرح کنید تا اثرگذار باشد.
EQ یا هوش هیجانی بالا به زبان ساده یعنی شما میدانید با چه کسی، در کجا، چه بگویید و چه نگویید!
EQ یا هوش هیجانی بالا به زبان ساده یعنی اگر حالتان خوب نیست، میدانید چطوری حال خودتان را خوب کنید. اگر عصبانی هستید، بدانید خشم شما سالم است یا ناسالم و قرار است چگونه آن را مدیریت کنید. هدفها و آرزوهای خود را بشناسید و بدانید چگونه انگیزه رسیدن به هدفها را در خود زنده نگهدارید.
IQ یا بهره هوشی ثابت و ژنتیک است، ولی خوشبختانه EQ یا هوش هیجانی آموختنی است. ما EQ یا هوش هیجانی را از در خانواده و مدارس ابتدایی یاد میگیریم. اگر ما خوششانس باشیم والدینی داریم با EQ یا هوش هیجانی بالا و از آنها رمز و راز زندگی – مهارتهای زندگی – را میآموزیم. اگر بدشانس باشیم، بدون آموختن مهارتهای زندگی وارد جامعه میشویم و مرتب شکست میخوریم. برای بالا بردن EQ یا هوش هیجانی باید مهارتهای زندگی را یاد بگیریم. مهارتهای زندگی و EQ یا هوش هیجانی آموختنی است. تصمیم بگیریم و آنها را بیاموزیم.
بعضی افراد باهوش هستند، یعنی IQ یا بهره هوشی بالایی دارند، ولی متأسفانه EQ یا هوش هیجانی پایینی دارند. آنها در مدرسه و دانشگاه شاگرد اول هستند و در زندگی، شاگرد آخر. اگر دوستان خوبی ندارید، با والدین و بقیه افراد خانوادهتان درگیری دارید، نمیتوانید همسر دلخواهتان را جذب کنید، با همسرتان و فرزندانتان کشمکش دارید، شغل دلخواهتان را ندارید، درآمدتان کم است، دخلوخرجتان بهم نمیخورد و کلاً زندگیتان در هم پیچیده، متأسفانه شاید EQ یا هوش هیجانی شما پایین است، ولی نگران نباشید. EQ یا هوش هیجانی آموختنی است و شما میتوانید تصمیم بگیرید هوشمند باشید و تکتک مهارتهای زندگی را بیاموزید.
مهارتهای زندگی برای خانمهای تحصیلکرده
مهارتهای زندگی چیست؟
سازمان بهداشت جهانی اعلام کرده هر انسانی لازم است ده مهارت اصلی زندگی را داشته باشد تا از نظر روحی سالم باشد. سازمان بهداشت جهانی، مهارتهای زندگی را اینگونه تعریف میکند:
Life Skills are abilities for addaptive and positive behaviour that enebles individuals to deal effictively with the demands and challenges of everyday life
ترجمه: مهارتهایی برای تطبیق و رفتار مثبتی که فرد را قادر میکند بهطور مؤثر با چالشهای زندگی روبرو شود.
تطبیق: یعنی فرد انعطافپذیر است و میتواند در شرایط متفاوت، واکنشهای مناسب نشان بدهد.
رفتار مثبت: یعنی شخص میتواند در سختترین شرایط، رو به جلو حرکت کند و نور امید را پیدا نماید.
مهارتهای زندگی به تعریف سازمان جهانی بهداشت به سه دسته اصلی تقسیم میشود:
- مهارتهای اجتماعی
- مهارتهای فکر کردن
- مهارتهای احساسی
مهارتهای اجتماعی شامل:
محصول آموزشی مدیریت خشم: خداحافظ خشم
من تا چهلسالگی نمیدانستم چیزی تحت عنوان مهارت زندگی وجود دارد! نمیدانستم چرا در بعضی موارد مثل درس خواندن و طبابت و درمان بیماران کاملاً موفق هستم، ولی نمیتوانم درآمد خوبی کسب کنم، فقط دارم بیگاری انجام میدهم. دلم میخواست ازدواج کنم، ولی نمیتوانستم مرد خوبی را جذب کنم، افسرده و غمگین بودم. نمیتوانستم خود را شاد کنم، گاهی اوقات بشدت بی انرژی بودم. دلم میخواست فقط بخوابم و باز هم بخوابم. بعضیاوقات بشدت خشمگین بودم و دعوا راه میانداختم. گاهی اوقات از شدت غم، هقهق گریه میکردم. من نمیدانستم چرا در بعضی موارد مدام شکست میخورم. فکر میکردم بدشانسم یا دیگران قدر مرا نمیدانند. انتظار داشتم بقیه مردم مطابق میل من تغییر کنند تا من به خواستههای خودم برسم. ابداً نمیدانستم مهارتهای زندگی را بلد نیستم. اصلاً نمیدانستم زندگی کردن مهارت میخواهد. وقتی با مبحث مهارتهای زندگی آشنا شدم، کمکم این مهارتها را آموختم.
مهارتهای زندگی باید از سنین کودکی آموزش داده شوند. در مهدکودک و مدارس ابتدایی. ولی اگر هر یک از ما این شانس را نداشتیم که مهارتهای زندگی را در خانواده، مهدکودک و مدرسه ابتدایی، بیاموزیم، دیر نشده است. ما میتوانیم تصمیم بگیریم از همین امروز آموختن مهارتهای زندگی را شروع کنیم.
اجازه بدهید در مورد یکی از مهارتهای زندگی، یعنی مهارت تفکر خلاقانه بیشتر توضیح بدهم تا عمق داستان را بهتر درک کنید:
مهارت تفکر خلاق
هر یک از ما در طول روز با مسائل و مشکلاتی روبرو میشویم که باید برای مقابله با آنها تصمیم بگیریم. تصمیمگیری یعنی پیدا کردن راهحلهای مناسب برای مشکلات. برای اینکه بتوانیم راهحلهای خوبی پیدا کنیم لازم است بتوانیم:
- در مرحله اول باید بتوانیم بهخوبی مشکل را تحلیل کنیم
- در مرحله بعدی باید بتوانیم با خلاقیت و نوآوری، راهحلی مناسب پیدا کنیم.
ما به کمک تفکر خلاق میتوانیم از دایره بسته تجربیات خود بیرون بیاییم و مسائل را از زاویه جدید نگاه کنیم. بهجای تکرار راهحلهای قدیمی و کسب نتیجههای تکراری و غیر دلخواه، میتوانیم راهحلی بهکلی نو و تازه پیدا کنیم. تفکر خلاق، یکی از مهارتهای مهم زندگی است. تفکر خلاق یعنی:
- دیدن مسائل از زاویه جدید و خارج از قالب همیشگی
- پیدا کردن راهحلهایی غیر از راهحلهای همیشگی
- بهجای واکنش نشان دادن با انعطاف برخورد کردن
به کمک تفکر خلاق ما میتوانیم برای مسائل و مشکلات خود راهحلهای مناسبی پیدا کنیم، حتی وقتی به نظر میآید هیچ راهحلی وجود ندارد. تفکر خلاق یعنی باور داشتن به اینکه "یا راهی خواهم یافت و یا راهی خواهم ساخت." تفکر خلاق در همه زمینههای زندگی به شما یاری میکند و شمارا یک سرو گردن از دیگران بالاتر میبرد. زندگی سادهتر و شیرینتر میشود، مشکلات راحتتر حل میشود و شما بهراحتی پیشرفت میکنید چون همیشه راهحلی بهتر و جدیدتر دارید. هیچکس نمیتواند شما را نادیده بگیرد.
باور کنید یا نه، واقعیت این است که همه ما خلاق هستیم، ولی متأسفانه بیشتر افراد در طول زمان، خلاقیت خود را از دست میدهند و در انجماد فکری فرو میروند. معمولاً جوانترها، خلاقتر هستند، ولی همیشه اینطور نیست. پیکاسو بهترین نقاشیهای خود را بعد از سن هشتادسالگی کشیده و متأسفانه بعضی چهارده پانزدهسالهها بهاندازه یک پیر صدساله آلزایمری بدون خلاقیت هستند. ما خلاق به دنیا میآییم، ولی ممکن است والدین و معلمهای مدرسه، خلاقیت را در ما خشک کنند. بعضی والدین و بیشتر معلمها از ما انتظار دارند مطیع و قالبی باشیم. ما خلاق به دنیا میآییم ولی خلاقیت در ما نهتنها فرصت رشد پیدا نمیکند بلکه ضعیف و پژمرده میشود.
دو خبر خوش دارم:
خبر خوش اول اینکه: خلاقیت ارثی نیست، بلکه آموختنی است. بنابراین اگر به نظر میآید والدین شما خلاقیت زیادی ندارند، اشکالی ندارد. شما میتوانید خلاق باشید. خبر خوش دوم هم این است: همیشه میتوانید خلاقیت را در خود پرورش بدهید. هیچوقت دیر نیست.
البته هوش یکی از پیشنیازهای خلاقیت است. افراد کمهوش نمیتوانند خلاقیت زیادی داشته باشند. اما شما باهوش هستید. از کجا میدانم؟ شما دارید این مقاله را میخوانید. افراد کمهوش به این سایت سر نمیزنند، چون علاقهای به مهارتهای زندگی و موفقیت و از این چیزها ندارند. افراد کمهوش الان دارند جای دیگر زمان خود را تلف میکنند. اما شما باهوش هستید، چون میدانید ارزشمندترین سرمایه شما، زمان است. بنابراین زمان خود را جایی صرف میکنید که فایده داشته باشد. بنابراین در مورد پیشنیاز خلاقیت، شما خواننده عزیز سایت گیس گلابتون، کم و کسری ندارید. خلاقیت آموختنی است و شما میتوانید تصمیم بگیرید آن را بیاموزید.
الان شما تعریف تفکر خلاق را میدانید و متوجه شدید چرا پرورش خلاقیت ضروری است و از همه بهتر میدانید خلاقیت در وجود همه ما وجود دارد، ولی لازم است آن را پرورش بدهیم. در ادامه مطلب شما یاد میگیرید چگونه خلاقیت را پرورش بدهید:
این کارها خلاقیت را پرورش میدهد:
|
این کارها خلاقیت را پلاسیده میکند:
|
روزانه 15 دقیقه مراقبه کنید.
|
خیلی دیر بخوابید و بیشتر شب را بیدار بمانید. وبگردی کنید. فیلمهای صد تا یک غاز تماشا کنید.
|
هر روز خود را در معرض تجربههای جدید قرار بدهید:
طعمهای جدید
مکانهای جدید
آدمهای جدید
آموزشهای جدید
|
خود را جلوی تلویزیون و در خانه زندانی کنید.
هیچ طعم جدیدی را امتحان نکنید
هیچ جای جدیدی نروید
با آدمهای جدید آشنا نشوید
هیچچیز جدیدی یاد نگیرید
|
از رفتارهای افراد خلاق الگوبرداری کنید.
از خودتان بپرسید آدمهای باهوش و خلاق چگونه فکر میکنند؟ چگونه رفتار میکنند؟ با چند آدم خلاق و باهوش وقت بگذرانید و ببینید آنها روزهای خود را چگونه طی میکنند. وقتی چند روز با این آدمها بگردید، به خود خواهید گفت: خب معلوم است این آدم چرا موفق است. هر شخصی کارهای او را انجام بدهد، موفق خواهد شد. من هم میخواهم رفتارهای او را تقلید کنم.
|
کورکورانه پیروی کنید. هر کاری که مد شد، شما هم انجام بدهید: شیوه لباس پوشیدن، رشته تحصیلی، شغل، ... همهچیز! زحمت فکر کردن به خودتان ندهید. اینطوری مغزتان نوی نو باقی میماند. شاید بتوانید مغز آکبندتان را به بهای خوبی بفروشید!
|
با دقت گوش کنید. با دقت نگاه کنید. از حواس پنجگانه خود با دقت استفاده کنید.
|
به هیچچیز اهمیت ندهید. گوش نکنید. نگاه نکنید. اهمیت ندهید. فقط در مورد خودتان فکر کنید و برای خودتان دلسوزی نمایید.
|
از خود بپرسید چگونه میتوانم این مسئله را حل کنم؟
|
به خود بگویید: فایده ندارد! این کار غیرممکن است. هیچ جور از پسش برنمیآیم.
|
بپرسید چرا؟ بپرسید: چگونه؟
|
جروبحث کنید. دعوا راه بیندازید و روی موضع خود الکی پافشاری کنید.
|
حرکت کنید. راه بروید. بدوید. جایی بروید. تکان بخورید. مغز شما با حرکت کردن بدنتان بهتر کار میکند.
|
یکگوشه لم بدهید یا بخوابید. اصلاً از جای خود تکان نخورید.
|
بنویسید. فهرست بنویسید. راهحل بنویسید. گزارش بنویسید. ایدههای جالب بنویسید.
|
با کاغذ و قلم قهر کنید. نوشتن را فراموش کنید. هیچی ننویسید.
|
برای حل مسائل خود از توفان فکری استفاده کنید.
|
وقتی مشکلی دارید، فکر نکنید. فقط زانوی غم در بغل بگیرید و یکگوشهای غمبرک بزنید. از دیگران انتظار داشته باشید مشکلات شما را حل کنند.
|
اگر بخواهم تمام مطالب بالا را خلاصه کنم، برای خلاق بودن باید:
- بدنی سالم داشته باشید
- خود را در معرض تجربههای جدید قرار بدهید
- از آدمهای خلاق و باهوش الگوبرداری کنید
- در مواجهه با مشکلات این سه سؤال را از خود بپرسید:
- چهکار میتوانم انجام بدهم؟
- چطور این کار را انجام بدهم؟
- برای انجام این کار، به چه مهارتها و لوازمی نیاز دارم؟
بهترین تمرین برای خلاقیت، انجام توفان فکری است. اگر از حالا به مدت یک سال با خود قرار بگذارید هر روز توفان فکری انجام بدهید. در پایان سال، خود را نخواهید شناخت، زیرا به آدمی خلاق و بهکلی جدید تبدیل شدهاید.
توفان فکری چیست؟
میخواهم روشی را به شما یاد بدهم که تا آخر عمر هرگاه سؤال مهمی داشتید، میتوانید از این روش برای به دست آوردن جواب استفاده کنید. این روش متعلق به خلاقترین و باهوشترین آدمهای دنیاست. این روش هم برای حل مسائل شخصی توسط یک نفر و هم برای گرداندن یک موسسه بزرگ توسط یک گروه مدیریتی میتواند مورد استفاده قرار بگیرد. این روش معجزهآسا "توفان فکری" نام دارد. من طرز به کار بردن این روش را برای حل مسائل شخصی توضیح میدهم.
سؤالی را در نظر بگیرید. برای مثال: "من چطور میتوانم از هنر شیرینیپزی در شهر خودم پول دربیاورم؟" این سؤال را روی یکتکه کاغذ بنویسید و شب در هنگام خواب آن را کنار بالش خود قرار بدهید.
صبح نیم ساعتی زودتر بیدار شوید. درجایی ساکت بنشینید و خیلی سریع و در مدت یک ربع ساعت، بیست راهحلی که به نظرتان میرسد را یادداشت کنید. تا بیستتا نشد از جایتان بلند نشوید. لازم نیست که همه راهحلها کاربردی باشند. ممکن است حتی خندهدار و غیرعملی باشد. هدف از این کار، فعال کردن ذهن است. پس سریع و کامل 20 تا راهحل بنویسید.
کلید فعال کردن ذهن این سه تاست:
یک) داشتن یک سؤال واضح
دو) نوشتن 20 راهحل
سه) نوشتن سریع 20 راهحل بدون زیاد فکر کردن و در مدت 15 دقیقه
این فهرست را کنار بگذارید و به کار روزانه خود مشغول بشوید.
