آخرین بروزرسانی اول اسفند 1397
آنچه هر خانم متأهل باید بداند...
شوهرداری موفق - همسرداری موفق - ازدواج موفق
آموختن همسرداری (شوهرداری) کیفیت ازدواج خانمهای متأهل را بالا میبرد و این موضوع واقعیتی ثابت شده است. منظورم این نیست که لازم نیست آقایان همسرداری را یاد بگیرند و خانمها وظیفه دارند شوهرداری را بیاموزند. خیر! همه آدمها باید مهارتهای زندگی را یاد بگیرند، آن هم در سنین پایین. دست کم از مهدکودک و دوران مدرسه ابتدایی. همسرداری موفق به مجموعهای کامل از مهارتهای زندگی نیاز دارد. توجه داشته باشید آموختن مهارتهای زندگی در سطح کلان و کشوری، وظیفه آموزش و پرورش است و نه سایت گس گلابتون. سایت گیس گلابتون برای آموختن مهارتهای زندگی به خانمها تدوین شده و این بار نوبت خانمهای متأهل است که به صورت اختصاصی مهارتهای زندگی برای خانمهای متأهل را دریافت کنند تا ازدواج موفق داشته باشند، به عبارت دیگر الان نوبت آموزش همسرداری موفق (شوهرداری موفق) است.
سایت گیس گلابتون در تاریخ دوم مرداد 1391 آغاز به کار کرد و بیش از 2000 مقاله در آن ثبت شده است، ولی وقتی خانمی برای اولین بار به این سایت وارد میشود، روحش خبر ندارد چه مقالههای خوبی در این سایت وجود دارد. یکجورهایی بعضی مقالههای بسیار خوب گیس گلابتون دارد خاک میخورد و کمتر کسی خبر دارد. به همین دلیل تصمیم گرفتم چند ابرمقاله بنویسم. ابرمقاله یک مقاله بسیار طولانی است که راهنمای کامل برای ... است. دومین ابرمقاله گیس گلابتون آماده شده و برای خانمهای متاهل است.
این روزها سن ازدواج بالا رفته، نه در ایران بلکه در تمام دنیا، ازدواج کردن سخت شده است. خانمها و آقایان به این راحتی زیر بار مسئولیت ازدواج نمیروند. هرچند متأهل شدن دشوار است، ولی در این روز و روزگار متأهل ماندن از متأهل شدن دشوارتر است. در بعضی کشورها عمر ازدواجها به طور متوسط یازده سال است. آمار طلاق در ایران هم به شکل چشمگیری بالا رفته و آمار غیررسمی میگوید در شهرهای بزرگ ایران، 60% ازدواجها به طلاق منجر میشوند. اگر طلاق رسمی اتفاق نیفتد، متاسفانه در بسیاری از ازدواجها طلاق عاطفی رخ داده و دست سرد بی اعتنایی و بی محبتی زن و شوهر، گلوی خانواده را می فشرد. ازدواج موفق کمیاب است.
متاسفانه خشونت خانگی توسط مردان تحصیل کرده هم انجام میشود یعنی چه بسیار دکترها و مهندسها که همسرشان را کتک میزنند، چون تحصیلات، شعور نمیآورد. بعضی مردان از صبح تا شب شعارهای روشنفکری برابری زن و مرد سر میدهند و شب در خانه جلوی تلویزیون لم میدهند و داد میزنند: شام چی داریم؟ زن و شوهر مثل نقل و نبات بهم فحش میدهند. سر هم داد میزنند. ازدواج موفق، سرابی دور از دسترس به نظر میرسد.
چه بسیار خانمهای تحصیلکرده و شاغل که در محیط کار، احترام و برو و بیا دارند، ولی در خانه باید دودستی حقوق خود را به شوهر تحویل بدهند، اجازه ندارند به عروسی خواهرشان بروند یا همراه دوستانشان به یک کافیشاپ سر بزنند. وقتی بپرسید: یعنی چی که اختیار درآمدت را نداری؟ یعنی چی که نمیتوانی به عروسی خواهرت بروی؟ یعنی چه اجازه نداری به کافیشاپ بروی؟ میگویند از ترس جان و آبرویشان مجبورند رفتار شوهر را تحمل کنند. مادرشوهرشان مثل ملکه اعظم به خانهشان قشونکشی میکند. اینطرف و آنطرف را انگشت میکشد تا ببیند اگر ذرهای خاک روی وسایل نشسته تا نچ نچ کند. خانم تحصیلکرده شاغل مثل یک زن روستایی بیسواد از مادرشوهر میترسد و از فتنههای خواهرشوهر وحشت دارد. نکند ازدواج موفق، دروغی خوش آب و رنگ است؟
آمار نشان میدهد طلاق در میان خانمهای تحصیل کرده بیشتر است. به یقین یکی از دلایل بالاتر بودن طلاق در میان خانمهای تحصیلکرده این است که توقع دارند در ازدواج مورد احترام و محبت باشند، کمتر قلدریهای مردهای مردسالار را تحمل میکنند و به مدد تحصیلات خود شغل خوبی دارند و میتوانند گلیم خود را از آب بیرون بکشند. مجبور نیستند از روی ناچاری و بی پولی و بدبختی، شوهر بدرفتار خیانتکار معتاد خود را تحمل کنند.
من طرفدار ازدواج هستم. به نظر من ازدواج موفق (حتی ازدواج معمولی و متوسط) از مجرد بودن بهتر است. من معتقدم ازدواج موفق، مدرسه مهارتهای زندگی است. وقتی ما با مردی پیمان میبندیم تا پایان عمر در خوشی و ناخوشی، در بیماری و سلامتی و در شادی و غم کنار هم بمانیم، مسئولیت بزرگی را پذیرفتهایم. اگر مسئولیت خود را بخوبی انجام بدهیم، به بلوغ عاطفی و اجتماعی شایانی خواهیم رسید که با شرکت در هیچ کلاس و کارگاهی قابل دستیابی نیست.
اگر ما دیوانه وار عاشق و شیفته همسرمان باشیم، شش ماه تا یک سال پس از ازدواج، اثری از شیفتگی باقی نمیماند. یک روز از خواب بیدار میشویم و میبینیم این آدمی که فکر میکردیم فرشته و ماه و شاه است، یک آدمی است مثل بقیه! صبحها دهانش بوی گل سرخ نمیدهد، بلکه آروغ می زند، باد در میکند، شبها خرخر میکند و آب از گوشه دهانش سرازیر میشود. از آن لحظه ما باید تصمیم بگیریم هر روز عاشق همسرمان بشویم. از آن لحظه ما باید آگاهانه انتخاب کنیم عاشقانه رفتار کنیم تا عاشق بمانیم. از لحظهای که این تصمیم را بگیریم، از نظر بلوغ عاطفی و اجتماعی به سطحی بالاتر ارتقا پیدا میکنیم.
ازدواج خوب است به هزار دلیل:
متأهلها سالمتر هستند
متأهلها طول عمر بیشتری دارند
متأهلها پولدارتر هستند
متأهلها شادتر هستند
متأهلها از حمایت عاطفی بیشتر برخوردارند
متأهلها در دوران پیری یار غار خوبی دارند
ووو...
ولی چطور ازدواج موفق را بسازیم تا بتوانیم از منافع آن (سلامتی، طول عمر، شادی، حمایت عاطفی، یار غار دوره پیری،...) برخوردار شویم. این سؤال، پاسخی طولانی دارد. در این مقاله من به سؤال پاسخ میدهم و هر چند وقت یک بار مقاله را به روزرسانی خواهم کرد.
شوهرداری موفق - همسرداری موفق - ازدواج موفق
به خاطر داشته باشید همسرداری مثل شنا کردن در دریاست. اگر شنا (همسرداری) بلد نباشید، در آبهای کم عمق و دریای ملایم دست و پایی میزنید و خوش میگذرد، ولی وقتی دریا عمیق باشد یا توفانی، آنگاه غرق میشوید یا به زحمت و نیمه جان خود را به ساحل میرسانید و می گویید: دریای خوبی نبود! دفعه بعد دریای بهتری پیدا میکنم. غافل از آن که باید شنا کردن (همسرداری) یاد بگیرید، وگرنه هیچ دریایی خوب نخواهد بود و در هیچ دریایی زنده نخواهید ماند.
به عقیده من، تک تک ما، چه زن و چه مرد، برای متجلی کردن عشق خلق شدهایم و در ابتدا باید خود را دوست داشته باشیم و از خود بخوبی مراقبت کنیم. آنگاه میتوانیم گوهر وجود خود را با جان و دل، در اختیار و خدمت همه جهان قرار بدهیم. صد البته عشق به جهان و جهانیان از خانه خود آدم شروع میشود. به نظر من تکلیف الهی ما این است که زندگی شاد و پرباری داشته باشیم. به عقیده من ما وظیفه داریم اول به خودمان خدمت کنیم تا روشن و پرنور باشیم.
به نظر من، زن و مرد در کنار هم و در قالب ازدواج، سریعتر و بهتر رشد میکنند. در مسیر رشد، زن و مرد گاهی با هم کشمکش دارند، ولی اگر به جای گیر افتادن در تله تقلا و جنجال، یاد بگیرند بهترین ویژگیهای خود را تقویت و رفتارهای نامناسب را رها کنند، آرامش و شادی و عشقی بی نظیر را تجربه خواهند کرد و به کمال الهی میرسند.
به عقیده من در این مسیر، اگر زن زنانه باشد و مرد، مردانه، این دو قطب متمایز بهتر میتوانند جذب یکدیگر بشوند. در این مسیر، هم زن و هم مرد باید یاد بگیرند انسانهایی مستقل و شاد باشند.
به نظر من اگر ما اولین هدف زندگی خود را شاد کردن خود و رشد و کمال خود در نظر بگیریم، روز بروز شادتر میشویم و قلب شفافتری خواهیم داشت. ولی اگر از صبح که بلند میشویم فقط به فکر راضی کردن شوهر خود باشیم، کم کم تبدیل به عروسکی خیمه شب بازی میشویم که نخهایمان به دست دیگری است. تقاضاهای دیگری هم هر لحظه اضافه و اضافهتر میشود. پس از مدتی ما شخصیتی مستقل نخواهیم داشت. نه از خودمان راضی هستیم و نه از همسر خود دل خوشی داریم. به عبارت دیگر من معتقدم که هر آدمی باید از نظر شخصیتی مستقل و از نظر فکری آزاد باشد.