شب دوباره فهرست را در کنار بالش خود بگذارید و بخوابید.
فردا صبح باز هم نیم ساعتی زودتر از خواب بیدار شوید و فهرست بیستتایی خود را بخوانید. یکی از موارد را که به نظرتان کاربردیتر است که انتخاب کنید و سه اقدام که در مورد آن میتوانید همان هفته انجام بدهید یادداشت کنید.
از روی تقویم، تاریخ و زمان انجام آن سه اقدام را یادداشت کنید.
در طول هفته آن سه اقدام را انجام بدهید.
به همین سادگی، به همین خوشمزگی. تمرین توفان فکری یکی از ابزارهای مهم خلاقیت است و تفکر خلاقانه یکی از مهارتهای زندگی.
مهارت ششم زندگی - مهارت تفکر انتقادی
اگر بنویسم یکی از مهارتهای زندگی، تفکر نقادانه است، ممکن است فکر کنید: اوه! این یکی را که دیگه خوب بلدم! ایرانیها ماشاالله ماشاالله ماشاالله دست به انتقادشان خیلی خوب است. ولی جانان دل، تفکر انتقادی با انتقاد کردن، خرده گیری، عیب جویی و حال مردم را گرفتن خیلی خیلی خیلی متفاوت است.
عیب جویی و انتقاد کردن یعنی در هر آدمی، هر محیطی، هر شرایطی دنبال عیب و ایراد بگردیم و با بیان آنها، احساس برتری کنیم. آدمهای انتقادگر، معمولاً در خانوادههای پر از انتقاد بزرگ شدهاند. والدینشان، آنها را تشویق و تحسین نمیکردند، بلکه مرتب از آنها ایراد میگرفتند. افراد انتقادگر، در واقع پرخاشگر هستند. ولی پرخاشگری را به صورت داد زدن، فحش دادن و کتک زدن نشان نمیدهند. آنها زبان مثل شمشیر خود را به کار میاندازند و دل اطرافیان را پاره پاره میکنند. افراد انتقادگر، از شما انتقاد میکنند تا شما را کله پا کنند و حالتان را بگیرند. زیرا میترسند اگر در انتقاد کردن دست پیش را نگیرند، شما ایرادگیری را آغاز میکنید.
افراد انتقادگر، آدمهای ناخوشایندی هستند و معاشرت با آنها دردناک و طاقت فرساست. این افراد مرتب دوستان و روابط خود را از دست میدهند و جالب است که از خود میپرسند: چرا؟ من که اینقده خوبم، چرا کسی قدرم را نمیدونه! مردم در مواجهه با آدمهای انتقادگر، جانشان را برمی دارند و فرار میکنند، زیرا زبان تیغ تیغی آنها قلب آدمها را چاک چاک میکند. آدم انتقادگر، دوست داشتنی نیست. آدم انتقادگر در ازدواج و شغل و حرفهاش شکست خواهد خورد و در تنهایی و انزوایی دردناک، غرق خواهد شد. همه اینها را نوشتم که بدانید انتقاد کردن، با مهارت تفکر انتقادی، تفاوتی دارد از زمین تا آسمان. اگر شخصی زبانی تیز و برا برای نقد دیگران دارد، به احتمال زیاد مهارت تفکر انتقادی ندارد. بلکه پرخاشگر است و شیوه بیان خشم او، کوبیدن آدمها با کلمات است. امیدوارم این قبیل افراد، مدیریت خشم را یاد بگیرند تا زندگی خودشان و اطرافیانشان راحتتر شود.
مهارت تفکر انتقادی، مهارت کمیابی است. مهارت تفکر انتقادی، مهارتی است که کمک میکند دنیا جای بهتری برای زندگی شود و متاسفانه در هیچ مدرسه و دانشگاهی آموزش داده نمیشود. تمرکز مدرسه و دانشگاه، در انتقال اطلاعات است. انتقال اطلاعات بدون مهارت تفکر انتقادی، ما را به کتابخانههای متحرک تبدیل میکند با مغزی پر از اطلاعات و متاسفانه بدون گزینشگری. آلفرد نورت وایت هد میگوید: «تعلیم شاگردان بی حاصل است، مگر این که کتابهایشان را گم کنند، جزواتشان را بسوزانند، و نکات از بر شده برای امتحان را فراموش کنند.» منظور او از این جمله معروف این است که ثمره واقعی تعلیم و تربیت باید فرایند تفکری باشد که از مطالعه یک رشته بوجود میآید، نه اطلاعات جمع آوری شده. آلفرد نورت وایت هد، استاد راهنمای پایان نامه برتراند راسل، فیلسوف معروف قرن بیستم است. او سرآمد آموزگاران است و باید به راهنماییهای او در زمینه تعلیم و تربیت، اهمیت فراوان داد.
مهارت تفکر انتقادی، پایه و اساس رشد علمی و پیشرفت جامعه است. مهارت تفکر انتقادی یعنی... دنبال این مقاله را اینجا بخوانید: مهارت ششم زندگی - مهارت تفکر انتقادی
مهارت هفتم: مهارت تصمیمگیری
ما هر روز باید برای موقعیتهای ساده یا پیچیده تصمیم بگیریم. در واقع زندگی مجموعهای از تصمیمها و انتخابهاست. انسان موفق کسی است که بتواند به وقت مناسب و در موقعیت مناسب، تصمیم درست و مناسبی بگیرد.
بعضی تصمیمگیریها، کماهمیت هستند: امروز بلوز سفید را بپوشم یا بلوز قرمز؟
بعضی تصمیمگیریها ساده هستند: از اینطرف خیابان بروم یا آنطرف خیابان؟
بعضی تصمیمگیریها، حتی اگر اشتباه باشند، عواقب زیادی ندارند: یک لیوان آب بنوشم یا دو لیوان؟
ولی بعضی تصمیمگیریها پیچیده و دشوار هستند و عواقب آن به مدت طولانی گریبان گیر ما میشوند:
چه رشته تحصیلی را انتخاب کنم؟
چه شغلی را انتخاب کنم؟
با چه شخصی ازدواج کنم؟
چه موقع صاحب فرزند شوم؟
چند فرزند داشته باشم؟
آنتونی رابینز میگوید: تصمیمها و انتخابهای ما هستند که سرنوشت ما را میسازند و نه شرایط.
همه ما هر روز مجبور هستیم تصمیم بگیریم و انتخاب کنیم، ولی همیشه تصمیمهای عاقلانه و درست نمیگیریم. تصمیمهای نادرست، یک جایی، یک روزی، گریبان ما را میگیرند. از آنجا که تصمیمگیری بخش جداییناپذیر از زندگی یک انسان است، تصمیمگیری درست و مناسب، یکی از مهمترین مهارتهای زندگی است.
مراحل ششگانه تصمیمگیری عبارتند از: ...
شما می توانید دنباله این مقاله را اینجا بخوانید: مهارت هفتم: مهارت تصمیم گیری
مهارت حل مسئله
زندگی، سراسر حل مسئله است. این جمله، عنوان یکی از کتابهای پویر است. کارل پویر، فیلسوف، ریاضی دان و اندیشمند اتریشی ( تولد 1902- مرگ 1994) یکی از بزرگترین فیلسوفهای قرن بیستم است. جمله زیبای زندگی، سراسر حل مسئله است، بهانهای شد برای مطرح کردن هشتمین مهارت زندگی یعنی مهارت حل مسئله برای شما عزیزان.
ممکن است بعضی از شما فکر کنید، زندگی خوب یعنی نداشتن مسئله و مشکل. در حالی که مشکلات و مسائل بخشی جدایی ناپذیر از زندگی است و زندگی یعنی دست و پنجه نرم کردن با مشکلات. در واقع خوشی و ناخوشی و به اصطلاح خوشبختی و بدبختی آدمها در نگاهی است که به مشکل دارند. وقتی تلاش میکنیم مسائل و مشکلات زندگی را حل کنیم، انرژی و انگیزه و شور و شوق پیدا میکنیم. ولی اگر تسلیم مشکلات بشویم یا دیگران را برای مشکلات زندگیمان سرزنش کنیم، احساس بدبختی خواهیم کرد. اگر انسان بپذیرد زندگی عین مسئله است، ذهنش بر حل مسائل متمرکز میشود و از موفقیتهایش لذت میبرد. این یعنی زندگی خوب یعنی خوشبختی. کسی که از همه عالم و آدم طلبکار است، به جان همه نق می زند که من نمیبایست چنین مشکلی داشته باشم یا استحقاق من از فلانی بیشتر است نه خیری به زندگی خودش میرساند و نه خیری به زندگی دیگران.
اینها نوشتههای یک دختر دانشجوی 19 ساله است:
نمیدونم از بدشانسی منه یا حمکت خداست که انقدر مشکل واسه من پیش میاد..جالبه که دوستم هزار جور زیرآبی میره وهیچکس نمیفهمه ولی یه تقلب کوچیکه منو عالم وآدم فهمیدن و واسم کمیته تشکیل دادن. این اتفاق رو اسمشو دقیقاً چی میذارن؟؟ بدشانس بودن؟ یا حکمت خدا؟؟؟ نکنه حکمت خدا بوده که بین این همه دانشجو که سر امتحان تقلب میکنن منه بدبخت لو برم. خدایا عادلانه نیس!!! عادلانه نیس که این همه مشکل واسه من پیش بیاد...
برای مطالعه دنباله این مقاله لطفا روی این لینک کلیک کنید: مهارت هشتم زندگی- مهارت حل مسئله
مهارت نهم زندگی: مهارت مدیریت استرس
واژه استرس به معنای نیرو، فشار و اجبار است. در فارسی میتوان آن «فشار روانی» ترجمه کرد که قدیمیها به آن «حرصوجوش» میگفتند. البته حرصوجوش واژه کاملاً دقیقی برای استرس نیست. وقتی از استرس میگوییم درواقع صحبت از واکنش فرد به موقعیتهای دشوار و چالشبرانگیز است.
توانایی بشر در مقابله با شرایط خطرناک و استرسزا توانسته نژاد بشر را حفظ کند. امروزه اغلب تهدیدهای خطرناک محیطی که برای بشر اولیه پیش میآمد مثل روبرو شدن با حیوانات خطرناک، توفان و صاعقه دیگر وجود ندارد. اما در دنیای امروز مسائلی دیگر جایگزین شدهاند که در ما واکنش استرسزا ایجاد میکنند مثل امتحان آخر ترم، کنکور، از دست دادن شغل، مرگ عزیزان، ترافیک، آلودگی هوا، بدهی و ....
اجداد ما میتوانستند از شرایط استرسزا فرار کنند و بهجایی دیگر پناه ببرند، ولی موقعیتهای استرسزا در دنیای جدید، قابل گریز نیستند. ما نمیتوانیم موقع امتحانات آخر ترم، کوچ کنیم و به آن سر دنیا بگریزیم. یا اگر از دست طلبکار فرار کنیم، سر از زندان در خواهیم آورد. از طرفی برخی رویدادهای مثبت مثل فارغ تحصیلی از دبیرستان، قبولی در دانشگاه، ازدواج، بچهدار شدن، شاغل شدن، حتی تعطیلات نوروز هم میتوانند استرسزا باشند. زیرا در مواردی که ذکر شد شرایط زندگی ما تغییر میکند و تطبیق پیدا کردن با شرایط جدید، چالشبرانگیز است.
استرس ممکن است کوتاهمدت یا بلندمدت باشد. آنچه به ما صدمه میزند استرس مزمن و طولانیمدت است. وقتی بحث استرس پیش میآید نباید وحشت کنیم. قرار نیست ما در شرایط عدم استرس قرار بگیریم بلکه مهم است با آموختن مهارت مدیریت استرس از استرس طولانیمدت و مزمن جلوگیری کنیم. ما برای داشتن زندگی طبیعی و سالم به کمی فشار روانی نیاز داریم. برانگیختگی ملایم روانی، ما را هشیار و شاداب میکند. اگر زندگی به مدت طولانی یکنواخت باشد، دچار کسالت میشویم و در جستجوی فعالیتهای هیجانانگیز خواهیم بود، زیرا ما بهقدری استرس نیاز داریم تا شاداب باشیم. مشکل وقتی پیش میآید که استرس مزمن و شدید بشود و ما از نظر روحی و جسمی نتوانیم خود را با شرایط تطبیق بدهیم، آنگاه پریشان و بیمار میشویم.
استرس پاسخ طبیعی بدن ما به رویدادها و شرایط بحرانی است و هدف آن، حفظ زندگی ماست. واکنش طبیعی بدن ما در مقابل عوامل استرسزا، بالا رفتن فشارخون، تپش قلب، افزایش قند خون و ترشح هورمونهای استرس (آدرنالین و کورتیزول) است. در انسان اولیه، واکنش بدن در برابر خطرها کمک میکرد او بدود و فرار کند یا بجنگد و از خود دفاع نماید. ولی ما در برابر عوامل استرسزای امروزی، مثل امتحان، طلبکار، رئیس ناسازگار و همکار بدقلق نمیتوانیم فرار کنیم یا بجنگیم. ما سر جای خود میایستیم و واکنش بدنمان به استرس، بدنمان را متلاشی میکند. متأسفانه 80% بیماریهای امروزی ناشی از استرس است و یا با استرس تشدید میشود. بیماریهایی مثل: ... دنباله مطلب را در اینجا بخوانید: مهارت نهم زندگی - مهارت مدیریت استرس
مهارتهای زندگی برای خانمهای تحصیلکرده
وقتی در مورد مهارتهای زندگی آگاهی پیدا میکنید، ممکن است وحشت کنید چطور میتوانید اینهمه مهارت را کسب نمایید. میخواهم رازی را با شما در میان بگذارم: مهارتهای زندگی را باید آرامآرام، گامبهگام و لقمهلقمه به عادت تبدیل کنید.
عادت چیست؟ عادت رفتاری است که ما بدون فکر کردن و به تکرار آن را انجام میدهیم.
بعضی عادتها مفید هستند:
- ورزش منظم
- برنامهریزی از قبل
- مؤدب بودن
بعضی عادتها بد هستند:
- منفی فکر کردن
- احساس حقارت
- سرزنش کردن دیگران
بعضی عادتها اهمیت ندارند:
- خوردن ماست با چنگال
- خواندن مجله از کلمه اول تا آخر
شخصی که مهارتهای زندگی دارد یعنی مجموعهای از عادتهای خوب را دارد. او عادت دارد شاد باشد، موفق باشد، منظم باشد، برنامه بریزد، انرژیاش را حفظ کند، تمیز باشد، خوب لباس بپوشد، رفتار مؤدبانه و شیکی داشته باشد. همگی اینها عادت هستند.
موفق بودن، عادت است.
مثبت اندیشی، عادت است.
تمیز بودن، عادت است.
منظم بودن، عادت است.
برنامهریز بودن، عادت است.
خوشلباس بودن، عادت است.
مؤدب بودن، عادت است.
.....
.....
.....
اولش باید زحمت بکشیم و عادتهای خوب را در خود بسازیم، ولی پس از مدتی این عادتهای ماست که ما را میسازد.
میگویند: ساختن عادتهای خوب دشوار است، ولی زندگی با آنها ساده و دلانگیز است.
ساختن عادتهای بد ساده است ولی زندگی با عادتهای بد، دشوار و دردناک است.
اگر میخواهید مهارتهای زندگی را یاد بگیرید، لازم نیست یکباره کل زندگی خود را زیروزبر کنید، شاخ غول را بشکنید و کارهای عجیبوغریب انجام بدهید. کافی است هر روز یک کوچولو، فقط یک کوچولو عادتهای خوب را در خود تقویت کنید.
شیخ بسطامی، سلطان عرفا از دهی عبور میکرد. مردمان روستا اصرار کردند شیخ برای آنها موعظهای کند. شیخ بسطامی نمیخواست وعظ کند. میخواست با خودش خلوت داشته باشد، ولی به خاطر اصرار زیاد مردم وعده میدهد پس از نماز مغرب در مسجد ده، چند کلمه برای مردم حرف خواهد زد. خبر میپیچید و مردمان روستاهای اطراف بهسوی مسجد هجوم میآورند. داخل مسجد جا نبود و جمعیت زیادی پشت در مسجد مانده بودند. شیخ بالای منبر مینشیند و منتظر میماند تا مردم در مسجد حضور پیدا کنند. خادم مسجد با صدای بلندی میگوید:
ای مردم! از جایی که هستید یکقدم به جلو بیایید.
شیخ بسطام از بالای منبر پایین میآید و قصد خروج از مسجد میکند. ردای شیخ را میچسبند و میگویند: مردم از راه دور برای شنیدن وعظ شما آمدهاند. نمیشود بدون گفتن حرفی بروید که!
شیخ میگوید: هرچه میخواستم بگویم، خادم مسجد گفت. او گفت ای مردم! از جایی که هستید یکقدم به جلو بیایید. من هم میخواستم همین را بگویم. ای مردم! از آنجایی که هستید، یکقدم جلو بیایید!
حرف شیخ بسطامی را گوش بگیریم و هر روز از جایی که هستیم یکقدم کوچولو جلوتر بیاییم. خود را با دیگران مقایسه نکنیم. فقط با خودمان رقابت کنیم و هر روز سعی کنیم از خودمان جلو بزنیم. آموختن و بکار گرفتن مهارتهای زندگی، یعنی همین!
دارن هاردی در کتاب فوقالعاده اثر مرکب، با یک داستان زیبا نشان داده چگونه با ایجاد تغییرات کوچک روزانه، میتوانیم تغییرات بزرگ در زندگیمان به وجود بیاوریم. داستان ازاینقرار است که سه دوست صمیمی با اسامی اسکات و لری و براد از کودکی با هم دوست هستند. آنها در یک محله بزرگ شدهاند و شغل یکسان و با حقوق یکسان دارند. هر سه ازدواج کردهاند.
اسکات تصمیم میگیرد هر روز یک قاشق کمتر غذا بخورد، یک صفحه مطالعه کند و چند دقیقه پیادهروی.
لری به زندگی معمول خود ادامه میدهد.
براد هر روز شیرینی و شکلات میخورد، بیشتر تلویزیون میبیند، دیرتر میخوابد و دیرتر از خواب بیدار میشود.
در چند ماه اول تفاوت محسوسی بین این سه نفر احساس نمیشود. راستش چرا. به نظر میآید به براد بیشتر خوش میگذرد و بیشتر از زندگی لذت میبرد. سه سال بعد تفاوتها بشدت محسوس میشوند:
اسکات هیکل متناسبی دارد، سالم است، داناست، در شغلش پیشرفت کرده. ازدواج خوبی دارد و فرزندان خوبی تربیت کرده است. پسانداز خوبی دارد.
لری تقریباً همانجایی است که سه سال قبل بود. با همان نگرانیها و دغدغهها. او درجا زده است.
براد اضافهوزن دارد، از کار اخراج شده، طلاق گرفته و افسرده است. براد معتقد است بدشانسی آورده. آیا بهراستی او بدشانسی آورده؟ خیر! ما میدانیم که موفقیتهای اسکات شانسی نبوده و شکستهای براد به خاطر بدشانسی رخ نداده است. کلید موفقیت چیست؟ داشتن مهارتهای زندگی. چطور مهارتهای زندگی را کسب کنید؟ با کسب عادتهای خوب.
با تصمیمهای ناگهانی و انگیزههای یهویی نمیتوانید موفق و شاد باشید. انگیزه از جنس احساس است. اگر با دلایل خوب تقویت نشود و با عادتهای خوب حمایت نگردد، مثل شبنم در گرمای آفتاب تبخیر میشود و در یک چشم بهم زدن ناپدید میگردد.
حالا که ارزش ساختن عادتهای خوب را بهخوبی درک کردید، از شما دعوت میکنم این دو مقاله ارزشمند را مطالعه کنید:
چگونه یک عادت خوب بسازید؟
چگونه یک عادت بد را رها کنید؟
در سایت گیس گلابتون، هر ماه یک عادت خوب را تمرین میکنیم. اول هر ماه عادت خوب معرفی و هر روز در استوری اینستاگرام عادت خوب ماه یادآوری میشود. اگر هنوز عضو اینستاگرام گیس گلابتون نیستید، پیشنهاد میکنم همین حالا عضو شوید تا بتوانید هر ماه همراه بقیه گیس گلابتونیها یک عادت خوب را تمرین کنید.
لینک اینستاگرام گیس گلابتون
این فهرست عادتهای خوب برای 12 ماه سال است:
عادت فروردین: سپاسگزاری کن!
عادت اردیبهشت: تکونش بده!
عادت خرداد: برنامه بنویس!
عادت تیر: کتاب بخون!
عادت مرداد: سالم غذا بخور!
عادت شهریور: با خودت ملاقات کن!
عادت مهر: ببخش و رها کن!
عادت آبان: هر روز یک کار نیک!
عادت آذر: جملات تاکیدی مثبت
عادت دی: مخارجت رو بنویس!
عادت بهمن: خانهتکانی 15 دقیقهای!
عادت اسفند: هدفگذاری کن!
شما که مصمم هستید مهارتهای زندگی را یاد بگیرید، لازم است این 12 عادت را در خود ایجاد کنید. این 12 عادت همه مهارتهای زندگی نیست، ولی کسب آنها میتوانید پایه خوبی برای داشتن مهارتهای زندگی باشد. بعلاوه اگر همراه ما در اینستاگرام باشید، میتوانید بهرایگان آنها را تمرین کنید.
حالا به بعضی از مهمترین مهارتهای زندگی میپردازیم، مثلاً مهارت هدفگذاری، مهارت مدیریت زمان، مهارت مدیریت مالی
مهارتهای زندگی برای خانمهای تحصیلکرده
شما بهعنوان یک خانم تحصیلکرده و دانا لازم است بتوانید هدفگذاری کنید. بدون هدفگذاری، موفقیت ناممکن است. وقتی ما ندانیم خط پایان کجاست و قرار است به کدام طرف حرکت کنیم، چطور میتوانیم در مسابقه شرکت کنیم و برنده شویم؟ ذهن ما بهگونهای طراحی شده که برای فعال و شاداب بودن به هدف نیاز دارد. ما به هدف نیاز داریم تا احساس زنده بودن کنیم. بعضی هدفها کوچک هستند، مثلاً آماده شدن برای مهمانی آخر هفته. بعضی هدفها بزرگ هستند، مثل سه برابر کردن درآمد در مدت یک سال. بعضی هدفها سالم هستند، مثل عادت ورزش روزانه، بعضی هدفها ناسالم هستند، مثل کور کردن چشم خواهرشوهر!
برایان تریسی، میگوید: "برندهها بیشتر مواقع به چیزهایی که میخواهند و راه رسیدن به آنها فکر میکنند. دیگران، زمان را برای نگران شدن در موارد مسائلی که اکنون در زندگیشان وجود دارد و یا غصه خوردن برای گذشتهای تلف میکنند." شما جزو کدام دسته هستید؟
بریان تریسی در ابتدای کتاب "هـــــدف" میگوید:
اگر بخواهم خلاصه همه تعالیم خود را بیان کنم، میگویم،
- هـــــــــــــــــــــــدفی تعیین کنید،
- برنامهای برای رسیدن به آن هدف، تهیه کنید،
- هر روز گامی در جهت رسیدن به آن بردارید.
به خاطر داشته باشید هر برنامهای از برنامه نداشتن بهتر است. میزان موفقیت شما را توانایی شما در هدفگذاری تعیین میکند. بقیه مسائل، فرعی است. متأسفانه مفهوم هدفگذاری، حتی برای افراد تحصیلکرده مشخص نیست. برای مثال موارد زیر را بهعنوان هدف دیدهام:
- ورزش کنم.
- درآمدم بیشتر شود.
- در مورد کلاس انگلیسی اطلاعات به دست آوردم.
- وزن کم کنم.
این موارد هدف نیستند. هدف واضح و مشخص است. میتوانید آن را برای کسی شرح دهید. میتوانید آن را اندازه بگیرید و بفهمید به هدف رسیدهاید یا نه.
- ورزش کنم. هدفی واضح نیست. چند روز هفته، روزی چند دقیقه، چه ورزشی مدنظر است؟
- درآمدم بیشتر شود. چقدر بیشتر؟ آیا صد تومان بیشتر کافی است؟!
- در مورد کلاس انگلیسی اطلاعات به دست آوردم. یعنی کل هدف رفتن تا دم در موسسه و پرسیدن برنامه کلاس است؟!
- وزن کم کنم. هدفی واضح نیست. چند کیلوگرم و ظرف چه مدت؟
هدفهای فوق باید به شکل زیر دوباره نویسی شوند:
- پیادهروی روزی 15 دقیقه، هفتهای هفت روز
- درآمد ماهی پنج میلیون تومان
- شرکت در کلاس انگلیسی سه روز هفته در موسسه فلان
- کاهش میزان دو کیلوگرم ظرف یک ماه. شروع رژیم از فردا
باید زیر هر هدف، یک پاراگراف توضیح دهیم که چطور خیال داریم به این هدف برسیم. برنامهمان برای رسیدن این هدف چیست؟ هدفگذاری به این شکل به ما کمک میکند که بدانیم قرار است چهکارهایی انجام بدهیم و ببینید که چقدر به هدف خود متعهد بودهایم. کافی است هر روز گامی در جهت هدف خود برداریم.
قبل از هدفگذاری لازم است بدانید همینالان وضعیت زندگیتان چطوریاست و آیا چرخ زندگی شما میچرخد؟
مقاله: چرخ زندگی
سپس باید تفاوت آرزو و هدف را بدانید. مقاله: آرزو و هدف چه تفاوتی دارد؟
موانع موفقیت را بشناسید. مقاله: سه مانع موفقیت چیست؟
بدانید چگونه انگیزه خود را برای رسیدن به هدفها و آرزوهایتان حفظ کنید؟
کتاب افتخار چیست و چگونه آن را بسازید؟
وقتی نوجوان بودم، قبل از خوابیدن، تمام روز خودم را مرور میکردم و گندهایی را که زده بودم به خاطر میآوردم و بابت آنها خودم را بشدت سرزنش میکردم. از شرم و خجالت به خودم میپیچیدم و نمیدانستم از دست خودم به کجا فرار کنم. مدام به خودم میگفتم: «تو نمیتوانی هیچ کار سادهای را درست انجام بدهی!»
در مدرسه همیشه مورد تشویق قرار میگرفتم، چون درسهایم خوب بود. هممدرسهایهایم مرا دوست داشتند. دوستان صمیمی و نازنینی داشتم که وقتم را با حرف زدن و قدم زدن با آنها میگذراندم. بهقدری مورد اعتماد مادر و پدرم بودم که به آنها میگفتم خیال دارم بعدازظهر را در خانه فلان دوستم بگذرانم و آنها میدانستند من بهراستی همانجا هستم، ولی باز هم شبها از شدت شرم و خجالت به خودم میپیچیدم و مرتب از خودم ایراد میگرفتم.
وقتی نوجوان بودم، شلوار پاچه لولهتفنگی مد بود. پاچه شلوارهای ما بهقدری تنگ بود که با زور و تقلا میتوانستیم شلوار به پا کنیم. ولی در مدرسه باید شلوار پارچهای با دمپای بیست سانتیمتر میپوشیدیم. اجازه نداشتیم عکس، مجله، نوار کاست و یا دفتر خاطرات به مدرسه بیاوریم. در دوران دبیرستان، دم در مدرسه و قبل از ورود به مدرسه، ناظم مدرسه، کیفهای ما را میگشت و پاچه شلوارمان را با متر اندازه میزد تا گشادی دمپای شلوار حتماً بیست سانتیمتر باشد. چه مصیبتی بود این گشت صبحگاهی. اول صبحی چه تأثیر ناخوشایندی در روحیه ما میگذاشت. انگار ما مشتی قاچاقچی بودیم و چیزهای ناشایست به مدرسه قاچاق میکردیم.
مبصر کلاس توسط مدیر مدرسه انتخاب میشد و وظیفه اصلی او این بود که به مدیر مدرسه گزارش بدهد کدام دختر توانسته یک کاست موسیقی به داخل مدرسه قاچاق کند یا چه کسی امروز نماز نخواند. چه کسی آواز خواند و چه کسی رقصید.
وقتی زنگ کلاس به صدا درمیآمد و ما از حیاط به کلاس میآمدیم، بچهها از فرصت استفاده میکردند و با گچ دنبال هم میافتادند و تختهپاککن پر از گچ را روی سر هم خالی میکردند. روی میزها میکوبیدند و آواز میخواندند و میرقصیدند. مبصر ما از عهده آرام کردن بچهها برنمیآمد. وقتی معلم وارد کلاس میشد باید دهدقیقهای منتظر میشد تا رقصندگان خاک و خولی گچها از لباسهایشان بتکانند و سر جایشان بنشینند. هر روز عدهای به دفتر مدرسه فرستاده میشدند، ولی هرگز نظم در کلاس برقرار نمیشد.
نمیدانم چه شد که آن روز عجیب فرا رسید. روزی که بچههای کلاس اعتصاب کردند و گفتند سر کلاس نمیروند، چون این مبصر جاسوس را نمیخواهند. این واقعه بهقدری عجیب بود که ناظم نتوانست مطلب را حل کند و خود مدیر به میانه میدان آمد. پرسید: «شما میخواهید چه کسی مبصر باشد؟» همه بچههای کلاس یکصدا گفتند: «گیس گلابتون!» البته آن موقع اسم من گیس گلابتون نبودها! آنها نام خانوادگی مرا به زبان آوردند. دهان مدیر مثل غار باز ماند و مجبور شد رأی شاگردان کلاس را قبول کند. برای اولین بار در مدرسه یک مبصر انتصابی نبود و با نظر دانش آموزان انتخاب شد.
همان روز اول با همکلاسیهایم یک قرار گذاشتم:
«من گچ درجهیک خارجی میخرم تا موقع نوشتن روی تخته مشکلی نداشته باشیم. تازه رنگی هم میخرم تا حالش را ببریم. ولی گچ و تختهپاککن را پیش خودم نگه میدارم که گچها حرام نشود (و شما خرس گندهها سرتاپای خودتان را گچی نکنید!) شما هرقدر که میخواهید بخوانید و برقصید. خودم دم در میایستم تا ببینم معلم کی از راه میرسد. در عوض شما به محضی که علامت دادم سر جایتان بنشینید تا موقع ورود معلم بتوانم «برپا» بدهم و معلم خیلی شیک و مرتب وارد کلاس بشود.
اینطوری هم گچ خوب داریم، هم لباسهایمان تمیز میماند، هم معلم وارد کلاس ساکت و مرتب میشود و هم شما به رقص و آوازتان میرسید. قبوله؟
همه از صمیم قلب قبول کردند. از آن روز کلاس ما در نظم و انضباط زبانزد شد! درحالیکه بچهها بهاندازه سابق میخواندند و میرقصیدند، فقط کسی نمیتوانست مچمان را بگیرد. ناظم و معلمها هم از این انتخاب راضی بود، ولی مدیر خیلی ناراضی بود، چون منبع جاسوسیاش را از دست داده بود. البته او این ضایعه را با رد کردن من از گزینش دانشگاه جبران کرد.
آن زمانها، قبولی در کنکور دو بخش داشت: بخش علمی و بخش گزینش. مدیر مدرسه صلاحیت اخلاقی مرا تأیید نکرد و من از گزینش رد شدم. البته این کار مدیر مدرسه بهقدری بیمعنا و مسخره بود که مدرسه موضوع را حلوفصل کرد و تا امروز حتی پدر و مادرم نمیدانند من از گزینش کنکور رد شده بودم.