به نظر من هر انسانی برای این که بتواند آزادی فکری را تجربه کند، باید آزادی مالی داشته باشد. اگر زنی به خاطر وابستگی مالی مجبور است به هر ترفندی همسر بدخلق و تندخوی خود را تحمل کند، هنر نکرده است. بلکه دارد برای بقای خود تقلا میکند. اگر زن و مردی از نظر شخصیتی و مالی مستقل و شاد باشند و باز هم تمایل داشته باشند در کنار هم زندگی کنند، یعنی عاشق هستند.
از ابتدا آغاز میکنم: ما از ازدواج چه توقعی داریم؟
دو سه نسل پیش در ایران، مردی مقبول بود که کور و چلاق نبود و نان زن و بچه را به خانه میآورد. زنها انتظار شنیده شدن، درک شدن و نوازشهای رومانتیک نداشتند. در آن دوران، زنی مقبول بود که سالی یک شکم میزایید و دیگ آبگوشتی را هم میزد. مردها انتظار همفکری و همکاری از زن نداشتند.
این روزها توقع و انتظار ما از ازدواج بیش از اینهاست. قرن بیست و یکم است. انتظارات ما زنان از شوهرمان تغییر کرده است و خواستههای مردان هم متفاوت شده است. ما همدلی میخواهیم و گوش شنوا، رفیق راه و یاری دلنواز. برای ما کافی نیست شوهرمان، هزینه زندگی را بپردازد. از او مینالیم که چرا به حرفهای ما دل نمیدهد. برای مردان هم همسری که آشپزی و خانه داری میکند، کفایت نمیکند. او دلش میخواهد همسرش بهترین دوستش باشد. مردان از دختر تحصیلکرده نمیگریزند که باعث افتخار و همفکری بیشتر است، ولی نیازی به یک همه چیزدان همه کاره ندارند که از همه کارهای آنها ایراد بگیرد و ادعا کند هر کاری را بهتر از او انجام میدهد.
این روزها هم مردها و هم زنها دلشان میخواهد ازدواج، مامن امنی برای آسودگی و دوستی و خوشی آنها باشد، ولی متاسفانه اکثر ما، رفتار درست را نمیدانیم. ما زنها از طرفی میخواهیم همسرمان مثل عهد شاه وزوزک همه مخارج ما را تأمین کند، از طرفی حال و حوصله ضبط و ربط کارهای خانه را نداریم و فکر میکنیم داریم کلفتی میکنیم. ما خانمها از طرفی میخواهیم همسرمان با ما حرف بزند و درددل کند و از طرفی یک لحظه دست از ملامت و سرزنش او برنمی داریم. ما خانمها، مردی استوار و همه فن حریف آرزو داریم. از طرفی با او جوری رفتار میکنیم که گویا او طفلی نادان است. حتی وقت بانک رفتن همراه او میرویم تا مبادا خرابکاری بار بیاورد. دنباله مطلب را میتوانید اینجا بخوانید: ما از ازدواج چه توقعاتی داریم؟
از توقعات بجا و بیجا از ازدواج نوشتم، ولی براستی نیازهای ما در ازدواج چیست؟
نیاز اصلی زن در ازدواج، احساس امنیت است.
مردانی که نگرانیهای مالی خود را به خانه میآورند، زن را دچار تشنجی روحی میکنند، مردهایی که چشم چرانی میکنند، زن را داغان میکنند. مردانی که مرتب «مامانم اینا» می گویند و خوشحالی مادر خود را مهمتر از خوشحالی همسرشان میدانند، زمین زیر پای زن را سست میکنند. مردهای که زنها را مرتب به طلاق و بیرون کردن از خانه و گرفتن بچهها تهدید میکنند، تیشه به ریشه زندگی مشترک خود میزنند.
نیاز اصلی مرد در ازدواج، مورد تأیید و تحسین قرار گرفتن است.
ما خانمها قبل از ازدواج می دانیم همسر آینده خود را چطور مورد تحسین و تأیید قرار بدهیم، ولی پس از ازدواج از همه کار او ایراد میگیریم و دیگر او را تحسین نمیکنیم. هر کاری را که برای ما انجام میدهد، وظیفه او می دانیم. دیگر قدرشناس خوبیهای او نیستیم. ما زنها پس از ازدواج، با مادری کردن و ایراد گرفتن از مرد و غر زدن و نق زدن، لذت زندگی مشترک را هم برای خودمان و هم شوهرمان، از بین میبریم.
متن کامل مقاله را میتوانید اینجا بخوانید: نیاز اصلی زن و مرد در ازدواج چیست؟
بسیاری از افراد میپرسند در ازدواج چگونه عشق بورزیم؟ عشق متعادل یا عشق بلاعوض؟ کدام درست است؟
پاسخ این است که در ازدواج قرار نیست یک نفر همیشه از خودگذشتگی کند و دیگری خودخواه باشد. در ازدواج یکی بدهید و یکی بگیرید. این قصهها را دور بریزید که بدون چشمداشت، عشق بذل و بخشش کن تا خدا عوضش را بدهد! ما قدیس نیستیم. ما آدم معمولی هستیم. طرف ما هم یک آدم معمولی است. اگر یک نفس و بی توقف به پای همسرتان عشق بریزید، او برای محبت کردن تنبل میشود. حسرت دست نوازش به دلتان میماند.
رابطه مرید و مرشدی و عشق عارفانه را با زندگی زناشویی قاطی نکنید. عشق بلاعوض، کار ما نیست. کار ما عشق متعادل است. قصه لیلی و مجنون را که شنیدهاید؟ عاقبتشان چی شد؟ یکی سر به بیابان گذاشت و دیوانه شد و دیگری در تنهایی و بی کسی مرد! اگر میخواهید در کنار همسرتان با خوبی و خوشی زندگی کنید و به پای هم پیر شوید، رابطهای متعادل برقرار کنید. در دیگری حل نشوید، بلکه هویت مستقل خود را داشته باشید. خواستههای خود درخواست کنید. آرزوهای خود را دنبال کنید. مهر بدهید و محبت بستانید.
وقتی مردی، همسرش را دوست دارد چگونه رفتار میکند؟
خانمهای متأهل! یکی از نشانههای عشق همسرتان به شما این است که در مقابل خدا و خلق خدا، رابطهاش با شما را رسمی کرده است. پس وقتی مردی با شما ازدواج کرده است و هرشب از سرکار به خانه برمی گردد، یعنی شما را دوست دارد، حتی اگر گل نمیآورد و قربان صدقه شما نمیرود، شما را دوست دارد. ولی ممکن است رنگ و بوی رومانتیک زندگی کم شده است. وقتی یک مرد، زنی را دوست داشته باشد، از او حمایت میکند. او در تاریکی و دیروقت همراه شماست. بارهای سنگین را برای شما برمی دارد. درهوای سرد، کت خود را روی دوش شما میاندازد. اگر به او بگویید رئیس یا همکارتان با شما بدرفتاری میکند، به آب و آتش می زند که از شما مراقبت کند.
خانمهای متأهل! به خاطر بیاورید همسرتان چقدر شما را دوست دارد، حمایت او را بخواهید و از مراقبت او لذت ببرید و یادتان باشد که صمیمانه تشکر کنید. بسادگی به او بگویید: «من سردم است.» و بعد ببینید که او چه عکس العملی نشان میدهد. به او بگویید که کسی مزاحم شما شده است و ببینید که چطور مثل فردین از جا میپرد. منظورم این نیست که خدای نکرده دروغ بگوییدها! منظورم این است که حمایت مرد خود را درخواست کنید و ببینید که او از شما حمایت میکند. چرا؟ چون شما همسر او هستید و از بین همه زنها شما را برای شریک شدن در زندگی و مادری فرزندش انتخاب کرده است.
تک تک سلولهای بدن یک مرد برای مراقبت از همسر و خانوادهاش طراحی شده است. وقتی یک مرد، زنی را دوست داشته باشد، او را تأمین میکند. مردها برای نامزد خود هدیه میخرند. مردها همسر خود را تأمین میکنند. مردها درآمد خود را براحتی خرج زن و بچهشان میکنند. همه جای دنیا همین است. البته که در قرن بیست و یکم که زنها کار میکنند و درآمد دارند، میتوانند در مخارج خانه کمک باشند و باعث آرامش و رفاه بیشتر خانواده باشند. ولی مردها به صورت اتوماتیک برای زنی که دوست دارند خرج میکنند. اگر همسرتان برای شما خسیس است، لابد برای یک نفر دیگر دست و دلباز است. شاید شما وانمود میکنید هیچ نیازی به پول و حمایت او ندارید. شاید وانمود شما میکنید بسیار قانع هستید و یک دست لباس و قدری غذا برای شما کافی است. او هم نیاز غریزی سخاوتمندی خود را برای دیگران خرج میکند. به رفتارهای خود دقت کنید.
پس وقتی مردی شما را به عنوان «همسر» به دیگران معرفی میکند، وقتی برای شما رگ گردنش سیخ میشود، وقتی تلاش میکند تا زندگی شما را تأمین کند، یعنی شما را دوست دارد. به همین سادگی و به همین شیرینی.
خیلی خوب است اگر مردها یادشان باشد گل بخرند و کادوی تولد بگیرند و مهمانی غافلگیرانه برگزار کنند و نامههای عاشقانه بنویسند و مراقب حرفها و شوخیهای بیفکرانه خود باشند و ... کلی چیزهای دیگر ... ولی ظاهراً بیشتر مردها این رفتارهای را به صورت خود به خود ندارند! و تا وقتی از آنها درخواست نکنید، کارهای رومانتیک انجام نمیدهند. پس بسادگی از آنها بخواهید برای شما کارهای رومانتیک انجام بدهند و با کمال تعجب خواهید دید که برای خوشایندتان، درخواست شما را انجام خواهند داد. البته همانطور که گفتم به سادگی و یک بار درخواست کنید. همین!
- عزیزم! امشب برایم گل میخری؟ دلم میخواهد از دست تو گل بگیرم.
- عزیزم! یک مانتوی تازه احتیاج دارم.
- عزیزم! این میز سنگین است. ممکن است برایم جابجا کنی؟
- عزیزم! صبحها قبل از رفتن مرا ببوس. در طول روز دلم برایت تنگ میشود.
یادتان باشد که پشت سرهم درخواست نکنیدها! آنها هم ظرفیتی برای محبت کردن و سرویس دادن دارند. روزی یکی دوتا درخواست کنید.
در زندگی زناشویی هر فردی چند درصد مسئولیت دارد؟
پاسخی که میخواهم بنویسم شاید برای شما جدید و نوظهور باشد و این پاسخ چنین است:
در ازدواج، زن و مرد هرکدام صد در صد مسئولیت دارند. هر دو قرار است محکم روی دو پای خود بایستند. قرار است زن و مرد، شانه به شانه، کنار هم گام بردارند. اگر فکر کنید فقط نصف مسئولیت رابطه بر عهده شماست، اگر تصور کنید فقط 50% مسئولیت دارید، زندگیتان خراب میشود. به خاطر داشته باشید که شما صد در صد مسئول ساختن یک رابطه شیرین زناشویی هستید.
ممکن است بگویید: «چرا من باید تلاش کنم؟ چرا او قدمی بر نمیدارد؟ تا او کاری نکند، من هم هیچ قدمی بر نخواهم داشت.» شما میتوانید به این طرز فکر ادامه دهید و شاهد باشید که زندگیتان هر روز سردتر و بی مزه تر میشود. میتوانید مثل یک بچه لوس، لج کنید و بگویید تا او رفتارش را درست نکند، شما هم به بدرفتاری ادامه خواهید داد. یا میتوانید مثل یک انسان بالغ و مسئول در برابر زندگی خود رفتار کنید. انتخاب با شماست.
قرار نیست زن روی کول مرد سوار شود یا بالعکس. قرار نیست همه مسئولیت زن را مرد به عهده بگیرد، همه هزینه زن را پرداخت کند، همه کارهای ریز و درشت زن را انجام بدهد، اتومبیلش را بشوید، به تعمیرگاه ببرد، بنزین بزند. به علاوه رومانتیک باشد و زن را درک کند و دوست خوب و گوش شنوای زن باشد. در عوض زن در خانه غمباد بگیرد و غصه بخورد چرا خانهاش به خوبی خانه پدری نیست. چرا مثل دوران تجرد نمیتواند مسافرت برود و...
قرار هم نیست که مرد در خانه زن بنشیند و حقوق زن را بخورد و گاهی به عنوان پول دستی، زن را تیغ بزند. قرار نیست مرد چشم چرانی کند و زن خانومی کند. قرار نیست مرد بی توجهی و کوتاهی کند و زن به روی خودش نیاورد. قرار نیست مرد از خود راضی و تن پرور باشد و زن همه جوره در خدمت مرد و خانوادهاش باشد.
نه از این طرف بوم بیفتیم و نه از آن طرف!
مرد و زن، هر دو همراه و هم قدم میخواهند. هر دو میخواهند بار زندگی را با هم تقسیم کنند. هر دو به مشوق و تحسین کننده نیاز دارند. لازم است هر دو پشتیبان هم باشند.
ازدواج کردن آسان است. ولی پس از ازدواج هر روز مسئلهای تازه پیش میآید. هر روز تدبیری تازه لازم است تا هم شرف و احترام خود را حفظ کنید و هم رابطه زناشوییتان را به سامان نگه دارید.
و یک خبر خوب دارم: اگر شما صد در صد مسئولیت خود در ازدواج را بپذیرید، به تنهایی میتوانید کیفیت ازدواجتان را بالا ببرید. اگر همسرداری موفق (شوهرداری موفق) را بدانید میتوانید ازدواج موفق داشته باشید. برای آموختن مهارتهای زندگی لازم نیست از کسی اجازه بگیرید. برای بکار بردن مهارتهای زندگی به منظور داشتن ازدواج موفق لازم نیست موافقت همسرتان را جلب کنید. شما میتوانید تصمیم بگیرید همین امروز مهارتهای زندگی را بیاموزید و ازدواجتان به بهبود ببخشید.
اولین و مهمترین درس برای متأهلین این است که بدانند خانواده هستهای چیست؟
ما دو مدل خانواده داریم:
- خانواده سنتی
- خانواده هستهای
خانواده سنتی، یک خانواده گسترده است شامل پدرشوهر، مادرشوهر، پسران و عروسها و نوهها. رئیس اول این خانواده پدرشوهر است و رئیس دوم خانواده سنتی مادرشوهر. همه تصمیمها توسط این دو نفر گرفته میشود و خانواده سنتی ملزم است به این دو نفر و تصمیمهای آنها احترام بگذارد. در خانواده سنتی حریم خصوصی وجود ندارد. مشکلات فردی توسط کل خانواده مورد بررسی قرار گرفته و حل میشود. مهمترین اشخاص در خانواده سنتی چه کسانی هستند؟ مادرشوهر و پدرشوهر.
خانواده هستهای شامل زن، شوهر و فرزندان هستند. زن و شوهر رئیس این خانواده هستند. مهمترین رابطه رابطه زن و شوهر است. بچهها در درجه دوم اهمیت قرار دارند. مادرشوهر، پدرشوهر، مادرزن، پدرزن، خواهران شوهر، برادران شوهر، خواهران زن، برادران زن و ... همگی در درجات بعدی اهمیت قرار دارند. در خانواده هستهای، مشکلات خانواده به دیگران گفته نمیشود. زن و شوهر و فرزندان سعی میکنند مشکلات خود را حل کنند یا از مشاور کمک بگیرند. حریم خصوصی خانواده هستهای مورد احترام است. هیچکس حق ندارد بدون دعوت به خانه آنها بیاید، در امور زندگی آنها نظر بدهد، برای تعطیلات آنها تصمیم بگیرد و ... خانواده هستهای در ایران کمیاب است. همه دوست دارند خانواده هستهای داشته باشند، ولی بلد نیستند چگونه خانواده هستهای خود را بسازند.
توجه داشته باشید برای داشتن خانواده هستهای باید از نظر مالی مستقل باشید. اگر خانه پدرشوهر یا پدرزن زندگی میکنید، اگر همه یا بخشی از هزینه زندگیتان را پدر و مادرتان دریافت میکنید، نمیتوانید خانواده هستهای داشته باشید. اگر حتی تصور میکنید پدر و مادرتان باید برای شما خانه و ماشین و شغل و پول جیبی تهیه کنید، فرسنگها از ساختن خانواده هستهای فاصله دارید.
در این نوشتار سعی میکنم اصول اولیه خانواده هستهای را شرح بدهم. در درجه اول باید مفهوم منظومه زناشویی را بخوبی درک کنید:
منظومه زناشویی چیست؟ مهمترین درسی که زنان و مردان ایرانی قبل از ازدواج باید یاد بگیرند!
می دانم که بارها خوانده و شنیدهاید که ریشه بسیاری از مشکلات خانوادگی و اجتماعی در ایران این است که جامعه ما در مرحله گذر از سنت به مدرنیته است. نمیدانیم آیا مدرن رفتار کردن خوب است یا نه. نمیدانیم آیا رها کردن روشهای سنتی خوب است یا نه. بیشتر اوقات ما مدرن رفتار میکنیم ولی از خود و دیگران توقعات سنتی داریم. این تضاد بین رفتار و توقعات ما، مشکلات زیادی در جامعه ایجاد کرده است.
در گذشته یک پسر در مزرعه یا حجره پدرش کار میکرد. زنش هم در خانه پدرشوهر، اتاقی داشت و به مادرشوهر و خواهرشوهر خدمت میکرد. زن و شوهر از نظر مالی و اجتماعی به خانواده پسر وابسته بودند، پس طبیعی بود که پسر گوش به فرمان پدر باشد و همسرش گوش به فرمان مادرشوهر. یا پدرزن زیر بال و پر داماد را گرفته بود، کار و محلی برای سکونت به او داده بود، پس داماد گوش به فرمان پدرزن و مادرزن بود.
در جامعه مدرن، دختر و پسر از نظر مالی و فکری مستقل هستند و به خانوادههای خود وابسته نمیباشند. احترامات بین زن و شوهر و خانوادههای آنها به صورت دوطرفه است. دختر انتظار ندارد مادرش برای او سبزی قورمه سرخ کند و پسر انتظار ندارد پدرش به او کار و پول جیبی بدهد. دختر هر روز ناهار و شام خانه مادرش نیست و مادربزرگ مجبور نیست از نوه خود نگهداری کند. مادرزن انتظار حکومت در خانه دخترش را ندارد و مادرشوهر فکر نمیکند عروسش کارگر اوست. همه طرفین به یکدیگر احترام میگذارند و حد و مرز خود را میشناسند.
علت بالا رفتن آمار طلاق و کشمکشهای بین زن و شوهر در ایران این است که نقشهای سنتی تغییر کرده است و متعلق به گذشته است، ولی ما نمیدانیم که چگونه در دنیای امروز، رفتار درستی داشته باشیم. زمانه عوض شده است، ولی ما به رفتارهای قدیمی خود چسبیدهایم. مثل این است که وجود الکتریسیته و تأثیر آن را روی زندگی روزمره قبول نداشته باشیم و بگوییم با تاریک شدن هوا بخواب و با روشن شدن هوا بیدار شو. توصیه بیهودهای که همه ما می دانیم در دنیای فعلی کاربرد ندارد.
ما میخواهیم خودمان برای زندگی خود تصمیم بگیریم و دوست نداریم والدین ما یا والدین همسرمان برای زندگی ما تعیین تکلیف کنند. ولی بعضی از ما انتظار داریم والدین خودمان یا والدین همسرمان برای ما خانه بخرند و هزینههای ما را تقبل کنند. دنیا تغییر کرده است، افکار و توقعات تغییر کرده است، ما هم باید رفتار خود را تغییر بدهیم تا بتوانیم با آرامش و خوشی زندگی کنیم. یادمان باشد اگر میخواهیم در جامعه آرمانی زندگی کنیم، اول باید خودمان آرمانی رفتار کنیم. اگر انتظار داریم دیگران خوب رفتار کنند، اول باید خودمان درست رفتار کنیم.
مهمترین و اساسیترین مطلب مدیریت زندگی مشترک در روزگار کنونی، درک منظومه زناشویی است. منظومه زناشویی چیست؟
مجموعه زن- شوهر مثل تخم مرغ است. سپیده و زرده با هم تخم مرغ را میسازند، ولی با هم قاطی نیستند و هرکدام هویت جداگانه خود را دارند. بعلاوه پوستهای محکم آنها را از محیط جدا میکند. اگر این پوسته سوراخ شود، تخم مرغ میگندد.