ده بیست سال بعد همان مبصر برکنار شده به مطبم آمد و آشنایی داد. او به خاطرم آورد که زمانی همه شاگردان کلاس مرا بهعنوان مبصر کلاس برگزیدند. من آن لحظه شیرین را به خاطر آوردم. من اولین مبصر انتخابی مدرسه بودم. همه شاگردان کلاس یکصدا مرا برای مبصری انتخاب کرده بودند.
متأسفانه من از تمام این اتفاقات خوب،فقط خنده شیطانی مدیر مدرسه را به خاطر داشتم و روزی که با گریه و زاری به مدرسه خبر بردم که چه نشستهاید شاگرداول منطقهتان از گزینش رد شده است و نمیتواند به دانشگاه برود.
من هرگز کارتهای آفرین و صد آفرین و تقدیرنامههایم را نگه نداشتم. همه را دور ریختم. معدل دیپلم یا رتبه کنکورم را دقیق به یاد ندارم. نمیدانم با چه نمرهای از دانشگاه فارغ تحصیل شدم یا رزیدنتی قبول شدم یا بورد گرفتم. بیمارانم برایم شعر گفتند، دور ریختم. بیمارانم در روزنامه از من تشکر کردند، دور ریختم. تقدیرنامههای بیمارستانها را دور ریختم. من همیشه افتخاراتم را به سطل زباله میریختم. در چهلسالگی فهمیدم یکی از موانع شادی و موفقیت من این است که قدر خودم و کارهایم را نمیدانم.
از سال 1391 برای خودم "کتاب افتخار" ساختم. یک دفتر بزرگ زیبا خریدهام و در هر صفحه آن یک عکس میچسبانم. هر عکس نشاندهنده یک افتخار است. همه لحظاتی را که به دستاورد خود بالیدم، دارم در این دفتر ثبت میکنم. ورق زدن آن باعث تجدیدقوا و نشاط من میشود. هر آدمی یکوقتهایی کم میآورد و احساس خوبی ندارد. ورق زدن کتاب افتخار، حال شما را خوب میکند. راستی... کتاب افتخار، خصوصی و شخصی است. لازم نیست دیگران چیزی در موردش بدانند و لازم نیست با آن به دیگران پز بدهید! کتاب افتخار برای خودتان است، برای شاد کردن خودتان و برای تقویت اعتمادبهنفس و عزتنفس شما.
دلم نمیخواهد شما مثل من افتخارات و کارهای عالی خود را فراموش کنید و مثل من مرتب به خودتان بگویید: «تو نمیتوانی هیچ کاری را درست انجام بدهی!» پیشنهاد میکنم از همین امروز یک دفترچه افتخار برای خود بسازید و تا میتوانید افتخارات خود را در آن ثبت کنید.
از همین امروز!
اگر هدفی دارید و راه رسیدن به آن را هم میدانید ولی از اقدام کردن میترسید و آن را پشت گوش میاندازید فقط یک نصیحت برای شما دارم: دست به کار شوید و کاری انجام دهید! اگر میخواهید شنا کردن یاد بگیرید، اگر چندین روز دور استخر راه بروید، نهتنها شناگر نخواهید شد، بلکه ترس شما از آب بیشتر هم میشود. دل به دریا بزنید و داخل آب بپرید. به همین سادگی!
از رانندگی میترسید؟ آنقدر رانندگی کنید که ترستان بریزد.
میخواهید کسبوکاری راه بیندازید و میترسید؟ بترسید و آن را راه بیندازید!
ترس نشانه آن است که میخواهید کار جدیدی انجام بدهید و از منطقه امن و راحت خود خارج شوید. صدالبته که میترسید. چون ممکن است احمق دست و پا چلفتی بیعرضه به نظر برسید. همه ما وقتی میخواستیم خواندن و نوشتن یاد بگیریم مضحک بودیم. همه ما وقتی میخواستیم رانندگی یاد بگیریم دستوپا چلفتی بودیم. همه ما روز اول که سر کار رفتیم مثل احمقها رفتار کردیم. من اولین بار که در بیمارستان روپوش سفید پوشیدم و از بیماری شرححال گرفتم حرف زدن عادی و سلام و علیک کردن هم یادم رفته بود!
ترس چیز خوبی است. نشان میدهد زنده هستید و دارید وارد مرحله دیگری از زندگی میشوید. از انرژی آن استفاده کنید!
به نظر شما سرنوشت ما از پیش تعیین شده؟
مقاله: ما حاکم سرنوشت خود هستیم یا محکوم به سرنوشت؟
مقاله: جبر یا اختیار؟ کدام واقعیت دارد؟
وقتی هدفهای خوبی برای خودتان تعیین کردید، لازم است وقت و انرژی کافی برای رسیدن به آنها داشته باشید.
مقاله: چرا لازم است سحرخیز باشید؟
محصول آموزشی سحرخیزی: چگونه صبحها زودتر و سرحالتر از خواب بیدار شوید؟
این محصول آموزشی، به شما یاد میدهد چگونه خواب عمیق و شیرینی داشته باشید.
ساعت طلایی روز چه زمانی است؟
از خواب بیدار میشوم. در رختخواب کش و قوسی به بدنم میدهم و لبخند میزنم و می گویم: سلام امروز! چرخی میزنم و صورت همسرم را میبوسم. زیر لب خطاب به خودم می گویم: "الان وقت خوبی است که از تختخواب بیرون بیایی و از فرصتهایی که دنیا امروز در اختیارمان گذاشته است، استفاده کنی."
به آرامی روی تختخواب مینشینم و نرم پاهایم را روی زمین میگذارم و می گویم: سپاسگزارم!
میایستم و می گویم: سپاسگزارم!
قدم برمیدارم و میگویم: سپاسگزارم!
جلوی آینه میایستم و به موهایی که سیخ سیخ بالای سرم ایستاده نگاه میکنم و از ته دل به قیافه خنده دار خودم میخندم. مستقیم به چشمان خودم نگاه میکنم و میخندم. جوری میخندم که انگار همه سلولهای بدنم میخندد.
بعد سراغ کتری برقی میروم و کمی آب جوش میآورم. از پنجره به آسمان نگاه میکنم. یک روز ابری و بارانی. انگار ملافههای سفید را شستهاند و آویزان کردهاند. عاشق روز ابری و بارانی هستم. آب جوش آمده است. قدری نمک به آن اضافه میکنم. بینیام را با آب نمک شستشو میدهم. بعد دندانم را مسواک میزنم. در هنگام مسواک زدن برای خودم شکلک در میآورم تا خلقم خوش شود.
تسبیحم را برمی دارم و دانه دانه میاندازم: من خودمو دوس دارم. من خودمو دوس دارم. من خودمو دوس دارم. بعد بی آنکه فکر کنم چی دارم مینویسم تند تند سه صفحه مینویسم. هرچی به ذهنم میرسد، از خوب و بد و زشت و زیبا مینویسم. این کار باعث میشود غرغرها و منفی بافی ها از کلهام خارج شود و روی کاغذ نقش ببندد. افکار انرژی دارند. وقتی آنها را مینویسیم، انرژی به ماده تبدیل میشود و از ذهن ما خارج میشوند. وگرنه مثل کلاف سردرگم ما را تا شب گرفتار میکنند.
کتابی حاوی سخنان بزرگان و نوشتههای مثبت را برمیدارم و چند دقیقه میخوانم. حالا آمادهام روز را آغاز کنم. من آهسته آهسته روز را شروع میکنم. تا قدرت و انرژی کافی برای روبرو شدن با مسائل زندگی را داشته باشم. زندگی ماشین زده ما به گونه ای است که مدام ما را تحت فشار میگذارد: تندتر! تندتر! تندتر!
بیشتر ما صبح بیدار میشویم و بی آنکه درست دست و صورتمان را بشوییم عازم محل کار میشویم. هنوز از خوب شب گذشته آشفتهایم، هنوز ذهن مان ضعیف است که خود را در خیابان و در معرض هزاران مسئله مییابیم.
اولین ساعت صبح، ساعتی طلایی است و زمانی جادویی برای قوی شدن است. اگر آهسته آهسته روز را آغاز کنیم و اول صبح ذهن خود را پر از حرفهای خوب، فکرهای خوب کنیم، میتوانیم روزی عالی را شروع کنیم.
در هنگام صبح ذهن ما بسیار تلقین پذیر است. اگر با حرفهای خوب، فکرهای خوب و افکار پر از سپاسگزاری آن را آغاز کنیم، روزی عالی را میسازیم. وقتی به خود وعده میدهیم امروز دنیا قرار است فرصتهای عالی در اختیار ما قرار بدهد، باور میکنیم. وقتی به خودمان میخندیم و با خودمان شوخی میکنیم، با خوش اخلاقی روز را شروع میکنیم.
بعضی مقاطع سال، خیلی حساس و مهم هستند. ما میتوانیم این مقاطع سال را بهعنوان مبدأ در نظر بگیریم و میزان پیشرفت خود را با آنها بسنجیم.
برای مثال، بهتر است در اسفندماه، وضعیت زندگیمان را در سالی که گذشت بررسی کنیم و برای سالی که در راه است، برنامهریزی کنیم. یعنی از خود بپرسیم دستاوردهای من در سال گذشته چه بود؟ چه چیزهایی یاد گرفتم؟ چه مهارتهای جدیدی آموختم؟ چه افتخارهایی کسب کردم؟ به چه هدفهایی رسیدم؟ وضعیت سلامتی، رابطه با همسر و خانواده و دوستان و اطرافیان چه تغییری کرد؟ چه اشتباهاتی مرتکب شدم و چه درسهایی از اشتباه خود آموختم؟ سپس برای سال آینده هدفگذاری و برنامهریزی کنیم.
همچنین خوب است در شهریور برای مواجهه با پاییز آماده شویم. ابتدا بررسی کنیم در طول شش ماه چقدر به هدفهای خود نزدیک شدهایم. اگر در جهت هدفهای خود هستیم، از خود قدردانی کنیم و اگر از هدفها فاصله گرفتیم، از خود بپرسیم چرا و چهکار میشود کرد؟ بعلاوه برای مواجهه با فصل سرد آماده شویم. تغییر دمای هوا و نور آفتاب باعث میشود ما در مقابل بیماریهای ویروسی ضعیفتر شویم. بهعلاوه ممکن است در پاییز، سروتونین خون پایین بیاید. پایین آمدن سطح سروتونین خون باعث میشود بعضی افراد دچار افسردگی شدید و برخی دیگر دچار بدبینی و کمبود انرژی بشوند. اگر تازگیها جان ندارید از رختخواب بیرون بیایید و یا نسبت به آینده بدبین شدهاید، اووو اووو! لازم است برای پاییز حسابی آماده بشوید. بیایید با پیشنهادهای زیر جسم و روح خود را برای فصل زیبای پاییز آماده کنید:
· آماده کردن جسم شما برای پاییز:
غذای پاییزی:
1. هر روز مولتیویتامین بخورید. یا دستکم ویتامین C نوش جان کنید.
2. صبحها قبل از خروج از خانه، صبحانه بخورید. شیرکاکائوی داغ یا شیر داغ را در صبحانه خود بگنجانید.
3. هر روز دو سه قلم از این خوراکیهای خوشمزه را نوش جان کنید: شکلات عسل، گردو، بادام، پسته، موز، توت خشک، خرما.
کمد لباس پاییزی:
1. لباسهای تابستانی را جمع کنید و لباسهای مناسب فصل سرد را دم دست بگذارید.
2. ببینید آیا بهاندازه کافی مانتو، شال، ژاکت، بلوز آستینبلند، لباس خانه گرم و ... دارید؟ مبادا سرما شما را با لباس نازک تابستانی غافلگیر کند؟ اول سرما بخورید و بعد دنبال لباس گرم بگردید ها!
3. لازم نیست هزینه هنگفتی برای خرید لباس بکنید و به بودجهتان فشار بیاورید. فقط آماده شوید. من برای فصل سرد، چهار دست لباس دارم. سه تا را از سال قبل دارم و امسال فقط یکدست خریدم.
پوست و موی پاییزی:
1. پوست شما در پاییز خشک میشود، خارش پیدا میکند یا قاچقاچ میشود. پس روزی دو سه بار دست خود را حسابی چرب کنید و روزی یکبار به تمام بدن خود را با لوسیون بدن، بمالید، بهویژه پس از حمام.
2. ممکن است موی شما در پاییز خشک شود. هفتهای یکبار یک زرده تخممرغ را با یک قاشق روغنزیتون مخلوط کنید. این مخلوط را روی سرتان بمالید. بعد فقط آبکشی کنید. موها حسابی براق و نرم میشود. البته تا چندین ساعت بوی تخممرغ میگیرید! ماسکهای مو هم هست. انتخاب باشماست.
3. موهای بدن خود را ازاله کنید. در فصل سرد ممکن است فکر کنیم پاهایمان زیر شلوار و جوراب دیده نمیشود و در مورد موهای بدنمان کوتاهی کنیم. اوووو اوووو! خودتان که خبر دارید زیر لباس چه خبر است. پس برای روحیه دادن به خودتان و برای اینکه از لمس بدن مثل ابریشمتان لذت ببرید، موهای بدنتان را بهطور منظم بردارید. به هر روشی که دوست دارید و صلاح میدانید.
· آماده کردن روحیه شما برای پاییز:
1. از هر فرصتی برای قرار گرفتن زیر نور آفتاب و تنفس در هوای تازه استفاده کنید. البته حواستون باشه لباس گرم بپوشید و خود را در معرض سرما قرار ندهید
2. اتاقهای خانه را کاملاً روشن کنید. اتاقهای کمنور، دشمن شادابی است.
3. ورزش کنید. پیادهروی، نرمشهای کششی و رقص، بهترین ورزش برای خانمها هستند.
4. هر روز 30-15 دقیقه کاری را فقط برای دل خودتان انجام بدهید. ممکن است این کار نوشیدن یک فنجان چای در آرامش و سکوت باشد یا تماشای غروب آفتاب و رسیدگی به گلدانها. شما حق دارید روزی 30-15 دقیقه مال خود خودتان باشید.
5. در پاییز، تحصیلات را از نو آغاز کنید. اگر میخواهید شاد و موفق باشید هرگزززززز، دارم میگم هرگزززززز از یاد گرفتن متوقف نشوید. همیشه موضوعی هست که دوست دارید یاد بگیرید. همیشه مهارتی است که لازم است یاد بگیرید. هر وقت به خود گفتید: "دیگه چی یاد بگیرم؟ از من گذشته!" از آن لحظه زندگیتان متوقف میشود.
توجه بفرمایید این پیشنهادها برای افرادی که دچار بیماری افسردگی هستند، کفایت نمیکند. آنها لازم است با مراجعه به روانپزشک و روانشناس، درمان کامل (حتی دارو) دریافت کنند. افسردگی مثل سرماخوردگی است. همه آن را تجربه کردهاند یا خواهند نمود. بنابراین افسرده بودن، خجالت ندارد. دست روی دست نگذارید و افسردگی را با خود حمل نکنید.
آمار نشان میدهد در پاییز میزان طلاقها و اخراج شدن از کار افزایش مییابد... بله... وقتی سروتونین خون پایین باشد، روابط و زندگیها از هم میپاشد. از حرفهای تلخ بگذریم و بیاییم خود را برای پاییز رنگارنگ و زیبا آماده کنیم.
میبینید؟ ما باید برای در آغوش کشیدن پاییز آماده بشویم و اگر این موضوع را ندانیم، خود را در معرض مشکلات زیادی قرار خواهیم داد. اینکه بدانیم باید برای فصل سرد آماده شویم و اقدامات لازم را انجام بدهیم، یعنی یکی از مهارتهای زندگی را میدانیم.