یعنی زن و شوهر یک کل را تشکیل میدهند، در عین حال باید بخاطر داشته باشند هرکدام فرد جداگانهای هستند. هرکدام حق دارند خصوصیات اخلاقی ویژه خود، سلیقه متفاوت و علایق خاص خود را داشته باشند. این داستانها را رها کنید که عاشق ومعشوق یکی هستند. این حرفها در مورد خدا و عارف گفته شده است و ربطی به زندگی زناشویی ندارد. لیلی و مجنون هم زن و شوهر نبودند. در آخر داستان هم یکی دیوانه شد و در کوه و صحرا سرگردان شد و دیگری در تنهایی وی بی کسی مرد! عاشق و معشوق، زن و مرد، هر کدام هویت مستقلی دارند و با عشق و احترام، هویت مستقل شریک زندگیشان را قبول میکنند.
در زمان تجرد، ما 80% حریم خصوصی و 20% حریم مشترک با دوستان و افراد خانواده داریم. یعنی ما در 80% موارد خودمان برای خودمان تصمیم میگیریم و کارمان به دیگران مربوط نیست. پس از ازدواج باز هم زن و شوهر حریم خصوصی دارند، ولی این بار جای زمین و آسمان عوض میشود. افراد متأهل 20% حریم خصوصی و 80% حریم مشترک دارند.
موبایل، لپ تاپ، کیف پول، کیف دستی، دفترچه خاطرات، نحوه آرایش صورت و مو و لباس پوشیدن، نوع رابطه با دوستان یا افراد خانواده خودتان، رمز آدرس ایمیل یا عابربانک همگی و همگی حریم خصوصی است. کسی حق ندارد موبایل همسرش را چک کند، یا اصرار کند همسرش شغلش را تغییر دهد، یا با دوستش قطع رابطه کند، یا برعکس با عمهاش آشتی کند. همه اینها حریم خصوصی است. لازم است ما همسرمان را به عنوان یک انسان، محترم بدانیم و اصرار نکنیم سر وریشش را به خاطر ما تغییر بدهد، یا فوتبال تماشا نکند و یا رنگ سبز را دوست داشته باشد.
حریم مشترک، تصمیماتی است که لازم است زن- شوهر با هم اتخاذ کنند. دعوت مهمان، قبول دعوت مهمانی، نحوه گذراندن تعطیلات، محل سکونت، سرمایه گزاری های کلان، رابطه جنسی، مسافرت، مهاجرت و ... برای مثال وقتی به مهمانی دعوت میشوید، پیش از پاسخ دادن، با همسرتان مشورت کنید. وقتی میخواهید مهمان دعوت کنید (حتی یک نفر) با همسرتان هماهنگ کنید. بسیاری از دعواها سر همین مطلب کوچک شروع میشود. بعضیها نمیدانند که خانه هم به زن تعلق دارد و هم به مرد. گویا خانه فقط مال زن است و او میتواند مهمان دعوت کند و نقش مرد، پرداخت هزینه است. یا گویا خانه فقط مال مرد است و زن فقط کارگر است.
تا اینجا معنای جدا بودن سپیده و زرده و در عین حال یکی بودن تخم مرغ را توضیح دادم. میرسیم به پوسته تخم مرغ.
پیوند زن- شوهر مقدسترین پیوند است. حریم آنها مقدسترین حریمهاست. نباید به هیچکس اجازه داد که وارد این حریم بشود و بین این دو نفر قرار بگیرد. حتی فرزند خونی آدم یا والدین یا دوست صمیمی چندین ساله. همیشه به خاطر داشته باشید اولین اولویت زندگی متاهلی، همسر است. اگر قرار است بین رضایت همسر و خواهرتان یکی را انتخاب کنید، جانب همسر را بگیرید. زن و شوهر باید بدانند که آن دو با هم و در کنار هم، خورشید منظومه زناشویی هستند و فرزندان مثل سیارات دور آنها در گردش میباشند. سایر افراد، مثل پدرزن، مادرزن، پدرشوهر، مادرشوهر، برادرها و خواهرهای زن و شوهر در فاصله دورتری نسبت به فرزندان، دور این خورشید میچرخند.
زن و شوهر باید بدانند آنچه خانه و زندگیشان را برپا و برجا نگه میدارد، رابطه صمیمانه و محترمانه آن دو است. وقتی رابطه آنها خوب و خوش و سالم باشد، فرزندان میتوانند در جایگاه خود بخوبی و خوشی زندگی کنند. والدین و خواهر و برادر زن و شوهر در درجه بعدی اهمیت قرار دارند. پس نباید برای رضایت و راحتی فرزندان، رابطه زن و شوهری را به خطر انداخت. (قابل توجه دوستانی که فرزندانشان در تخت پدر و مادر میخوابند. یا خودشان لباس کهنه میپوشند تا فرزندشان آخرین مدل موبایل و تبلت را داشته باشد). اگر کسی فرزندش را مهمترین اولویت زندگیاش میداند، حق ندارد ازدواج مجدد داشته باشد. زیرا وقتی دلش میخواهد مهمترین آدم زندگی همسرش باشد، شرط انصاف این است که همین معامله را با همسرش بکند. وگرنه این ازدواج نیست، بلکه سوءاستفاده از عواطف و احساسات همسر است.
بزرگترین آفت زندگی مشترک این است که زن و مردی با هم ازدواج کرده باشند، همبستر و هم بالین باشند، ولی همه عشق و محبتشان با فرد دیگری باشد. متاسفانه در ایران این امر بسیار شایع است، زیرا دختران و پسران ما در بسیاری از موارد به مامان و بابا، بیش از همسر خود اهمیت میدهند و علاقه دارند. بسیاری از دعواهای زن و شوهری در ایران، بر سر دیگران است، بر سر خواستههای مادرزن، مادرشوهر و...
تصویر بالا نشان میدهد که زن و شوهری به ظاهر با هم پیوند زناشویی دارند، ولی در واقع با پدر یا مادر خود پیوند قلبی و عاطفی دارند. همین رابطه نادرست، باعث کشمکش و جنگ و جدل است. در مباحث بعدی، تحت عنوان دختران بابایی، پسران مامانی درباره این رابطه مخرب خواهم نوشت.
با توجه به اهمیت منظومه زناشویی، نباید تعطیلات را بر اساس میل مادرزن یا مادرشوهر طراحی کرد. نباید از شوهر خود انتظار داشته باشیم که دخالتهای مادرزن را با جان دل پذیرا باشد یا از زن انتظار داشته باشیم که مادرشوهر ایرادی و بدرفتار را روی تخم چشم خود بگذارد و دم نزند.
هرکدام از شما که به پوسته تخم مرغ صدمه بزنید، رابطه زن و شوهری آسیب میبیند. نمیتوانید ادعا کنید، من به مادر خودم اجازه فضولی در زندگیام را میدهم و او را تحمل میکنم. شوهرم که زخم زبانهای او را نمیشنود. یا نمیتوانید بگویید من فرزندم را ارجح به همسرم می دانم و خواستههای او را بالاتر از خواستههای خود و همسرم قرار میدهم. خودم عذاب میکشم. آخر فرزند من بی مادر (یا بی پدر) است. چکار کنم. این رفتارها، زناشویی شما را به باد فنا میدهد.
هرگز همسرتان را در میان جمع مسخره نکنید، جوکهای خنده دار از او نسازید. اگر کدورتی بین زن- شوهر پیش آمده، هیچکس نباید خبردار شود، حتی فرزندتان. در مجالس همیشه کنار همسرتان بنشینید. در خانه فامیل خودتان، به همسرتان توجه زیادی نشان بدهید.
به نظر من مهمترین درس الفبای زناشویی برای ایرانیها، همین درس است. این توصیهها دوطرفه است.
داستان زیر یکی از فاجعههای خانوادههای ایران را بیان میکند. فاجعهای که بسیار رایج است:
من مجلههای زرد را نمیخوانم. حوصله داستانهای صد من یک غاز را ندارم. ولی این مجله به نظر وزین میآمد. عنوانی دهن پرکن و توصیههایی برای زندگی بهتر داشت. داستانی در آن بود که به ظاهر نسخهای برای زندگی زناشویی بهتر را تجویز میکرد. پیش خودم گفتم شاید حرف خوبی داشته باشد. اگر اینطور باشد با ذکر منبع آن را در وبسایت ذکر میکنم.
داستان از این قرار بود که سال گذشته، شوهر به زن میگوید: «آخر این هفته تولد مامانم است و من به او گفتهام که ما یک مهمانی در خانهمان برایش میگیریم. به مادرم تلفن کن و بپرس چند تا مهمان دارد و دلش میخواهد تو چه غذاهایی بپزی.»
زن میگوید: «من تا آخر این هفته باید گزارش مهمی را تهیه کنم و فرصت تهیه و تدارک مهمانی و نظافت منزل را ندارم.»
- مامان من مهمتر است یا گزارش تو؟
- این گزارش برای کار من خیلی مهم است. پس یعنی برای من خیلی مهم است.
- من به این حرفها کار ندارم. اصلاً لازم نیست سر کار بروی. با آن کار کردنت دائم تو سر من میزنی. این هفته تولد مامان من است.
زن در محل کار با همکارش درددل میکند. همکار به او میگوید: «باید سر حرفت بایستی و نگذاری شوهرت به تو زور بگوید.»
زن به خانه میآید و شروع به داد و هوار میکند. مرد هم کوتاه نمیآید و دعوا بالا میگیرد. آخر هفته به جای برگزاری مهمانی تولد مامانم اینا، سر از دادگستری در میآورند.
تا اینجای داستان برای من چیز تازهای نبود، ولی وقتی نتیجه گیری داستان را خواندم، دود از کلهام بلند شد:
زن با اشک و آه و افسوس تعریف میکرد که «به خاطر یک مهمانی ناقابل، آشیانهام خراب شد. تقصیر همکارم است که این توصیههای شیطانی را به گوش من خواند!»
دلم میخواست به آن خانم بگویم که عزیز دل من اختلاف شما بر سر یک شام ناقابل نبوده است. مسئله شما این بوده است که همسرتان شما را به عنوان یک آدم قبول ندارد. برای شما و برای کار شما احترامی قائل نیست. خوشحالی و راحتی مادرش برای او مهمتر از خوشحالی و راحتی شماست. همسرتان متوجه نیست که وقتی میخواهد مهمان دعوت کند، باید با شما مشورت کند. اگر قرار است شما غذاها را بپزید و از مهمانها پذیرایی کنید، حق دارید که مهمانی را در شرایط مناسب خودتان برگزار کنید.
نازنین من، همسرتان هنوز پسر کوچولویی است که میخواهد مامانش راخوشحال کند و برای این کار حاضر است همه کاری بکند و از هرچیزی مایه بگذارد. حتی حاضر است همسرش را از دست بدهد، ولی تولد مادرش به خوبی برگزار شود. همه زندگیاش فدای یک تار موی مادر!
مسئله شما یک شام ناقابل نبود بلکه مسئله کهنه و قدیمی بود که بعضی مردها فکر میکنند زن گرفتن یعنی کنیز گرفتن و بعضی مادر شوهرها فکر میکنند عروس آوردن یعنی خدمتکار آوردن و قرار است برای عروس خود نقش یک ملکه را بازی کنند.
در گذشته برای پسرها زود زن میگرفتند. یک دختربچه را هم میگرفتند. گوشه خانه، اتاقی به زوج جوان میدادند. پسر هم یا سر مزرعه پدرش کار میکرد و یا در مغازه پدر، پادویی. عروس هم خدمتکاری مادرشوهر را میکرد. این روش عادی و طبیعی بود؛ زیرا زوج جوان از هر نظر وابسته والدین شوهر بودند.
ولی حالا آن روزگار گذشته است. پسر و دختر هر دو کار میکنند. به کمک هم زندگی خود را ساختهاند. آنها دیگر پادویی یا خدمتکاری والدین شوهر را نمیکنند. ولی متاسفانه در بعضی افراد، قالب فکری هنوز مثل قبل است. هم شوهر انتظار دارد که همسرش بی چون و چرا کمر به خدمت مادرشوهر ببند و هم زن چنین توقعی را جایز میداند و از خود انتظار دارد که مثل همیشه دندان روی جگر میگذاشت و کاش اجازه میداد که باز هم او را ندیده فرض کنند؛ یعنی او را از یک خدمتکار هم کمتر بدانند. چون اگر همین الان به خدمتکاری تلفن کنی و بگویی که آخر هفته مهمانی دارم، بعید است که بگوید چشم! حتماً میآیم و خدمت میکنم. بلکه از خدمتکار هم باید از چند هفته قبل وقت بگیرید!
دوست عزیز! ازدواج شما به خاطر یک مهمانی ناقابل بهم نخورده است. ازدواج شما بهم خورده زیرا سالهاست که شما برای خود حق و حقوق قائل نبودید و بالاخره به جان آمدید. ولی وقتی اعتراض کردید، به قدری بد حمله کردهاید و همه خشم خود را یکجا خالی کردهاید که به نظر رسید دعوا برسر یک مهمانی تولد ناقابل بوده است. ما باید با آدمهای دیگر کنار بیاییم، ولی نه به هر قیمتی. قرار نیست همیشه ما سنگ زیر آسیاب باشیم و اجازه بدهیم که به ما زور بگویند، زیرا میترسیم یک رابطه ناخوشایند به پایان برسد و ما تنها بمانیم. قرار هم نیست خواستههای خود را با خشونت بیان کنیم. ما باید یاد بگیریم که چگونه مؤدبانه و قاطعانه خواستههای خود را با همسرمان در میان بگذاریم.
شما و همسرتان هنوز هم مسئولیت کوتاهیهای خودتان را نمیپذیرید و یک نفر دیگر را مقصر اعلام میکنید. کسی که مسئولیت کارهای خود را نمیپذیرد از نظر ذهنی کودک است؛ زیرا خود را آنقدر بزرگ و بالغ نمیبیند که نتایج کارهای خود را قبول کند. کاش شما دو نفر تا وقتی بزرگ و بالغ نشدهاید، دوباره ازدواج نکنید. چون متاسفانه دوباره به همین جا خواهید رسید.
راستی یکی از سوالاتی که امروز در فضای مجازی زیاد پرسیده میشود این است:
آیا ما مجاز هستیم موبایل همسرمان را چک کنیم؟
من دیدهام بعضی روانشناسان پاسخ دادهاند: بین زن و شوهر نباید هیچ رازی وجود داشته باشد، زن و شوهر هیچ حریم خصوصی ندارند چون با هم رابطه جنسی دارند و همه جای همدیگر را میبینند، پس باید بتوانند موبایل همدیگر را هم ببینند!
من نمیدانم این روانشناسان براستی مدرک هم دارند و بر اساس تحقیقات و مدارک علمی حرف میزنند یا ...
پاسخ من به این سؤال این است: بین زن و شوهر هم میتواند بعضی مسائل پوشیده بماند، برای مثال لازم نیست زن (یا شوهر) هر آنچه برای خواهرش اتفاق افتاده برای همسر خود بازگو کند. زن و شوهر حریم خصوصی دارند، موبایل جزو حریم خصوصی افراد است. ما در رابطه جنسی بدن یکدیگر را میبینیم، ولی داخل ذهن و مغزمان را که نمیبینیم. ما نباید بی اجازه موبایل همسرمان را زیر و رو کنیم. این روزها همه موبایلها رمز دارند، چون موبایلها حاوی مدارک خصوصی و مالی و شغلی هستند.
اگر خدای نکرده به همسرتان مشکوک هستید که دارد به شما خیانت میکند، نباید مچ گیری کنید، نباید مدرک پیدا کنید، نباید او را تعقیب کنید یا در خانه دوربین مخفی نصب کنید. بلکه لازم است با همسرتان حرف بزنید. به او بگویید من به این دلیل و آن دلیل تصور میکنم داری به من خیانت میکنی. آیا درست است یا خیر. آنگاه با اجازه او و در حضور او، موبایلش را بررسی کنید. اگر همسرتان شما را قانع کرد که در اشتباه هستید، از موضوع عبور کنید. اگر قانع نشدید، به یک مشاور روانشناس مراجعه کنید. دو حالت دارد: شما دچار پارنویا (بیماری شکاک بودن) شدهاید و یا همسرتان راستی راستی دارد زیرآبی میرود. مشاور با توجه به شرایط شما، راه حل مقتضی را پیشنهاد خواهد کرد. ولی هرگز هرگز و هرگز جاسوس بازی درنیاورید.
دفتر خاطرات هم دفتری خصوصی است و هیچکس حق ندارد آن را مطالعه کند، حتی همسر آدم. من دفترچهای با نام دفتر آرامش دارم. وقتی عصبانی میشوم در این دفتر مینویسم و موضوع را حلاجی میکنم. یک بار همسرم صفحهای از این دفتر را خواند. برآشفته شد و گفت: چرا این چیزها را نوشتی؟
- این دفترچه خصوصی است. شما چرا آن را خواندید؟
- دفتر باز بود و چشمم افتاد.
- به فرض هم دفترچه باز بود، شما می دانید این دفترچه خصوصی من است و اجازه ندارید آن را بخوانید. من اگر این مطالب را اینجا ننویسم و خودم را آرام نکنم، باید به جان شما بیفتم و عین این حرفها را به خودتان بگویم. از این پس بدانید هروقت این دفتر را باز میکنید خواهید دید در آن به شما و هفت جدتان و هفت نسلتان فحش دادهام! دوست دارید بخوانید؟ بفرمایید و بخوانید! من باید جایی برای تخلیه خشم خود داشته باشم. این دفترچه سنگ صبور من است. اگر اینجا ننویسم و آرام نشوم، مثل یک آتشفشان روی سر شما منفجر خواهم شد. پس لطفاً به حریم خصوصی من احترام بگذارید.
از آن پس همسرم سراغ دفترچه آرامش من نرفت یا اگر رفته، نمیتواند شکایت کند.
و یا لازم نیست شما در مورد روابط و عشقهای گذشته خود به همسرتان بگویید یا انتظار داشته باشید همسرتان برای شما تعریف کنید. این اطلاعات نه تنها هیچ ضرورتی ندارد بلکه در رابطه شما تنش بوجود میآورد. همان طور که میدانید همسر من، یک بار ازدواج کرده و طلاق گرفته است. او از همسر سابقش یک فرزند دارد و من هر روز فرزندش را میبینم و با او معاشرت دارم. پسر جوان محشری است و من به او افتخار میکنم. حالا تصور کنید، فقط یک لحظه تصور کنید که همسر من در مورد روابط خصوصیاش با همسر سابقش حرف بزند، در مورد خاطرههایش، در مورد رستورانهایی که با هم رفتند، سفرهایی که با هم رفتند... میتوانید درک کنید این اطلاعات برای من چقدر آزاردهنده است؟ چرا باید بپرسم؟ چرا او باید بگوید؟ این اطلاعات چه کمکی میکند؟ هیچ! فقط ذهن مرا درگیر ازدواج قبلی همسرم میکند. پس بهتر است این اطلاعات به صورت راز در قلب همسرم باقی بماند.
پسرهای مامانی، دخترهای بابایی
گاهی اوقات دو نفر با هم ازدواج میکنند، با هم همخانهاند، در یک بستر میخوابند، ولی تمام عشق و علاقه و محبتشان با شخص دیگری است. آن شخص دیگر کیست؟ بابام! مامانم!
چه دختر دائم بگوید: مامانم اینا! بابام اینا! چه پسر بگوید: مامانم اینا! بابام اینا! چه دختر دائم به شوهر سرکوفت بزند که بابام این است و آن است. این را دارد و آن را دارد، چه پسر دائم گوش به فرمان مادرش باشد، هر دو رفتار آفت ازدواج است. چه دختر فکر کند شوهر نوکر در خانه پدرش است و باید جلوی پدرزن دست به سینه بایستد، چه پسر فکر کند همسرش کارگر مادرشوهر است و باید خاک پای مادرشوهر را مثل سرمه به چشم بکشد، هر دو زشت و بی معناست.
آی دخترها! آی پسرها! اول بندناف خود را از مامان و بابا جدا کنید، بعد دست یکی را بگیرید و زیر یک سقف بروید. وگرنه شما دو نفر ازدواج نکردهاید، بلکه دست کم شش نفر با هم ازدواج کردهاند(مادرزن، پدرزن، مادرشوهر، پدرشوهر، زن و شوهر). حالا خواهرها و برادرها و عروسها و دامادها را حساب نکردهام! فکر کنید چه آشوب و بلوایی برپا میشود؟ زن و مردی که همدیگر را دوست دارند و تصمیم گرفتهاند تا پایان عمر با هم زندگی کنند، در هنگام عقد ازدواج، در برابر خدا به هم تعهد میدهند که با خوشی و ناخوشی هم بسازند. ولی دیگران (مادرها، پدرها، خواهرها و برادرها) نه مجبور هستند همدیگر را دوست بدارند و نه تعهدی برای ماندن در کنار هم دارند. اگر به آنها اجازه بدهیم ممکن است ندانسته زندگی ما را آتش بزنند.