یکی از مهمترین مهارتهای زندگی، مهارت مدیریت زمان است. یکی از اصلیترین تفاوتهای بین مردمان جهان اول و جهان سوم این است که جهانسومیها به زمان اهمیت نمیدهند، به مدیریت زمان اهمیت نمیدهند، مدیریت زمان را بلد نیستند و نمیخواهند یاد بگیرند. شما دوست عزیز که میخواهید کشور ما گلوبلبل شود، یادتان باشد که باید از خودمان آغاز کنیم. اگر میخواهیم جهانسومی باقی نمانیم، لازم است زمان را گرامی بداریم و مدیریت زمان را بیاموزیم.
چند نوع مدیریت زمان داریم؟ مدیریت زمان شما از کدام نوع است؟
آیا با دوره رایگان مدیریت زمان گیس گلابتون آشنا هستید؟ بفرمایید و ثبتنام کنید.
مدیریت زمان در محل کار هم یک مقاله رایگان کاربردی است.
شادابی پایدار– برای شما که میخواهید همیشه شاد و پرانرژی باشید
مدیریت زمان در شش روز و نصفی– برای شما که میخواهید کارها را در کمترین زمان و با بهترین نتیجه انجام بدهید.
هر خانم تحصیلکردهای باید مثبت اندیشی را بیاموزد. مثبت اندیشی، الکیخوش بودن نیست. در شرایط بد و بحرانی، سر را مثل کبک در برف فرو کردن نیست. مثبت اندیشی، یعنی توانایی یافتن نور امید در تاریکترین لحظات زندگی. این مهارت، برای داشتن زندگی شیرین، ازدواجی شیرین، تربیت فرزندان صالح، داشتن شغلی خوب، کسب ثروت فراوان و احساس شادی و شادمانی، ضروری است. با داشتن مهارتهای زندگی، شما میتوانید مثبت اندیشی را در خود بپرورانید و تقویت کنید.
توجه کنید:
مثبت اندیشی، چراغ غول جادو نیست که همه آرزوهای شما را برآورده کند.
مثبت اندیشی، همیشه شاد بودن و بزن و برقص نیست.
مثبت اندیشی باعث نمیشود مشکلی برای شما پیش نیاید و زندگی روی زمین مثل زندگی در بهشت باشد.
اگر تصور میکنید با تکرار جملات تاکیدی، دارید یک کار جادویی انجام میدهید که زندگی را درست مطابق میل خودتان پیش ببرید، در اشتباه هستید.
اگر تصور میکنید با نوشتن جملات سپاسگزاری در دفترچه سپاسگزاری، دارید جوشن کبیر را دور خودتان نقش میزنید و همه دردها و رنجها از شما دور میشود، در اشتباه هستید.
اگر تصور میکنید با تجسم خلاق، ساختن نقشه گنج و زل زدن به یک عکس زیبا، یکمرتبه تمام آرزوهای شما برآورده میشود، در اشتباه هستید.
متأسفانه فیلم راز، تصورات نادرستی در ذهن افراد ایجاد کرده و انتظارات نابجایی از مثبت اندیشی به وجود آورده است. ایده اصلی فیلم راز صحیح است، ولی سادهاندیشی است اگر تصور کنیم فقط با تکرار جملات تاکیدی، نگاه کردن به یک عکس و گفتن "سپاسگزارم! سپاسگزارم و سپاسگزارم!" همه زندگی یکسره مطابق میل شما خواهد بود.
ما از وقتی به دنیا آمدهایم، بلیت سوار شدن به قطار زندگی را دریافت کردهایم. ما سوار قطار شدهایم و قرار است این مسیر را طی کنیم. مسیر این قطار، بالا و پایین دارد. سرازیر و سربالایی دارد. گاهی تند میرود و گاهی آهسته. ما با مثبت اندیشی این سفر را لذتبخشتر میکنیم، ولی نمیتوانیم از تجربههای این سفر فرار کنیم. هدف از مسافرت با این قطار چیست؟ چرا ما سوار این قطار شدهایم؟ ما روی این زمین زیبا آمدهایم تا درسهایی را بیاموزیم. تجربههای مسیر زندگی، ما را برای دریافت درسهای زندگی آماده میکند. مثبت اندیشی یعنی هر تجربه زندگی را یک درس بدانیم و سعی کنیم آگاهانه درس نهفته در آن تجربه را بیاموزیم.
ما برای خوشگذرانی به دنیا نیامدهایم و هیچکس به ما وعده نداده قرار است همه لحظات زندگی، شادی و خوشی باشد، ولی تحقیقات نشان داده، بیشتر لحظات زندگی ما خوش است، ولی متأسفانه ما به خوشی عادت کردهایم و خوشی را درک نمیکنیم. زندگی ما پر از نعمت است، ولی بعضی از ما مثل بچههای لوس، این نعمتها را حق خودمان میدانیم، پا بر زمین میکوبیم و با دادوفریاد و گریه، چیزهای بیشتری میخواهیم.
همینالان شما دوست عزیزی که دارید این کلمات را میخوانید این نعمتها را دارید:
شما سواد دارید
شما کامپیوتر (موبایل هوشمند یا تبلت) دارید
شما اینترنت دارید
شما چشم دارید و چشم شما میبیند
شما مغز دارید و مغز شما کار میکند و این مفاهیم را درک میکند
شما قلب دارید و قلب شما دارد کار میکند
شما ریه دارید و ریه شما دارد اکسیژن کافی به همه سلولهای بدنتان میرساند.
اگر قلب و ریه شما کار نمیکرد الان شما روی تخت آی سی یو بودید و صد جور لوله و سیم به شما وصل بود و مطمئن هستم حوصله نداشتید این مقاله را بخوانید! بله اینطوریاست... همینالان برای آن نفسی که شما بهراحتی میکشید و اصلاً حواستان به آن نیست، برخی مردم دارند ساعتی میلیونها تومان خرج میکنند. بعضی خانوادهها الان با چشمهای گریان آرزو دارند عزیزشان یک نفس دیگر هم بکشد.
مثبت اندیشی یعنی آگاهانه متمرکز شدن روی خوشیها، شادیها و نعمتها.
مثبت اندیشی یعنی هر تجربهای را، یک درس دانستن و رنج را به گنج دانایی تبدیل کردن.
مثبت اندیشی زندگی شما را راحتتر میکند چون تجربههای زندگی را راحتتر قبول میکنید.
مثبت اندیشی قلب شما را بزرگ میکند و زندگی را فقط در لذت بخشیدن به خودم و خودم و باز هم خودم تعریف نمیکند.
مثبت اندیشی از شما آدم بهتری میسازد.
آیا مثبت اندیشی، شربتی جادویی است که شما را به شاهزاده خانمی ثروتمند و زیبا تبدیل میکند و عمری جاویدان به شما میدهد؟ خیر!
اگر مشکلی در زندگیتان پیش میآید، درس نهفته در آن را بیاموزید و بگذرید. در درد و رنج نمانید. در احساس قربانی بودن گیر نکنید. هیچ خانم جذابی، خود را قربانی نمیداند. احساس قربانی بودن، شما را زشت و غیر جذاب میکند.
دنیا به خانمهای قدرتمند نیاز دارد، خانمهایی که خود را قربانی نمیدانند و بدون توجه به محیط اطرافشان پرانرژی و شادمان هستند. خانمهایی که مثبت اندیش هستند و تجربههای زندگیشان را در آغوش میکشند و مثل یک بچه لوس انتظار ندارند همهچیز مطابق میلشان باشد، بلکه تلاش میکنند زندگی خود و اطرافیانشان را پر از امید و نور کنند.
حالا ببینیم روانشناسی مثبت و روش علمی مثبت اندیشی چیست؟
پدر روانشناسی مثبت کیست؟
و چهار مقاله دیگر در مورد روانشناسی مثبت
مقاله سوم روانشناسی مثبت
مقاله چهارم روانشناسی مثبت
مقاله پنجم روانشناسی مثبت
مقاله ششم روانشناسی مثبت
میخواهید بدانید چگونه ظرف 5 دقیقه شاد شوید؟ بفرمایید و این مقاله را بخوانید.
میخواهید بدانید چگونه ظرف 5 دقیقه بشدت غمگین شوید؟بفرمایید این مقاله را بخوانید.
اصلاً افسردگی چیست؟ بفرمایید و مقاله رایگان افسردگی به زبان ساده را بخوانید.
احساسات منفی، جیغ میکشند، هوار میکشند، از تاریکی بیرون میپرند و یقه شما را میگیرند.
ولی احساسات مثبت، نرم و ملایم هستند. انگار در گوشتان بهآرامی نجوا میکنند.
مغز ما به این شکل طراحی شده است. بخش اعظم مغز ما، همان مغز انسانهای اولیه است. فقط بخش کورتکس (به قول پوآرو، سلولهای خاکستری مغزمان) مال انسان متمدن کنونی است. مغز قدیمی ما، تنها یک وظیفه اصلی دارد: ما را زنده نگه دارد! همین و همین! به همین دلیل به مسائل دردناک و خطرناک بیشتر توجه میکند.
مسائل دردناک و خطرناک، باعث بوجود آمدن احساسات منفی میشود. به عبارت سادهتر، احساسات منفی برای این جیغ میزنند، فریاد میکشند و ما آنها را با شدت بیشتری تجربه میکنیم، زیرا قرار است ما را از تجربیات دردناک و خطرناک دور نمایند.
ولی احساسات مثبت مثل عشق، احترام، افتخار، آرامش، امتنان (احساس سپاسگزاری) و و و ... برای انسان اولیه و بدوی، احساسات مفیدی نبودند. انسانهای بدوی و بدون تمدن نمیتوانند این احساسات را درک کنند. آنها فقط آب و غذا یا کتک و فحش را میفهمند.
احساسات مثبت باعث میشوند، روح ما رشد کنند. مثبت اندیشی، سطح زندگی را بالاتر میبرد. ما انسان بدوی نیستیم و لازم نیست مدام روی احساسات منفی متمرکز باشیم. بلکه متمدن هستیم و برای رشد و تعالی و ساختن دنیایی بهتر، لازم است روی احساسات مثبت بیشتر متمرکز باشیم.
اما... اینجا یک اما وجود دارد:
اما احساسات مثبت، ملایم و زودگذر هستند. آنها مثل وزیدن نسیمی خوشبو هستند. آنها مثل لحظه طلوع خورشیدند. آنها میگذرند. درست برعکس احساسات منفی. اگر یک نفر ده سال پیش به شما متلک گفته باشد، همین الان با به خاطر آوردن آن متلک، ممکن بشدت عصبانی شوید. یعنی احساسات منفی، ماشاالله حجیم هستند و مثل چسب به ذهن آدم میچسبند.
دوباره تکرار میکنم احساسات مثبت، ملایم و زودگذر هستند. آنها مثل وزیدن نسیمی خوشبو هستند. آنها مثل لحظه طلوع خورشیدند. آنها میگذرند. آنها گریزپا هستند. برای مثبت اندیش بودن، کافی نیست یک بار در سال، مثبت اندیشی را تمرین کنید، بلکه لازم است هر روز بارها و بارها مثبت اندیشی را تمرین کنید.
احساسات منفی 17 بار قویتر از احساسات مثبت است. به همین دلیل من نظرات منفی گرا را فوری پاک میکنم. زیرا برای زدودن اثر یک جمله منفی، لازم است 17 جمله مثبت بنویسم.
یادتان باشد روانشناسی مثبت مثل باغبانی است: علفهای هرز را ریشهکن کنید و گلهای زیبا را آبیاری کنید تا باغی دلانگیز داشته باشید. علفهای هرز، افکار و احساسات منفی است و گلهای زیبا، افکار و احساسات مثبت است.
مثبت اندیشی باعث میشود زندگی شما روی زمین، یک بهشت باشد.
شما نمیتوانید مدعی شوید تحصیلکرده هستید، ولی نتوانید درآمد کافی و شرافتمندانه کسب کنید. پـــــــــول شاید مهمترین چیز دنیا نباشد، ولی روی مهمترین چیزها، یعنی غذا، خانه، لباس، تحصیلات، امکانات بهداشتی و پزشکی تأثیر میگذارد. وقتی فکر آدم درگیر کمبود پول است، نمیتواند از تواناییهای روحی و ذهنی خود بهخوبی استفاده کند. وقتی شما نگران پرداخت کرایهخانه هستید، نمیتوانید از مصاحبت همسر و فرزند خود لذت ببرید و یا کار خلاقانهای انجام بدهید. به همین دلیل لازم است شما بهعنوان یک فرد تحصیلکرده درآمد کافی داشته باشید.
سایت گیس گلابتون برای آموزش مهارتهای زندگی به خانمهای تحصیلکرده طراحی و ساخته شده است. یکی از بخشهای پرطرفدار سایت گیس گلابتون، بخش "چگونه پولدار شوید؟" است. عجیب آنکه، خوانندههای این بخش مهم و ارزشمند سایت گیس گلابتون آقایان هستند و کمتر خانمها این بخش سایت را مطالعه میکنند. میدانید چرا؟
آقایان میدانند قرار است پول دربیاورند، ولی متأسفانه خیلی از خانمهای ایرانی تصور میکنند قرار نیست با مسائل مالی سروکار داشته باشند و قرار نیست پول دربیاورند، آن هم پول فراوان. ما در قرن بیست و یکم زندگی میکنیم. تحصیلکرده هستیم. باور داریم با مردان برابریم و انتظار داریم آقایان، برابری حقوق زن و مرد را بپذیرند. پس چرا بسیاری از خانمهای ایرانی، تصور میکنند قرار نیست پول دربیاورند؟ اول به موانع ذهنی خانمها در زمینه کسب درآمد میپردازم:
خانمها در مورد پول چطور فکر میکنند؟
خانمها در مورد استقلال مالی چطور فکر میکنند؟
بهانههای خانمها برای نداشتن استقلال مالی چیست؟
حالا اگر قانع شدهاید که قرار است تحصیلات خود را به پول تبدیل کنید و درآمد خوبی کسب کنید، بفرمایید و قدمبهقدم بهسوی پولدار شدن و استقلال مالی پیش برویم.
اگر پول فوری میخواهید، یعنی میخواهید خیلی سریع پول به زندگیتان وارد شود، بفرمایید و این مقالهها را بخوانید:
چگونه ظرف 40 روز مغناطیس پول شوید؟
چگونه به پول خود برکت بدهید؟
دو ترفند برای افزایش جذب پول
پول ربا، راهی شگفتانگیز برای جذب پول
پول فوری خوب است، ولی هر چیزی فوری بیاید، ممکن است فوری هم برود. پس لازم است شما پایه قوی مالی برای خود بسازید:
ابتدا ببینید سواد مالی چیست؟ و آیا شما از نظر مالی باسواد هستید؟
سپس یک تعهدنامه مالی امضا کنید.
آنگاه تمرینات رایگان ده گام بهسوی مغناطیس پول را انجام بدهید. این هم لینک تمرینات دهگانه مغناطیس پول
این هم چندین مقاله رایگان و مفید که شیوه تفکر شما را نسبت به مسائل مالی تغییر میدهد:
چهار کلید اصلی ثروتمند شدن
چه شغلی برای شما مناسب است؟
همه ما فروشنده هستیم!
من شغلم را دوست ندارم!
از رئیسم متنفرم؟
خانمهای شاغل در محیط کار چگونه لباس بپوشید و آرایش کنید؟
چگونه کم کار کنید و زیاد پول دربیاورید؟
کارمندی بهتر است یا کارآفرینی؟ کدام برای شما بهتر است؟
چگونه با تلویزیون، پولدار شوید؟
چگونه پول خرج کنید که لذتش را ببرید و ثروتمند شوید؟
چگونه پسانداز کردن را دوست داشته باشید؟
کارمندی خوب است یا کارآفرینی؟
به صورت سنتی، زنان خاورمیانه حق مالکیت زمین و ملک را ندارند. از نظر قانونی هیچ مشکلی برای داشتن زمین و ملک برای زنان وجود ندارد، ولی از نظر سنتی، زنان خود را لایق داشتن زمین و ملک نمیدانند.