من نمیگویم به پدر و مادر خود محبت نکنید یا احترام نگذارید. من نمیگویم پدر و مادر خود ملاقات نکنید. ما باید به والدین خود احترام بگذاریم و محبت کنیم. ولی اگر خواستههای والدین را به نیازهای همسر ترجیح میدهیم یا برنامههای زندگی را بر اساس میل والدین تغییر میدهیم یا به آنها اجازه میدهیم که در مورد همسرمان بدگویی و بدزبانی کند، ما هنوز با یک بندناف عاطفی به والدین خود متصل هستیم. کسی که بندنافش به مامان و بابا وصل است، آدم بالغی نیست، حالا هر سن و سالی که داشته باشد. آدم نابالغ هم نباید ازدواج کند چون باعث زحمت خودش، همسرش و یک اجتماع میشود.
بعضی از مردها هنوز با بندناف به مادر خود چسبیدهاند. مادرشان زندگی آنها را کنترل میکند. مادر هروقت میخواهد تلفن میکند، دستور میدهد، خرج میتراشد، خودش را به خانه پسرش دعوت میکند، از همه کار عروس ایراد میگیرد و عروس را خیط میکند. در همه جا در حال رقابت با عروس است. گویا که آن دو هوو هستند و مادر میخواهد به عروس نشان بدهد که خانم خانه، اوست و عروس فقط کارگری برای انجام کارهای خانه و زهدانی برای زاییدن است و دیگر هیچ.
مردهای بچه ننه!
بعضی از مردها متوجه نیستند که زن گرفتهاند و بزرگ شدهاند. هنوز مثل یک نوجوان از مادر خود حساب میبرند. مادرشان جلوی عروس سر آنها داد می زند، تکلیف تعیین میکند. و مرد متوجه نمیشود که باید به مادرش بفهماند که او دیگر بزرگ شده است و مرد یک خانه است و قرار نیست مادرش سرش داد بزند یا دستور بدهد که آخر هفتهاش را چطور باید بگذراند.
بعضی مادرها قبل از ازدواج دست و پایشان را جمع میکنند و نشان نمیدهند که چه نقشهای دارند، ولی تا صیغه عقد جاری میشود، شروع به ترکتازی میکنند!
خانمهای عزیز! هروقت که فهمیدید با یک مرد بچه ننه عروسی کردهاید، بدانید که کار سختی در پیش دارید! زیرا با پسربچهای سرکار دارید که از نظر عاطفی هنوز بزرگ نشده است.
اول این که همیشه حق خود بدانید که اولویت اول همسر خود باشید. حاضر نشوید با هیچ احد و ناسی همسر خود را قسمت کنید. شما باید مهمترین زن زندگی همسر خود باشید. اگر اینطور نیست، اول ببینید که خودتان حق و حقوق خودتان را میشناسید؟ آیا می دانید قرار است کجا وظایف مادر و فرزندی تمام شود و خط قرمز کجاست؟ شاید شما هم نمیدانید. شاید شما هم مادر و پدر خود را بر همسر خود ترجیح میدهید؟ اگر اینطور است، اول رفتار خود را اصلاح کنید، سپس دنبال چاره جویی برای همسرتان باشید.
دوم این که به وضوح تعیین کنید که چه انتظاری از همسر خود دارید. برای مثال: " من میخواهم هر وقت مادرت تصمیم گرفت به خانه ما بیاید از روز قبل خبر داشته باشم. اگر آمادگی داشتم او میتواند به خانه ما بیاید، مثل هر مهمان دیگری. در غیر این صورت مهمانی به زمان مناسب دیگری موکول میشود. اگر مادرت بیخبر به خانه ما آمد، من از خانه بیرون میروم! نگفتم دعوا کنید و زندگی خود را خراب کنیدها! گفتم قاطع باشید!
سوم این که بدانید قرار نیست شما با مادر همسرتان رقابت کنید. شما در این بازی شما بازنده هستید. زیرا هرگز نمیتوانید با مادر فردی رقابت کنید و جای او را بگیرید. برقراری این تعادل به عهده همسر شماست. مشخص کردن حد و مرزهای خانه شما در برابر هجوم مادر همسر، به عهده همسر شماست. اگر همسرتان نمیتواند یا نمیخواهد حریم را تعیین کند، این رابطه را ترک کنید. باور کنید که شما شایسته عشق کامل یک مرد هستید. اگر این مرد نمیتواند حریم خانهاش را حفظ کند، هنوز کودک است و لیاقت زناشویی ندارد. او را ترک کنید و یک مرد بالغ پیدا کنید. اگر شوهر شما بچه ننه است، شما اجازه دادهاید که بچه ننه بماند و بزرگ نشود. تصمیم با شماست که با یک پسربچه زندگی کنید یا یک همسر واقعی داشته باشید.
مادرهای گرامی! از همین حالا پسرهای خود را مثل یک مرد بزرگ کنید و یادتان باشد که این پسر قرار است یک مرد بشود و آقای یک خانه. این پسر قرار است با زنی ازدواج کند. یادتان باشد که این پسر، همسر شما نیست. توقعاتی که باید از همسر خود داشته باشید، از پسر خود نداشته باشید، بلکه رابطه عاطفی قوی با شوهر خود ایجاد کنید. خانمهای عزیز! ما زنها خودمان پسرهای خود را وابسته بار میآوریم. خودمان از پسرهایمان، مرد نمیسازیم. مراقب باشید. در آینده فرزندان شما این مملکت را اداره خواهند کرد.
یکی دو سال پیش جایی مهمان بودیم. خانم میزبان، خانمی بسیار نازنینی بود. تحصیلات بالایی هم داشت. بسیار بالا. این خانم به صراحت اعلام کرد، پسرش از نظر ژنتیکی نمیتواند در کارهای خانه همکاری داشته باشد. من که از مرحله پرت بودم با ساده دلی فکر کردم منظورش این است که پسرش بیمار است و مشکل جسمی یا ذهنی مادرزادی دارد. دلم برای پسر بیمار سوخت. ولی منظورش این نبود! او میخواست به من حالی کند که درشان پسرش نیست که کار کوچکی در خانه انجام بدهد. این خانم تمام آن روز ما زنها را در آشپزخانه حبس کرد تا ناهار آماده شود. ما زنها دورادور خانم میزبان سرپا ایستاده بودیم تا او هنگام آشپزی تنها نباشد. بعد هم دسته جمعی ظرفها را شستیم. در حالی که مردها تمام مدت در فضای آزاد مشغول بازی و تفریح بودند.
پس از ناهار، مادر میوه پوست کنده در دهان پسر 19 سالهاش گذاشت! پسر سرخ و سفید شد و دست مادر را با عصبانیت پس زد. مادر ناراحت شد و گفت:"وا! چی شده؟ همیشه که میخوردی؟ پسر در حالیکه سعی میکرد چشمش به کسی نیفتد، دهانش را باز کرد و میوه را قورت داد... همان آقا پسر موقع غذا خوردن، برنجها را روی زمین ریخته بود (آخر طفلک یچه موقع غذا خوردن ریخت و پاش دارد دیگر!) مادر دوید و جاروبرقی را گرفت و خودش شروع کرد به جارو کردن. آقا پسر هم به سادگی اتاق را ترک کرد.
اگر شما شاکی هستید که چرا مردها در کار خانه به شما کمک نمیکنند، شما را ضعیفه میدانند، جلوی تلویزیون دراز کشیدهاند و منتظر دریافت خدمات هستند، به خاطر بیاورید که مادران آنها، چینین چیزی را به آنها القا کردهاند. وقتی یک خانم تحصیلکرده و مدعی برابری حقوق زن و مرد، در عمل خود و سایر زنها را خدمتکار مردان میداند، از زنان کم سواد چه انتظاری میرود؟ خود ما زنها هستیم که این قبیل مردان را بار میآوریم. مادرهای نازنین، آینده این مملکت به دست شماست. مراقب باشید که دارید چه چیزهایی به فرزندانتان آموزش میدهید.
همین جا بگویم از این که دختران را پرخاشگر و جنگجو و مردانه بار بیاوریم، هم طرفداری نمیکنم و مخالف هستم. مادرها، فرزندان خود را انسان بار بیاورید، انسان! وظیفه والدین این است که تا قبل از شش سالگی کودک خود را شاد و مستقل بار بیاورند. به او بیاموزند که خود را دوست بدارد و به خود احترام بگذارد. شادی را از درون خود بیابد و بتواند کار شخصی خود را انجام بدهد. این کار میسر نیست مگر این که مادر خودش شاد و مستقل باشد، به خودش احترام بگذارد، خودش را دوست بدارد و رابطهای سالم با همسرش داشته باشد.
رابطه سالم یعنی رابطهای که در آن زن و شوهر هردو هم قدرتمند باشند و هم آسیب پذیر. یعنی هم جرات بیان احساسات خود را داشته باشند و توان درخواست نیازهای خود را. یعنی بتوانند نیازهای خود را برطرف کنند، حاضر باشند نیازهای دیگری را با همدلی برطرف کنند و جرات داشته باشند نیازهای خود را درخواست کنند. یادمان باشد که انسانسازی از خود ما شروع میشود. ساختن نسل آینده و آینده این کشور و دنیا به دست تک تک ماست.
آقایان گرامی، اگر یکی از افراد خانواده شما، بویژه مادر و خواهرتان به همسرتان توهین کرد، متلک گفت و یا به نحوی همسرتان را آزار دارد، شما وظیفه دارید، همان موقع به همسرتان بگویید: من از جانب ... از شما عذرخواهی میکنم و قول میدهم مسئله را به نحوی حل کنم که دیگر تکرار نشود. اگر آن موقع در جایی مهمان هستید، به نشانه اعتراض، مهمانی را همراه همسرتان ترک کنید. سپس در اولین فرصت با فردی که به همسرتان توهین کرد، صحبت کنید و به او خاطر نشان کنید اجازه نمیدهید هیچکس همسرتان را آزار بدهد. صریحاً بگویید: اگر مرا دوست دارید، باید به همسرم احترام بگذارید.
مبادا به همسرتان بگویید: ببین! این مشکل بین تو و مادرم است. به من ربطی ندارد. خودتان یک جوری حلش کنید! البته که این مشکل شماست و کاملاً به شما ربط دارد! اگر شما وجود نداشتید، همسرتان هرگز با خانواده شما معاشرت نمیکرد. پس مشکل بین همسر مادر یا خواهرتان، دقیقاً مشکل شماست و شما باید آن را حل کنید. چطوری آن را حل کنید؟ با پشتیبانی از همسرتان. من نگفتم دعوا راه بیندازید، من نگفتم به مادر و خواهرتان بی احترامی کنید، من نگفتم خشونت نشان بدهید. بلکه با زبان خوش اما قاطع به خانواده خود صحبت کنید و بگویید انتظار دارید به همسرتان احترام گذاشته شود.
ما چگونه به دیگران اجازه میدهیم که در زندگی ما مداخله کنند؟
این روزها، ما مرتب شکایت میکنیم دیگران در زندگی ما مداخله میکنند. از مادرشوهر و خواهر شوهر و مادرزن و پدرزن شاکی هستیم و می گوییم که آنها به حریم زناشویی ما احترام نمیگذارند.
واقعیت این است که خود ما اجازه میدهیم دیگران در زندگی ما مداخله کنند! ما نادانسته رفتارهایی انجام میدهیم که دیگران به حریم خصوصی زناشویی ما راه پیدا میکنند. همه دوست دارند در کار دیگران فضولی کنند! خب ... بعضیها هم فضولتر هستند، ولی ما باید عاقل باشیم و اجازه مداخله ندهیم.
همانطور که گفتم زن و مرد با هم خورشید منظومه زناشویی هستند. رفتار زن و مرد باید به گونهای باشد که دیگران در محدوده خود قرار بگیرند و نتوانند وارد حریم زن و شوهر بشوند. منظورم از دیگران، هر کسی غیر از زن و شوهر است. دیگران یعنی مادر، پدر، خواهر، برادر، دوست صمیمی و حتی فرزند، چه فرزند تنی و چه ناتنی.
اگر رفتارهای زیر را انجام دهیم، فرزندی که از گوشت و پوست خودمان است مثل غریبهای به منظومه زناشوییمان آسیب خواهد زد:
- اگر جلوی فرزند باهم دعوا کنیم یا ازهم انتقاد کنیم.
- اگر قهر کنیم و فرزندمان را با خود به قهر ببریم.
- اگر در مورد تربیت فرزند با هم هماهنگ نباشیم.
- اگر از فرزندمان بپرسیم حق با کدام ماست.
- اگر وسط دعوا از فرزندمان یارکشی کنیم و از او بخواهیم طرف یکی از ما را بگیرد.
این رفتارهای نابخردانه، باعث میشود تعادل زندگی زناشویی بهم بخورد. زیرا ما فرزندمان را بالاتر از همسرمان فرض کردهایم و حسادت و نا امنی را به جان همسرمان ریختهایم. پیوند بین دو همسر را شکستهایم و پیوند محکمی با دیگری برقرار کردهایم (دیگری چه فرزند باشد، چه مادر، چه معشوقه و چه همسر دوم...دیگری، دیگری است. کسی غیر از همسر است) به علاوه فرزند خود را آدم بالغی فرض کردهایم و انتظار داریم جایی که خودمان ناپخته و نابالغانه رفتار میکنیم، او بالغ و عاقل باشد و این بار گرانی بر شانههای یک کودک است.
چگونه اجازه میدهیم دیگران در ازدواج ما مداخله کنند؟
اگر رفتارهای زیر را انجام دهیم، اجازه خواهیم داد که دیگران در منظومه زناشویی ما رخنه کنند. اگر این رفتارها را انجام بدهیم به دیگران اجازه دخالت در زندگی خود را خواهیم داد:
- تحت تأثیر دیگران، برنامه مشترکمان را یکنفره تغییر دهیم.
برای مثال قرار است از چند نفر از دوستان در خانه پذیرایی کنیم. مادرمان اظهار نظر میکند که بهتر است خواهر و برادرمان را هم دعوت کنیم. ما بدون مشورت با همسر و به صلاحدید مادرمان، مهمانی دوستانه را به مهمانی فامیلی تبدیل میکنیم. ممکن است فکر کنید مهمانی مهمانی است دیگر. زحمت اصلی را هم خودتان میکشید. مطلب کوچکی است و نیاز به مشورت با همسرتان نیست. ولی همین داستان کوچک نشان میدهد شما هنوز دختر کوچولوی (یا پسر کوچولوی) مادرتان هستید و قدرت نه گفتن به او را ندارید و بسادگی فراموش میکنید که شریک زندگیتان کیست. و دیگری میآموزد که مهمتر از همسر شماست و تقاضاهایش هر روز بیشتر میشود.
- وقتی باهم اختلاف داریم، دعوا را به خانوادههای خود یا دوستان بکشانیم.
این کار دو اشکال اصلی دارد. اول اینکه نظرات سایرین، کارشناسانه نیست و بجای بهبود قضایا ممکن است به رابطه صدمه بزند. دوم اینکه تصویر بدی از همسرمان جلوی دیگران میسازیم. وقتی اختلاف داریم از فرد بی طرفی کمک بگیریم، مثل مشاور. اگر به مشاور دسترسی نداریم میتوانیم از کتاب یا سمینار برای راهنمایی گرفتن استفاده کنیم.
- درددل کردن با دوستان و آشنایان.
این کار بغض شما را بیشتر میکند و خود را حق بجانب تر می دانید. همچنین وجهه همسرتان را خراب میکند.
- اجازه دهیم دیگران درباره همسرمان بدگویی کنند.
برای مثال خواهرمان در گوشی به ما بگوید چقدر شوهرت حرف می زندها! و ما حرف او را تأیید کنیم. درحالیکه لازم است خیلی محکم و مؤدبانه بگوییم: "شوهر من خوش سر و زبان است. وقتی او حرف می زند من لذت میبرم!" به عبارت دیگر همیشه بخاطر داشته باشیم که عزیزترین فرد برای ما کیست و قرار است هوای چه کسی را داشته باشیم.
بانوان گرامی! اگر این توصیه برای شما گران است، پس انتظار نداشته باشید همسرتان شما را روی سرش بگذرد و حلوا حلوا کند. ما با همان دست که میدهیم، با همان دست هم پس میگیریم. اگر ما اجازه میدهیم دیگران جلوی ما از همسرمان انتقاد کنند و با دیگران هم آواز میشویم، پس انتظار داشته باشیم که همسرمان پشت ما را خالی کند.
- تاوان اشتباهات دیگران را از همسرمان بگیریم.
برای مثال مادرشوهر به شما متلک بگوید و شما عصبانی بشوید و با همسرتان دعوا راه بیندازید و قهر کنید. این کار خطای بزرگی است. هرگز به خاطر دیگران با هم دعوا نکنید. بعضی از آدمها انگار دوست دارند که بین زوجین خوشحال و راضی اختلاف بیندازند. باعث شادی و رضایت این قبیل آدمهای بیماردل نشوید.
- مدت طولانی قهر یا سکوت کنیم.
گاهی اوقات دلخور میشویم. آنقدر ناراحت هستیم که ترجیح میدهیم، سکوت کنیم. در خودمان جمع میشویم و دل دماغ نداریم. آدمیم دیگر. فرشته که نیستیم که همیشه اخلاق بهشتی داشته باشیم. ولی بخاطر داشته باشیم با طولانی کردن قهر و سکوت، گرهای را که به دست باز میشود، به گرهای کور تبدیل میکنیم. هر دو در آشتی کردن پیشقدم باشیم. یکی از راه حلهای خوب این است که مسخره بازی درآوریم تا هردو بخندیم و حال و هوا را عوض کنیم.
- مسائل را کش بدهیم و طولانی کنیم.
اشتباهی رخ داده، عذرخواهی هم شده، ولی دلمان صاف نمیشود. باز توضیح میدهیم، زخم زبان میزنیم، آه میکشیم، مظلوم نمایی میکنیم. این کارها به دیگران اجازه میدهد که درباره ما و روابطمان اظهارنظر کنند. در زندگی ما مداخله کنند. مثلاً بخواهند ما را آشتی بدهند، نصیحت کنند. ما با رفتارهای کودکانه و ناپخته، به دیگران اجازه میدهیم با ما چون طفلی خردسال رفتار کنند. دودش فقط به چشم خودمان میرود.
- اگر جلوی دیگران، زیادی رومانتیک بازی دربیاورید.
اگر جلوی دیگران، زیادی رومانتیک بازی دربیاورید، بقیه شروع به مداخله و فضولی در رابطه شما خواهند کرد. چرا؟
اول این که بعضی آدمها از یک رابطه خوب و صمیمانه برخوردار نیستند، پس از دیدن خوشحالی شما ناراحت میشوند و هر روشی را به کار میبرند که در شما احساس گناه و ناراحتی ایجاد کنند. دوم این که بعضی کارها مال خلوت و تنهایی است و حد آن را فرهنگ مشخص میکند . در یک فرهنگ، اگر زن و شوهر دست در دست هم راه بروند، باعث عصبانیت دیگران میشوند، در فرهنگی دیگر، بوسیدن لبها هم عادی تلقی میشود.
در جمع خانوادگیتان، کنار هم بنشینید، با ادب و احترام و صمیمیت با هم صحبت کنید، ولی با اسمهای خودمانی یکدیگر را صدا نکنید (عسلم، خوشگلکم، گوگولی مگولی،...)، درگوشی با هم صحبت نکنید، جلوی دیگران بغل و بوس و نوازش نکنید. جامعه ما طاقت این کارها را حتی بین زن و شوهر ندارد.
خلاصه مطلب این که دیگران وقتی میتوانند در زندگی ما مداخله کنند و نفاق ایجاد کنند که خودمان اجازه این کار را بدهیم. علت فضولی دیگران این است که ما مثل یک کودک نابالغ هنوز تحت تسلط و کنترل والدینمان هستیم و یا فرزند یا دوستی را عزیزتر همسرمان می دانیم. در نتیجه پیوند زن- شوهری را سست مینماییم و رابطه زناشوییمان را گندیده میکنیم.
زن و شوهر، دو تا آدم با جنسیت متفاوت، تربیتهای متفاوت و نیازها و خواستههای متفاوت هستند. این که بتوانند با هم کنار بیایند و تفاوتهای یکدیگر را بپذیرند، کلی هنر کردهاند! ولی اگر بخواهند به خاطر دیگران هم با هم بجنگند، وای بر این زندگی مشترک. این رفتارها را آگاهانه کنار بگذارید و هرگز به خاطر دیگران با هم دعوا نکنید.