همین حالا، در قرن بیست و یکم، چه بسیار خانمهای شاغل که بخشی از هزینه خرید خانه را شخصاً میپردازند، ولی طبیعی میدانند که شوهرشان همه خانه را به اسم خود ثبت کند.
ثروت اصلی، زمین و ملک است. وقتی صاحب تکهای زمین و ملک باشید، احساس قدرت و اعتماد به نفس میکنید، بنابراین خانمهای تحصیلکرده عزیز، دست از تفکر سنتی بردارید و صاحب ملک و زمین بشوید.
احساس امنیت مالی سه پایه اصلی دارد:
- پس انداز
- سرمایه گذاری
- بیمه
من در زن، مرد، پول خیلی مفصل در این باره نوشتهام. در اینجا تکرار میکنم که حتماً از نفقه یا درآمد شخصیتان پس انداز داشته باشید. پس انداز را به صورت پول نگه ندارید. وقتی پس انداز کمی دارید، سکه طلا بخرید و وقتی پس اندازتان بیشتر شد، زمین و ملک بخرید. ممکن است همسرتان از این کار خوشش بیاید یا نیاید. مهم نیست! شما کار خودتان را بکنید.
اگر مردی، مسئول و فهمیده باشد، خوشحال میشود شما دارید امنیت مالی خود و خانواده را فراهم میکنید و اگر مردی نادان و بی مسئولیت است و از امنیت مالی شما ناراحت میشود، بیشتر از بقیه خانمها باید به فکر باشید. یادتان باشد چه متأهل باشید و چه مجرد، شما مسئول شادی و شادمانی خود هستید. مسئولیت زندگی را به عهده دیگران نگذارید چون شما کودک نیستید.
به نظر من اگر زن و شوهر فقط یک خانه دارند، آن خانه باید به صورت مساوی به نام هر دو باشد، حتی اگر خانم خانه دار است و ظاهراً پولی برای خرید خانه نپرداخته است. قانون، مرد را ملزم نمیکند چنین کاری انجام بدهد، ولی خوب است که در موقع خرید خانه، با محبت و آرامش درباره این موضوع صحبت کنید و نتیجه بگیرید.
این چند مقاله خوب درباره خرید خانه است:
آیا خرید خانه برای خانم دشوار است؟ من چگونه خانه خریدم؟ نوشته خانم صلاحیان
چگونه خانه بخرید تا سرتان کلاه نرود؟ چهار مقاله نوشته مهندس رفیعی
باید هرچه زودتر پول درآوردن را آغاز کنید. از نوجوانی و جوانی. متأسفانه نوجوانان و جوانان ایرانی تصور میکنند مسائل مالی به آنها مربوط نیست و میتوانند بعداً که آدمبزرگ شدند، به آنها بپردازند. این چند نمونه از سؤالات نوجوانان و جوانان ایرانی است که به آنها پاسخ دادهام:
چگونه از پدرتان پول جیبی بیشتری بگیرید؟
آیا لازم است در دوران دانشجویی کار کنید؟ یا بهتر است فقط درس بخوانید؟
در مورد دانشجو بودن بگویم که چطور از دوران دانشجویی بهترین استفاده را داشته باشید. اگر یک تازه دانشجو از من بپرسد چگونه از دوران دانشجویی خود بهخوبی استفاده کند، من این نکات را به او خواهم گفت:
الف) بهخوبی درس بخوانید، زیرا شما برای همین کار به دانشگاه آمدهاید.
4- مطالب جدیدی که آموختید، خلاصه کنید و بهصورت سؤال و جواب دربیاورید.
با استفاده از این چهار گام، نهتنها درس را بهخوبی یاد میگیرید، بلکه برای امتحان هم آماده میشوید. موقع امتحان کافی است خلاصهها و سؤال و جوابهای خود را بخوانید.
من هفت سال به همین شیوه درس خواندم. کاملاً عملی است. نتیجه آن شگفتانگیز است. نهتنها اطلاعات شما از سایر دانشجویان بیشتر است، بلکه نمرههای بهتری میگیرید. بعلاوه برای امتحانات استرس ندارید و بدون عذاب وجدان میتوانید به تفریحات موردعلاقه خود بپردازید.
یادتان باشید دانشجو بودن یک شغل است. شما بهعنوان دانشجو وظیفه دارید هرچه بیشتر بیاموزید. اگر در دوره دانشجویی، از زیر درس خواندن دربروید، بهاحتمالزیاد بعدها هم کارمند از زیر کار در رو و نامرتبی خواهید شد.
ب) از دوره دانشجویی خود را برای ورود به جامعه آماده کنید.
5- علاوه بر درس خواندن، در دوران دانشجویی کار کنید. ممکن است به پول نیاز نداشته باشید. مهم نیست. در دوران دانشجویی کار کنید. منظورم این نیست که کار تماموقت داشته باشید. حتی منظورم این نیست که در محل کار حضور پیدا کنید. شما میتوانید ترجمه کنید، تایپ کنید، برنامه اندرویید بنویسید، عکسها را روتوش کنید، کارت ویزیت طراحی کنید. هزار و صد جور کار وجود دارد. هفتهای چند ساعت کار کنید و چند دههزارتومانی دربیاورید.
اگر بتوانید در رشته تحصیلی خود کار کنید که چهبهتر. من از سال دوم دانشگاه در اورژانس یک بیمارستان آمپول میزدم و سرم وصل میکردم، کارهای یک بهیار. پولی هم دریافت نمیکردم، ولی تماس با بیماران و دیدن رفتار پزشکان خوب، برای من از هر مقدار پول، ارزشمندتر بود. اگر در رشته حقوق تحصیل میکنید و یک وکیل اجازه میدهد دفترش را جارو کنید و پروندهها را گردگیری کنید، حتماً این کار را انجام بدهید!
6- ورزش کنید. یک رشته ورزشی را انتخاب کنید و با پشتکار آن را دنبال کنید. انرژی جنسی در دوران دانشگاه بالاست. برای آنکه به بیراهه نیفتید لازم است این انرژی را به شکلی سالم تخلیه کنید. چه کاری بهتر از ورزش؟ بدن سالم، زیبا ، شاد و درعینحال خسته!
7- با افراد مختلف دوست شوید. شبکه اجتماعی خود را گسترش بدهید. تمرینات جذابیت فوری را انجام بدهید تا بتوانید بهسرعت روی آدمهای تأثیر خوبی بگذارید. یک دفترچه برای یادداشت نام و مشخصات دوستان جدید خود داشته باشید. سعی کنید هر روز یک نام جدید به این دفترچه اضافه کنید. نام، نام خانوادگی، روز تولد ، برای اینکه بعداً به آنها تبریک بگویید، شماره تلفن، آدرس منزل، علاقهمندیهای آنها. با دقت به حرفهای دوستان جدید خود گوش کنید و سعی کنید آنها را بهخوبی بشناسید. یک روزی این دفترچه جادویی یکی از بزرگترین سرمایههای زندگی شما خواهد شد.
8- با اساتید خوب و باسواد ارتباط خوب برقرار کنید. سؤالات خوب بپرسید. برای همکاری با آنها داوطلب شوید. برایشان ترجمه کنید، خلاصهبرداری کنید. خودتان را نشان بدهید. هر معلم خوبی عاشق آموزش دادن است و آرزو دارد شاگرد لایق و علاقهمندی از راه برسد تا مشعل دانش را به دستش بسپارد.
البته همکاری و علاقهمندی به کار استاد را در میان جمع انجام دهید. متأسفانه بعضی افراد نقاب استاد دانشگاه به چهره دارند، ولی گرگی هستند در میان برههای معصوم و ممکن است از جوانی و خامی شما سوءاستفاده کنند. یادم هست یکی از دوستان من بشدت استادی را تحسین میکرد. همهجا او را تعقیب میکرد. حتی به مطب او میرفت و تا آخر شب آنجا میماند. بالاخره یک روز آن آقای میانسال، دخترک را در آغوش کشید و بوسید. طفلک دوست من، فقط نوزده سال داشت و این بوسه زورکی برای او در حد تجاوز جنسی محسوب میشد. درحالیکه بشدت گریه میکرد از آن مردک پرسید: "چرا این کار را کردید؟" او هم گفت: "فکر کردم تو هم همین را میخواهی. یک ماه است دست از سرم برنمیداری و همهجا همراه من هستی!"
وقتی دوست ما تعریف کرد چه شده، ما آن استاد را تقبیح کردیم، ولی الان که خودم میانسال هستم متوجه میشوم رفتار دوست من شایسته نبوده است. او نباید یک مرد را هرچند که همسن پدرش باشد، اینهمه تعقیب میکرد، آخر شبها پس از رفتن منشی و بیماران با او تنها میمانده و حرف میزده است. دوست من میتوانست پیشنهاد همکاری علمی بدهد. نه اینکه ساعتها با آن مرد خلوت کند. کار دوست من اشتباه بود. آن استاد هم مرد چندان بدی نبود، زیرا وقتی دید دخترک با یک بوسه به گریه افتاده، او را رها کرد و هیچ صدمهای به او نزد، خب... دوست من شانس آورد!
8- دانشگاه جای خوبی برای یافتن همسر آینده شماست. سن طلایی ازدواج برای یک خانم تحصیلکرده ساکن شهرهای بزرگ 30-25 سالگی است. بنابراین از 22 سالگی در مورد ازدواج فکر کنید. پیشنهادها را سرسری رد نکنید. درعینحال نام نیک و متانت خود را خدشهدار نکنید. من امل نیستم. من با آشنایی دختر و پسر موافقم، ولی اگر عادت کنید مرتب از این دوستپسر به سراغ دیگری بروید، نام نیک نخواهید داشت. ممکن است در دانشگاه ازدواج نکنید، ولی اگر بهعنوان یک دختر دوستداشتنی و متین شهرت داشته باشید، پس از دانشگاه راحتتر ازدواج موفقی خواهید داشت.
هفتاد هشتاد سال پیش یک کودک، از دوران کودکی مستقیم وارد دوره بزرگسالی میشد. دختران چهارده پانزدهسالگی شوهر میکردند. پسران از چهارده پانزدهسالگی کار میکردند و هجدهسالگی ازدواج میکردند. دختر و پسر بیستساله معمولاً یکی دو تا بچه داشتند. ولی این روز و روزگار، بسیاری از آدمها تا نزدیک چهلسالگی، همچنان در دوران بچگی و نوجوانی سیر میکنند.
هشتاد درصد شخصیت شما تا سن ششسالگی شکل میگیرد. شش سال اول زندگی شما در اختیارتان نیست. والدین و اطرافیان شما این شش سال را میسازند. ولی دوره بلوغ اجتماعی از سن بیست تا سیسالگی رخ میدهد. انتخابهای شما در 30-20 سالگی توسط خود شما صورت میگیرد و این انتخابها، تأثیر بزرگی روی بقیه زندگی شما خواهند داشت. انتخاب رشته تحصیلی، انتخاب شغل، انتخاب همسر، سه انتخاب مهم هستند که قرار است شما در 30-20 سالگی انجام بدهید. متأسفانه اگر این سه انتخاب را به تأخیر بیندازید و به سن پس از سیسالگی موکول کنید، بلوغ اجتماعی شما به تأخیر میافتد. بنابراین این راهنماییها را جدی بگیرید:
از دوره دانشجویی حسابی لذت ببرید و درعینحال خود را برای ورود به زندگی بزرگ سالانه آماده کنید:
- تا میتوانید بیاموزید
- شغل پارهوقت داشته باشید
- برای شغل آینده خود کارآموزی کنید
- ورزش کنید
- دوستان زیاد پیدا کنید
- با اساتید خوب همکاری کنید و مرتبط شوید
- به فکر یافتن همسر مناسب باشید
هدف دانشگاه دو مطلب است:
- 1-تولید کارمند
- 2-آماده شدن برای ورود به دنیای بزرگسالی با تجربه زندگی نیمهمستقل
در دانشگاه افراد برای کارمند شدن پرورش پیدا میکنند. هرگز به آنها درسهای کارآفرینی آموخته نمیشود. متأسفانه حتی به دانشجویان یاد نمیدهند چطور کارمند خوبی باشند و بهسرعت ترقی کنند.
درحالیکه در تمام دنیا دیگر به کارمند اضافی نیاز نیست! عصر عصر کارآفرینی است. اگر شرکتی کارمند بخواهد، کارمند عالی و درجهیک میخواهد. کارمندی که چیزهایی بیش از دانشگاه بداند.
در غرب، بچهها از هجدهسالگی خانه را ترک میکنند تا در خوابگاههای دانشگاه ساکن شوند. در حقیقت آنها زندگی نیمهمستقل را تجربه میکنند. اگر خیلی باهوش باشند از دانشگاه بورس دریافت میکنند. اگر دانشآموزی معمولی باشند، از دانشگاه وام تحصیلی میگیرند، یعنی درواقع خودشان هزینه دانشگاه را میپردازند، منتها در سالها بعد که از دانشگاه فارغ تحصیل شدند و سر کار رفتند. در طول مدت دانشجویی هم با شغلهای نیمهوقت پول جیبی خود را تأمین میکنند.
در غرب اگر جوانی بالای 25 سال در خانه والدین زندگی کند و یا از آنها پول جیبی بگیرد، مایه آبروریزی است.
ولی در ایران هیچکدام از این مسائل وجود ندارد. بچهها موقع تحصیل از خانه والدین خارج نمیشوند. والدین به هر جان کندنی شده، هزینه تحصیل فرزندان خود را تأمین میکنند. جوانان هرگز طعم نیمچه استقلال را نمیچشند، چون زیر چتر حمایت مالی والدین قرار دارند. از طرفی جوانان ما، آینده شغلی مبهم و تاریکی دارند، زیرا هرگز مهارتهای کارمند خوب بودن و یا کارآفرین شدن را نیاموختهاند.
میخواهید از زندگیتان حسابی استفاده کنید؟
راستی راستی میخواهید؟ این پنج مهارت را در خود تقویت کنید:
- 1-آشنایی با کامپیوتر، در حد آفیس و یک کوچولو فتوشاپ
- 2-آشنایی با اینترنت، در حد امکانات جی میل (خداییش جی میل آنقدر امکانات دارد که من هنوز در آن گیج میزنم)
- 3-آشنایی با یک زبان خارجی در حد مکالمه معمولی
- 4-تأثیر خوب روی آدمها گذاشتن- با انجام تمرینات جذابیت فوری
- 5-تایپ ده انگشتی
برای آموختن پنج مهارت بالا لازم نیست در کلاسهای گران شرکت کنید. به کمک کتاب و سی دیهای آموزشی میتوانید بهاندازه قابل قبولی در مورد آنها اطلاعات کسب کنید. وقت تلف نکنید که وقت طلاست.
و نصیحت بعدی من این است:
کار کردن و پول درآوردن را از سن بسیار کم آغاز کنید.
از چه سنی کار کردن را آغاز کنید؟
هرچه زودتر بهتر!
با دو خانم فروشنده موفق بیمه صحبت میکردم. آنها اعتراف کردند از هفت هشتسالگی، فرفره میساختند و به بچههای همبازی خود میفروختند. یک آقای کارآفرین موفق هم میگفت: ششساله که بودم. از مغازه پفک میخریدم و به بچههای همسایه میفروختم و یا دوچرخهام را به همبازیهایم کرایه میدادم. این سه نفر از نظر مالی به این کارها نیاز نداشتند، ولی یکچیزی ته وجودشان فریاد میزده: یک کاری بکن! یکچیزی بشو!
هرچه زودتر به فکر کار کردن باشید، اگر دانشآموز یا دانشجو هستید از تعطیلات تابستان برای کار کردن استفاده کنید. اصلاً دنبال مقدار حقوق نباشید، بلکه دنبال یاد گرفتن رمز و رموز کار کردن باشید.
میخواهید هوش هیجانیتان بالا برود و خدانکرده هالو و پپه نباشید؟
دنبال یک کلاس خوب برای تقویت هوش هیجانی میگردید؟
پس هر چه زودتر و در سن پایین، کار کردن را آغاز کنید.
تعریف کامل هوش هیجانی را در بالاتر نوشتهام. هوش هیجانی بالا یعنی بدانید چگونه با مردم رابطه خوبی برقرار کنید. یعنی بدانید چگونه خواستههای خود را بیان کنید و خواستههای دیگران را برآورده نمایید. برای یاد گرفتن شنا، نباید کتاب خواند، بلکه باید به آب زد. برای بالا بردن هوش هیجانی هم کتاب خواندن کافی نیست، باید به داخل اجتماع بروید.
این شش نصیحت هر کدامیک میلیون دلار میارزند. من الان شش میلیون دلار در اختیار شما قرار دادم. از آنها استفاده کنید و خبر موفقیت خود را برایم بنویسید. خوشحال و دلگرم میشوم.
تقریباً هر هفته سه چهار تا ایمیل از شما نوجوانان و جوانان عزیز به دستم میرسد که سؤالی شبیه به سؤال زیر در آن وجود دارد:
پدرم (یا مادرم و یا هر دو) با من بدرفتاری میکنند. به من فحش میدهند. مرا بشدت تحقیر میکنند. سر من داد میزنند.
من در چنین خانوادهای چطوری اعتمادبهنفسم را حفظ کنم؟
چطوری با والدین پرخاشگر و بدرفتارم کنار بیایم؟
من متأسفم چنین والدینی وجود دارند و میدانم که تعداد آنها زیاد است. خیلی زیادتر از آنچه که فکر کنیم. همسایه زنی بودیم و هر روز جیغهای او را میشنیدیم:
الهی بمیری!
الهی ذلیلشی!
تکیه تیکه شی!
این خانم روانشناسی خوانده و مخاطبانش، دو پسربچه چهار و دهساله بسیار آرام و شیرین بودند. همیشه به خودم میگفتم: آنوقت هر سال فیلم سیندرلا را در مورد مادران ناتنی میسازند. واقعاً که! بیایند و ببینند یک بهاصطلاح مادر با فرزندان خودش چه میکند.
متاسفانه 80% خانوادهها آشفته هستند. 80% والدین لیاقت ندارند صاحب فرزند شوند. 80% پدر و مادرها متوجه نمیشوند شما امانت خدا در دستان آنها هستید. پس شما تنها نیستید. تعداد زیادی از نوجوانها و جوانان شرایطی شبیه به شما، کمی بهتر و کمی بدتر دارند. شاید اگر بدانید شرایط شما خیلی رایج است، یه خرده حالتان بهتر شود. دوم اینکه مجبور نیستید بیادبی و بدرفتاری والدین خود را تحمل کنید. کارهایی که میگویم انجام بدهید و ببینید شرایط شما چقدر تغییر میکند:
آدمها زور میگویند و بیادبی میکنند چون ما به آنها اجازه میدهیم به ما زور بگویند و با ما بیادب باشند. جلوی بیادبی و زور بایستید. البته با روشی که در بالا نوشتم.
و یادتان باشد:
- هیچوقت فحش ندهید
- هیچوقت داد نزنید
- هیچوقت در را محکم نکوبید
آرام باشید و نشان بدهید دیگر بچه نیستید و دارید بزرگ میشوید.
آدمهای قلدر، معمولاً توخالی و ترسو هستند. هیچ جا نمیتوانند حق خود را بگیرند، همه دق دل خود را سر همسر و فرزندانشان خالی میکنند. جلویشان بایستید. اینطوری اعتمادبهنفستان بالا میرود. از این روش برای مقابله با همسر، همکار یا رئیس قلدرتان استفاده کنید!
مهارتهای زندگی برای خانمهای تحصیلکرده
همیشه "شیک" رفتار کنید. وقتی رفتار شما "شیک" باشد، اگر گونی به تن داشته باشید، خوشلباس به نظر میآیید. وقتی شیک رفتار میکنید، اگر از خانواده اسمورسمداری نباشید، اصیل و درستوحسابی به نظر میآیید. البته اگر ثروتمند هستید و لباسهای گران و مارکدار به تن دارید، ولی رفتار شما "شیک" نیست، تازه به دوران رسیده و ناخوشایند به نظر خواهید رسید. منظور من از رفتار "شیک"، باکلاس رفتار کردن است. طرز راه رفتن، نشستن، حرف زدن و غذا خوردن آدمهای باکلاس و شیک را در با دقت بررسی کنید و از رفتار آنها تقلید کنید. در زیر چند راهنمایی در مورد "رفتار شیک" نوشته شده است. برای آموختن آداب معاشرت، مطالعه کتاب جامع آداب معاشرت نوشته امیلی پست را پیشنهاد میکنم. به زبان فارسی ترجمه شده است.
آیا میدانید سه عبارت جادویی چیست؟
تفاوت آدمهای موفق و ناموفق خیلی زیاد نیست. آدمهای موفق به جزئیات اهمیت میدهند. آدمهای ناموفق به جزئیات اهمیتی نمیدهند. آدمهای موفق همین جزئیات کوچک را هر روز و بدون وقفه انجام میدهند. آدمهای ناموفق خیر.
یکی از جزئیاتی که برای موفق بودن و متفاوت بودن لازم است، مورد توجه قرار بدهید، رعایت ادب است.
تصور کنید غریبهای وارد اتاق بشود و شما به او بگویید:
خب... من نمیدانم چه بلایی سر شما خواهد آمد.
سه عبارت جادویی عبارتند از: خواهش میکنم/ متشکرم/ معذرت میخواهم
جای این سه عبارت جادویی در مکالمه ایرانیها خیلی خالی است. شما یاد بگیرید و از این سه عبارت جادویی زیاد استفاده کنید، زیاد!
چگونه عذرخواهی کنید؟
همه ما مرتکب اشتباه شدهایم. گاهی اوقات ندانسته قلبی را شکستهایم، چشمی را گریان کردهایم و گاهی از روی ندانمکاری به دیگران صدمه زدهایم. بعضی مردم آگاهانه دیگران را میچزانند. در مورد این هیولاها نمینویسم، چون آزارگرانی که از اذیت کردن دیگران لذت میبرند، . هیولا و دستیار شیطاناند. من در مورد خودمان حرف میزنیم، آدمهایی که دوست داریم خوب باشیم و خوب رفتار کنیم، ولی گاهی اوقات از دستمان در میرود، مرتکب بدی میشویم و به اموال یا احساسات دیگران صدمه میزنیم. ما باید قبول کنیم کامل نیستیم و همیشه رفتار درستی نداریم، سپس هرگاه متوجه شدیم دیگران را آزار دادهایم، معذرتخواهی کنیم.
معذرتخواهی صحیح سه مرحله دارد:
یک) بلند و واضح بگوییم: "من معذرت میخواهم" جویدهجویده و منمن کردن فایده ندارد. باید بلند و واضح بیان کنیم.
دو) در ادامه بگوییم: "به خاطر اینکه ..... " دقیقاً بیان میکنیم به خاطر چه چیزی داریم عذرخواهی میکنیم.
از سر سیری داد زدن، خیلی خب ... بابا! ببخشید! غلط کردم! حالا راضی شدی؟! فایده ندارد.
سه) جبران کنید! بله شما باید صدمهای را که زدید، جبران کنید. گاهی اوقات چیزی را خراب کردهاید، پس باید عین همان را تهیه کنید، گاهی اوقات صدمهای که زدید، صدمه احساسی است. بگویید: "من بابت کاری که کردم احساس شرمندگی میکنم و دلم میخواهد جبران کنم. به من بگو چطوری این موضوع را جبران کنم که تو احساس خوبی داسته باشی؟"
- اگر میخواهید فردی مؤدب و شیک باشید، به خاطر اشتباهات خود عذرخواهی کنید.
- بلند و واضح جمله معذرت میخواهم را به زبان بیاورید.
- خیلی شفاف بگویید دارید بابت چه چیزی عذرخواهی میکنید.
- صدمهای که زدید را جبران کنید. اگر نمیدانید چگونه جبران کنید، از طرف مقابل بپرسید.
گاهی اوقات بیان عذرخواهی دشوار است، پس نامهای بنویسید و عذرخواهی کنید. البته هیچ نوشتهای جای عذرخواهی رودررو را نمیگیرد. اگر میخواهید شیک و باکلاس باشید و اگر میخواهید فردی باخدا باشید، معذرتخواهی را یاد بگیرید و وقتی به اموال یا احساسات دیگران صدمه زدید، جبران کنید.
چگونه انتقاد کنیم ولی نرنجانیم؟
اولین توصیه من این است:
انتقاد نکنید!
هیچکس از انتقاد خوشش نمیآید. اگر میخواهید عزیز و دوستداشتنی باشید، انتقاد نکنید، چون انتقاد کردن شما را عزیز نمیکند.
تنها هنگامی انتقاد کنید که:
- حریم شما مورد تعدی قرار گرفته است
- حقی از شما خورده شده
- یا نیاز مهم شما مورد بیتوجهی قرار گرفته است
وگرنه لازم نیست انتقاد کنید.
لباسی به تن کسی زشت است، به روی خودتان نیاورید.
رفتاری برازنده نیست، چکار دارید که مردم را اصلاح کنید؟ اگر به شما آسیبی نمیرساند، بیخیال شوید. لبخند بزنید و به خود بگویید: «از کجا معلوم حق با من است؟ شاید هم این رفتار مناسب است و من خبر ندارم. "
وبلاگ و پیج اینستاگرامی را دوست ندارید، آن را ببندید و بیرون بیایید.
اگر فکر میکنید حق دارید راه بیفتید و از همهکس و همه کار ایراد بگیرید و اسم این کار را «انتقاد سازنده» بگذارید، سخت در اشتباه هستید. اسم این کار «خالی کردن خشم» است. اسم این کار «داشتن زبان گزنده و نیش زننده» است. کسی که نمیتواند جلوی زبانش را بگیرد و دائم در حال ایراد گرفتن است، آدم خشمگینی است که نمیتواند عصبانیت خود را در جای مناسب اعمال کند. پس دیوار کوتاهی پیدا میکند و خشم خود را خالی میکند.
اگر لازم است انتقاد کنید، یعنی یکی از شرایط زیر وجود دارد:
- حریم شما مورد تعدی قرار گرفته است
- حقی از شما خورده شده
- یا نیاز مهم شما مورد بیتوجهی قرار گرفته است
خیلی با احتیاط عمل نمایید. زیرا شما نمیخواهید رابطه را تخریب کنید، بلکه هدف شما از انتقاد سازنده، بهبود رابطه و رسیدن به خواسته است. پس بیمهابا نباشید. نسنجیده حرف نزنید. در مورد مطلبی که میخواهید بیان کنید، فکر کنید و آن را بهاصطلاح بجوید.
قبل از بیان انتقاد، دستکم از سه مورد تعریف نموده، سپس انتقاد خود را بیان کنید.
پس ساندویچی بسازید از سه لایه تحسین و یکلایه باریک انتقاد! تا طرف مقابل بتواند دستپخت شما را بخورد و بالا نیاورد.
خلاصه میکنم:
- 1-اگر میخواهید عزیز و دوستداشتنی باشید، انتقاد نکنید، زیرا هیچکس از انتقاد خوشش نمیآید.
- 2-اگر حقی از شما ضایع شده و ضروری است انتقاد کنید، ابتدا سه تا تعریف و تحسین بیان کنید و سپس با کلامی مؤدبانه انتقاد خود را بیان کنید.
چگونه شیک غذا بخورید؟
ما ایرانیها قاشق را پر میکنیم و داخل دهان میگذاریم. بعد همانطور که داریم لقمه قبلی را میجویم، قاشق بعدی را پر میکنیم. لقمه را قورت داده و قورت نداده قاشق بعدی را به دهان فرو میبریم و به سراغ پر کردن قاشق سوم میرویم. وسط غذا خوردن نفس نمیکشیم! بدو بدو قاشقها را پر میکنیم و بهزور در حلقمان فرومیبریم.
فکر میکنم علت عجله ما برای بلعیدن غذا در این باشد که تا پنجاه شصت سال پیش، مردم یک سینی بزرگ وسط سفره میگذاشتند و همه سر همان سینی مینشستند و غذا میخوردند. به همین دلیل وقتی داشتند لقمه قبلی را میجویدند باید لقمه بعدی را در دست میگرفتند و گرنه دیگری آن را قاپ میزد! امروزه ما در بشقاب غذا میخوریم. معمولاً بهاندازه کافی و یا حتی بیش از نیازمان، غذا سر سفره داریم، ولی انگار عادت اجدادمان در وجود ما حکشده است.
برای این شیک و سالم غذا بخورید، پیشنهاد میکنم به شیوه زیر غذا بخورید:
- لقمههای کوچکی بردارید و بهآرامی آن را بجوید.
- قبل از اینکه غذای بیشتری را در قاشقتان قرار دهید، جویدن و بلعیدن هر لقمه را به اتمام برسانید.
- قاشق و چنگالتان را در میان هرچند لقمه پایین بگذارید و قبل از اینکه دوباره، آن هارا بردارید تا ده بشمارید.
- میتوانید هر یک یا دو دقیقه، یک جرعه آب بنوشید.
- موقع غذا خوردن از تماشا تلویزیون، خواندن کتاب، استفاده از کامپیوتر و موبایل خودداری کنید. حتی از صحبت با دیگران صرفنظر کنید و همه توجه خود را روی خوردن لقمه غذا متمرکز کنید.
این هم چند نکته اضافی برای رعایت آداب غذا خوردن:
- موقع غذا خوردن آرنجتان را روی میز نگذارید.
- در طول غذا خوردن قاشق و چنگال را رها نکنید. در تمام طول غذا خوردن، قاشق و چنگال را به دست داشته باشید. وقتی دارید لقمهای را میجوید، درحالیکه قاشق و چنگال را به دست دارید، آنها را در بشقاب بیحرکت نگهدارید. اگر قاشق و چنگال را بهکلی رها کنید و یا دستهایتان را زیر میز ببرید، کار نازیبایی است.
- درحالیکه دهانتان پر است، حرف نزنید. بعضیها فکر میکنند وقتی دارند دولپی غذا میجوند، اگر دستشان را جلوی دهانشان بگیرند، میتوانند حرف بزنند. نه! شما نمیتوانید با دهان پر حرف بزنید بدون اینکه حال آدمهای دیگر را بهم بزنید!
بیایید شیک غذا بخوریم. اینطوری سالمتر و جذابتر خواهیم بود.
آداب شرکت کردن در مهمانی چیست؟
- بهموقع بیایید. اگر 30-15 دقیقه دیر بیایید اشکالی ندارد، ولی زود نیایید. اصلاً و ابداً!
- وقتی قرار است مهمانی پات لاک باشد، با صاحبخانه هماهنگ کنید چه غذایی بیاورید تا همه غذاها یکجور نباشد. از جانودل مایه بگذارید. اگر دوست ندارید در پات لاک شرکت کنید و انتظار دارید وقتی به مهمانی میروید، صاحبخانه غذا پختن برای سی نفر را بهتنهایی به عهده بگیرد، خب... دعوت را قبول نکنید. پات لاک یکی از شیوههای عالی برای مهمانیهای بزرگ است. بهتر است کمکم به آن عادت کنید. من این متن را از وبلاگ آشپزخانه برداشتم:
متأسفانه ما ایرونی ها ازونجا که همه مدله زندگی رو سخت میکنیم . مهمونی دادنمون هم عذابه الیم هست. ولی ازونجا که عدهای مثل من مهاجرت کردند تا مدل جدیدی از زندگی رو تجربه کنند پس باید پذیرفت که آنچه این ممالک دیگر دارند که باعث تسهیل زندگی است باید یاد گرفت و پذیرفت ۱۰۰ در صد. اونم بیچون و چرا.
خب از دلایلی که ما ایرونی ها میخوایم وقتی مهمونی میدیم و تموم عذاب الیم رو به جون بخریم آینه که ثابت کنیم که از هر انگشتمون ۱۲۰ تا هنر میچکه!!!! و در نتیجه چشممون کور و کمرمون رو میشکنیم تا یه میز ازین سر تا اون سر بچینیم و به همه بگیم بیا مال مفت خودت رو دار بزن و بخور ببین من چقدر هنرمندم!!!!! و واقعیت اینکه البته و صد البته دست پخت همگان خوب نیست !!!!
خب برم سر اصل مطلب در مملکت غربی وحشی ما انسانها ی خیلی متمدنی زندگی میکنن و و قتی مهمونی میدن اکثراً یک غذا۰ دسر . سالاد. شیرینی. غذای اصلی) هرکی با خودش میاره و به پات لاک مرسومه. میزبان باید فضای خونه اشو به این کار اختصاص بده مجبور نیست که یک عالم هم غذا بپزه! پس اگر و فقط وقتی که هدف گردهمایی و از نوع چشم درآوردن و منم منم نیست میتوانید از دوستان خود بخواهید که هریک غذا و یا دسری برای مهمونی شام یا ناهار شما بیاورند و شما رو از خیل عظیم پول و جون و وقت صرف کردن نجات دهند.
- در برگزاری مهمانی کمک کنید. فکر نکنید در مهمانی قرار است لم بدهید و دستور بدهید. همکاری کنید تا به همه از جمله صاحبخانه خوش بگذرد.
- مواظب بچههایتان باشید. شما و فقط شما مسئول بچههای خود هستید. برای بچههایتان اسباببازی بیاورید. مراقب آنها باشید. قبل از شرکت در مهمانی آداب شرکت در مهمانی را به فرزندان خود بیاموزید. اگر بچهها از کنترل خارج شدند، مهمانی را ترک کنید. مردم که گناه نکردهاند شما بچه دارید! بچه شما عزیز است، برای خودتان عزیز است. قرار نیست خانه را روی سر صاحبخانه خراب کند.
- کارهای خطرناک نکنید. برای مثال در مراسم چهارشنبه سوری وقتی نمیتوانید از روی آتش بپرید، خب... عزیز دل! نپرید! چرا سایر مهمانان را زهرهترک میکنید؟
- اگر در اتاقی بسته است، بیاجازه در را باز نکنید و حریم خصوصی صاحبخانه احترام بگذارید.
- بهموقع مهمانی را ترک کنید. مهمان عزیز است بهشرط آنکه بهموقع بیاید و بهموقع برود. وقتی همه مهمانها مهمانی را ترک کردند، شما جاخوش نکنید. صبر صاحبخانه حدی دارد.
- اگر وسیلهای را شکستید، حتماً جبران کنید.
- با سایر مهمانها مؤدب باشید. مسائل سیاسی و مذهبی از حساسترین و مسئله برانگیزترین مسائل هستند. در مهمانیها در مورد سیاست و مذهب صحبت نکنید. از بیماریها و بدشانسیها و بدبختیهای خود حرفی به میان نیاورید. به تنبک هر که دست بزنید، هزار آوای آه و ناله برمیخیزد. پشت سر دیگران غیبت نکنید. آدم به مهمانی میرود که دلش باز شود، نه اینکه یک من برود و صد من برگردد.
چگونه از خود در برابر آزار جنسی مراقبت کنید:
گاهی اوقات سؤالاتی به دستم میرسد که باعث میشود تا نیمهشب از شدت خشم دندانهایم رویهم کلید باشد.
مثال: من دختری 25 ساله هستم. خواهرزادهام، پسری بیستساله، در دانشگاه شهر ما قبول شده است. او به من نظر دارد. به من که خاله او هستم! نمیدانم چه بکنم. والدینم هرگز چنین چیزی را باور نمیکنند، چون خواهرزادهام نمازخوان و ظاهراً مأخوذبهحیاست. نمیتوانم به خواهر بگویم. از دعواهای خانوادگی میترسم. چند ماه اخیر، از سایه خودم هم میترسم. فکرم تمرکز ندارد. نمیتوانم هیچ کار جدیدی انجام بدهم. کمک کن...
مثال: استاد مسئول پایاننامهام، مرا بد نگاه میکند. زیادی به من نزدیک میشود. مرتب و مثلاً تصادفی دستش به تن من میخورد. چندشم میشود. از خودم خجالت میکشم. نگرانم نکند تقصیر من باشد. چطور میتوانم از شر چنین رفتاری خلاص بشوم؟
میخواهم در مورد مبحث "آزار جنسی" صحبت کنم. وقتی میگویند آزار جنسی، ما به "تجاوز جنسی" فکر میکنیم. درحالیکه مبحث آزار جنسی بسیار وسیعتر از تجاوز است. نگاه هیز، آزار جنسی است. شوخی رکیک، آزار جنسی است. حضور در جایی که یک نفر از جنس مخالف را شرمنده و معذب کند، آزار جنسی محسوب میشود. لمس بدن، حتی بهاندازه سرانگشت و بهقدر یکلحظه، آزار جنسی است. پیشنهاد رابطه جنسی به شکل خیلی واضح و بیپرده، آزار جنسی است.
آزار جنسی فقط در مورد کودکان و زنان و از جانب مردها اعمال نمیشود. بلکه ممکن است زنها، مردها را مورد آزار جنسی قرار بدهند. بعضی مردها، همجنسان خود را مورد آزار جنسی قرار میدهند. حتی بعضی زنها، دختران جوان را مورد آزار جنسی قرار میدهند. این دو دسته اخیر ممکن است خبر نداشته باشند کارهایی که میکنند نشانه میل آنها به همجنسگرایی است. زیرا در ایران همجنسگرایی بیشتر بهصورت خفته و پنهان است. گاهی اوقات حتی خود فرد هم نمیداند همجنسگراست و دلیل ناسازگاری و سردیاش نسبت به همسر، میل به همجنسان است.
بهجرئت میگویم که همه زنان ایرانی مورد آزار جنسی قرارگرفتهاند. به نظرم حتی همه مردان ایرانی همچنین تجارب ناراحتکنندهای داشتهاند، ولی شرم دارند بیان کنند. زیرا ما خجالت میکشیم بگوییم مورد آزار جنسی قرارگرفتهایم. وقتی این آزار از سوی یکی از افراد خانواده و محارم انجام میشود، پنهانکاری و شرمساری ما عمیقتر میشود. انگار کسی که مورد آزار قرارگرفته ، کار زشتی کرده است. فرد آزارگر، از حیا و شرمساری قربانی خود استفاده میکند و در کار خود پرروتر و بیپرواتر میشود.
در مقابل آزار جنسی، اول باید خود را در موقعیتهایی قرار ندهیم که آزارگر به ما دسترسی داشته باش. دوم باید اعتمادبهنفس خود را تقویت کنیم و با رفتاری محکم و قاطع با آزارگر برخورد کنیم. سوم جرئت داشته باشیم و آزارگر را رسوا کنیم. وقتی آزارگر رسوا شود، نهتنها خودمان بلکه سایر قربانیان هم از شر او رها میشوند. شاید خود او هم به زشتی رفتارش آگاه شود و خود را اصلاح کند.
به امید روزی که کشور ما به درجهای از فرهنگ و شعور و قانونمندی برسد که من بتوانم به پلیس بگویم: " احساس میکنم این آقا دارد به من بد نگاه میکند!" و پلیس آن مرد مزاحم و هیز را مورد بازخواست قرار بدهد. من به آینده کشورمان امیدوارم. تا آن زمان، شما یاد بگیرید بدن شما، متعلق به شماست. هیچکس حق ندارد بدون رضایت شما، به بدنتان نگاه کند یا بدن شما را لمس کند. در مقابل آزار جنسی قاطع باشید. فکر نکنید تقصیر خودم بود که فلانی خودش را به من مالید. اول چشمغره بروید، دوم واضح به فرد آزارگر بگویید دست از سرتان بردارد و سوم آبروی آزارگر را ببرید. جیغ بکشید! داد بزنید! او را با انگشت نشان بدهید! به همه بگویید! شما شرمنده نباشید که مورد آزار جنسی قرارگرفتهاید، بلکه آزارگر را شرمنده و بیآبرو کنید.
بعضی از مقالات سایت گیس گلابتون بسیار پرطرفدار هستندوتا کنون صدها هزار بار خوانده شده اند. این مقاله یکی از آنهاست: آزار جنسی چیست و راه مقابله چیست؟
حتم دارم فیلم راز را دیدهاید و این سؤال برای شما پیش بیاید که آیا بهراستی قانون جذب کار میکند؟ بفرمایید چند مقاله درباره این موضوع جالب و هیجانانگیز:
آیا فیلم راز واقعیت دارد؟ چگونه قانون جذب را برای رسیدن به آرزوهای خود فعال کنید؟
نمونه واقعی از عملکرد راز: چگونه یک تاکسی خوب جذب کردم؟
در مورد کهنالگو (آرکی تایپ) شنیدهاید؟ خانم دکتر شینودا بولن، یک یونگ شناس سرشناس، روشی برای طبقهبندی شخصیت افراد تدوین کرده است که دانستن آن نهتنها خالی از لطف نیست، بلکه شما را به خودشناسی عمیقی میرساند. بفرمایید این هم مقالههای رایگان در این زمینه:
کهنالگو (آرکی تایپ) چیست؟
کهنالگوی آفرودیته چیست؟
کهنالگوی هرا چیست؟
راه ملکه شدن چیست؟
کهنالگوی آتنا چیست؟ – در قالب یک خاطره تعریف شده است
روانشناسان برای بررسی سادهتر تیپهای شخصیتی و رفتاری، آنها را دستهبندی کردهاند. در مکاتب مختلف روانشناسی روشهای مختلفی هم برای دستهبندی وجود دارد و نامها متفاوتی برای تیپهای شخصیتی و رفتاری وجود دارد: برونگرا، درونگرا، شهودی، احساسی، عقلانی، مازوخیست، سادیست، مهرطلب، انزواطلب و و و ...
یک روش طبقهبندی تیپهای شخصیتی، دستهبندی بر اساس نام خدایان یونانی است. یعنی اسطورههای یونانی را زیرورو کردهاند، هر اله یا الههای را موردبررسی قرار دادهاند و گفتهاند ما میتوانیم تیپهای رفتاری و شخصیتی انسانها را به نام این خدایان باستانی نامگذاری کنیم. حالا چرا خدایان باستانی و چرا یونانی ؟ نمیدانم. گردن خودشان!
یونگ میگوید ذهن انسان در هنگام تولد، مثل یک لوح سفید نیست، بلکه طرحهای اولیه در ساختار ذهنی او وجود دارد که به محیط واکنش نشان میدهد. یونگ این طرحهای اولیه ذهن را "کهنالگو" مینامد. یکی از شاگردان او به نام خانم دکتر شینودا بولن نظریه کهنالگو را بسط و گسترش داده است. این نظریه، یکی از نظریات معتبر روانشناسی است.
هفت کهنالگوی های زنانه: آتنا، آرتمیس، هستیا، هرا، پرسیفون، دیمیتر، آفرودیت
هشت کهن الگوی مردانه: زئوس، هادس، پوزئیدون، آپولو، آرس، هرمس، هفایتئوس، دیوزینوس
در وجود همه ما امکان ظهور همه این شخصیتها وجود دارد، ولی بهصورت معمول ما دو یا سه تیپ شخصیتی را مورد استفاده قرار میدهیم و به بقیه تواناییهای عظیم وجودی خود پشت میکنیم. اگر ذهن خود را به یک کمد لباس تشبیه کنیم، همه ما خانمها هفت دست لباس در آن داریم و میتوانیم هر هفت لباس را بپوشیم، ولی معمولاً یک، دو یا سه لباس را میپوشیم و بقیه لباسها در کمد ذهنی ما خاک میخورند.
کمی به متافیزیک بپردازیم. مثلاً در مورد چاکراها یاد بگیریم. چطوره؟
مقاله: عرفان، متافیزیک و چاکراها
به نظرم مقاله چگونه به اروپا بروید؟ و مقاله چگونه سبکبار سفر کنید؟ مقالههای مفیدی است که به شما کمک میکند ســــفــر کنید و افق فکری خود را گسترش بدهید.
این هم فهرست محصولات آموزشی گیس گلابتون که به شما کمک میکند مهارتهای زندگی را بیاموزید:
در حال حاضر 15 محصول آموزشی برای مهارتهای زندگی در
سایت گیس گلابتون وجود دارد که از نظر من 7 تای آنها برای همه خانمهای
تحصیلکرده ضروری هستند. بیشتر خوانندگان سایت گیس گلابتون 35-25 ساله
هستند و من تابهحال با خانمی در این سن و سال آشنا نشدهام که به این هفت
محصول آموزشی احتیاج نداشته باشد.
آنچه در بالا آمد مقالههای رایگان سایت گیس گلابتون است. تمرینات رایگان هم لابلای آنها معرفی شد، ولی برای راحتی شما یکبار دیگر تمرینات رایگان سایت گیس گلابتون را خدمت شما معرفی میکنم. تمرینات بسیار پرطرفدار و مفید:
تمرینات عادت خوب بسازیم! که پایههای عالی برای مهارتهای زندگی است.
تمرین 40 روزه مغناطیس پول شدن – راه فوری جذب پول به زندگی شما
گامهای دهگانه مغناطیس پول شدن- مدیریت مالی یکی از مفیدترین مهارتهای زندگی است.
دوره رایگان مدیریت زمان گیس گلابتون – مدیریت زمان یکی از پایهایترین مهارتهای زندگی است و متأسفانه اکثر ایرانیها در آن ضعیف هستند.
شما خیال دارید از کجا آغاز کنید؟
به نظر من با ثبت نام در دوره مدیریت زمان رایگان شروع کنید تا ایمیلهای گیس گلابتون را هم دریافت کنید. ایمیلهای گیس گلابتون پر از خبرهای جدید، مقالههای جدید و کوپنهای تخفیف است. بعلاوه درسهای مدیریت زمان را هم میآموزید. در بالا چه نوشتم؟ یک تفاوت مهم و عمده جهان اولی و جهان سومی در این است که جهان سومیها به زمان اهمیت نمیدهند، مدیریت زمان بلد نیستند و علاقهای به یاد گرفتن مدیریت زمان ندارند! ما که میخواهیم کشور ایران رشد کند، لازم است از خودمان آغاز کنیم. پس از شما دعوت میکنم آدرس ایمیل خود را در جعبه زیر بنویسید و در درسهای رایگان مدیریت زمان ثبت نام نمایید. ظرف چند دقیقه اولین ایمیل برای شما ارسال خواهد شد.
دوستتون دارم و افتخار میکنم شما به این سایت سر میزنید و مقالهها را میخوانید. متشکرم. اگر این ابرمقاله را مفید می دانید، چطوره این ابرمقاله را به دوستانتان معرفی کنید. موافقید؟
کلمات کلیدی:
مهارتهای زندگی، خانمهای تحصیلکرده، مربی رشد فردی، موفقیت، شادی، هوش هیجانی، خلاقیت، پول، ثروت، رابطه موفق، رابطه مؤثر، عادتهای خوب