تمام درسهای همسرداری موفق در دوره آنلاین زندگی مثل عسل وجود دارد. شما میتوانید یکی از درسهای زندگی مثل عسل را از لینک زیر دانلود کنید:
درس هشتم زندگی مثل عسل
در سایت گیس گلابتون شش مقاله رایگان تحت عنوان الفبای زناشویی وجود دارد که از شما دعوت میکنم آنها را مطالعه بفرمایید:
الفبای زناشویی – یک
الفبای زناشویی – دو
الفبای زناشویی – سه
الفبای زناشویی – چهار
الفبای زناشویی – پنج
الفبای زناشویی – شش
آیا همسر کامل وجود دارد؟
سلام دکتر عزیزم، من بشدت مشتاق ازدواج بودم و تمام فایلهای آموزشی ازدواج شما رو تهیه کردم. در همایش زن جذاب 1396 شرکت نمودم. تا اینکه سرانجام در سن ۳۲ سالگی حدوداً دوماهی هست با کسی ازدواج کردم که از هرلحاظ عالیست جز اینکه تفاوت نظر جدی در مسائل سیاسی باهم داریم این مساله و مسئولیتهای زیادی که به من تحمیل شده باعث شده که دچار پشیمانی شوم، حس میکنم قبل از ازدواج مسئولیت کمتری داشتم و آزادی عمل بیشتر ولی الان احساس محدود شدن دارم، کارم به جایی رسیده که به مجردها میگم بفکر ازدواج نباشید مگر با موردی که صد درصد مشخصات مورد خواستتون رو داشته باشه ، به نظرتون مشکل من در کجاست؟
عروس خانم عزیز و دوست داشتنی
تبریک صمیمانه مرا بپذیرید. از طرف من به آقای داماد خوشبخت هم تبریک بگویید. خوشحالم که ازدواج کردهاید و ممنونم که در مورد مشکلات ازدواجتان مرا طرف مشاوره قرار دادهاید.
برای داشتن ازدواج موفق سه مرحله مهم لازم است:
- خودمان را بشناسیم
ما باید نقاط قوت و ضعف شخصیت خود را بشناسیم. اگر مهارتهای زندگی را بلد نیستیم یاد بگیریم. اگر ضعفهایی در شخصیت ماست آنها را بشناسیم و راه کنترل آنها را بیاموزیم. انتظارات خود را از ازدواج بدانیم. آیا انتظارات ما از ازدواج و همسر منطقی است؟ نقاط قوت خود را بدانیم تا بتوانیم به خودمان افتخار کنیم و خود را دوست داشته باشیم.
شما چه متأهل هستید و چه مجرد، اگر از ازدواج خود رضایت ندارید، پیشنهاد میکنم همین الان محصول آموزشی مشاور پیش از ازدواج خود باشید! را تهیه کنید و آزمون شخصیتی آن را انجام بدهید. برای بعضی افراد ازدواج کردن دشوار است و برای بعضی افراد ازدواج کردن ممنوع!
انجام تمرینات خداحافظ خشم برای همه آدمها، مرد و زن و متأهل و مجرد از نان شب واجبتر است. ما ایرانیها در مورد مدیریت خشم آموزش ندیدهایم. خشم یک احساس طبیعی است، ولی ما باید بدانیم چگونه به شکلی سالم آن را ابراز کنیم. ایرانیها معمولاً احساس خشم را به صورت خودخوری یا پرخاشگری نشان میدهند. هر دو روش ناسالم است.
- همسر آینده خود را بشناسیم
نقاط قوت و ضعف او را بشناسیم. هرگز سعی نکنیم او را اصلاح یا تربیت کنیم، ولی از خود بپرسیم آیا من حاضر هستم با همین آدم ازدواج کنم؟ با همین مشخصات شخصیتی و رفتاری؟ راستش آدمها پس از ازدواج بدرفتارتر میشوند، عیبهایشان بزرگتر دیده میشود و کلاً هرچه هستند، چند درجه بدتر و زشتتر میشوند. آیا ما حاضریم با همین آدم که پس از ازدواج چند درجه بدتر هم میشود، ازدواج کنیم؟
پیشنهاد میکنم وقتی 3-2 ماه از آشنایی خانم و آقا گذشت، و شما مطمئن هستید قیافه و هیکل، وضعیت اجتماعی و خانواداگی، سطح تحصیلات و شغل و میزان دارایی آقا مورد قبول شماست، آنگاه آزمون شخصیتی مشاور پیش از ازدواج خود باشید! را در اختیار همسر آیندهتان بگذارید و ببینید شخصیتهای شما با هم هماهنگ است یا خیر. اگر شخصیتهای شما با هم جور نیست، ازدواج نکنید و یا خود را برای اصطحکاک ها و چالشهای پس از ازدواج آماده نمایید.
- همسرداری را یاد بگیریم
زندگی مثل عسل ازدواج شما را نجات میدهد، ازدواج شما را شیرین میکند، ازدواج را متحول میکند. ما زنان قرن 21 نمیتوانیم مثل مادران خود شوهرداری کنیم، پس باید روشی نو بیاموزیم. درسهای زندگی مثل عسل به اندازه 28 جلسه مشاوره پس از ازدواج ارزش دارد و با پرداخت هزینه 2 جلسه مشاوره میتوانید به همه آنها دسترسی داشته باشید.
ازدواج سخت است. ازدواج دشوار است. ازدواج مسئولیت بزرگی است. ازدواج وارد شدن به باغ بهشت نیست، بلکه وارد شدن به مرحله جدید و پرمسئولیت متاهلی است.
به سؤالات تازه عروس عزیزمان برگردیم. سؤالات ایشان چند بخش دارد:
الف) تفاوت نظر جدی در مسائل سیاسی
ب) مسئولیت کمتر و آزادی عمل بیشتر قبل از ازدواج
ج) به مجردها میگم بفکر ازدواج نباشید مگر با موردی که صد درصد مشخصات مورد خواستتون رو داشته باشه
یکی یکی پاسخ میدهم:
الف) تفاوت نظر جدی در مسائل سیاسی
اگر شما و همسرتان از فعالان سیاسی هستید، لازم است همفکر و هم رأی باشید. اگر از فعالان سیاسی نیستید، تفاوت در آرای سیاسی نباید مشکلی جدی باشد. مگر این که در مسائل دیگر هم چالش داشته باشید.
ب) مسئولیت کمتر و آزادی عمل بیشتر قبل از ازدواج
بله! دقیقاً ازدواج همینطور است. مسئولیتهای بیشتری دارید و آزادی عمل کمتری. برای زن و مرد همینطور است. اصلاً اساس و پایه ازدواج همین است. به همین دلیل است که من خاطرات متاهلی ام را بدون سانسور مینویسم تا شما بدانید ازدواج کردن وارد شدن به باغ بهشت نیست. ازدواج خوب (حتی ازدواج متوسط) مزایای زیادی دارد. بسیاری از نیازهای عاطفی، جسمی، اجتماعی و حتی مالی انسان در ازدواج رفع میشود، در عوض مسئولیت بیشتری به عهده متأهلین قرار دارد و آزادی عملشان کمتر میشود. این واقعیت است. اگر شخصی نتواند با مسئولیتهای بیشتر در ازدواج و کمتر شدن آزادیهای قبل از ازدواج، کنار بیاید، اشکال از همسرش نیست، او با پسر (یا دختر) شاه پریان هم ازدواج کند، احساس غبن و ضرر خواهد کرد.
ج) به مجردها میگم بفکر ازدواج نباشید مگر با موردی که صد درصد مشخصات مورد خواستتون رو داشته باشه
من با این گفته موافق نیستم. اگر طرف مقابل هفتاد درصد خواستههای شما را برآورده میکند، برای ازدواج مناسب است. آدم صد درصدی وجود ندارد. من آدم صد در صدی نیستم، شما آدم صد در صدی نیستید و قرار نیست همسرمان آدم صد در صدی باشد.
تازه عروس قشنگم
من نمیدانم مشکلات شما از کجا ناشی میشود. من شما را نمیشناسم، شاه داماد را هم نمیشناسم. به همین دلیل پیشنهاد میکنم ابتدا با استفاده از آزمون شخصیتی در مشاور پیش از ازدواج خود باشید! با نوع شخصیت خود آشنا شوید. اگر مایل بودید آزمون را در اختیار همسرتان قرار بدهید. در زندگی مثل عسل ثبت نام کنید تا رازهای شوهرداری موفق را بیاموزید. قبول کنید که ازدواج مسئولیتهای بیشتر و آزادی عمل کمتر دارد. قبول کنید که قرار نبوده با آدم صد در صدی ازدواج کنید.
اینها پیشنهادات من است. منتظر شنیدن خبرهای خوب شما هستم. منتظر بشنوم که زندگی زناشوییتان را بخوبی سر و سامان دادهاید. راستی... سال اول ازدواج معمولاً دشوارترین سال متاهلی است.
ازدواج و دوست داشتن خود
آیا وقتی متأهل هستیم، میتوانیم خودمان را دوست داشته باشیم؟ اگر خودمان را دوست داشته باشیم، خودخواه نیستیم؟
در مورد ازدواج باورهای غلطی دز ذهن ما کاشتهاند. ما به غلط تصور میکنیم که وقتی متأهل میشویم قرار است همسرمان همه آرزوها و خواستههای ما را برآورده کند. هم زنها و هم مردها این خیالات خام را به سر دارند. اشتباه است اشتباه.
ما تصور میکنیم به عنوان یک همسر فداکار باید از همه آرزوها و خوشیهای خود صرف نظر کنیم و همه توجه و تلاش خود را معطوف به همسرمان کنیم. در عوض همسرمان قرار است همه کارهای ما را انجام دهد و همه آرزوهای ما را برآورده کند و قلب ما را لبریز از شادی و خوشحالی کند. وقتی این تصورات خام را از ازدواج داشته باشیم، البته که یکی دو ماه پس از عروسی، خود را فریب خورده احساس میکنیم.
اولین درس الفبای زندگی زناشویی این است:
پس از ازدواج، درست مثل قبل از ازدواج، باید خودمان را دوست داشته باشیم، مسئولیت شادی و خوشبختی خودمان را به عهده بگیریم و آرزوها و اهداف خود را دنبال کنیم.
ازدواج کردن مثل خانه ساختن است. خانهای که ستونهایش، زن و مرد هستند . هر کدام از آنها که سست و ضعیف باشند سقف خانه فرو خواهد ریخت. پس باید از نظر روانی سالم باشیم. اگر افسرده هستیم، مضطرب هستیم یا اعتماد به نفس نداریم، فکر نکنیم با ازدواج کردن به نحو معجزه آسایی شاد و مطمئن و آرام خواهیم شد. ازدواج یک تغییر بزرگ در زندگی است. استرس بالایی ایجاد میکند. مسئولیت بالایی ایجاد میکند. اگر ما از نظر شخصیتی محکم نباشیم پس از ازدواج از هم میپاشیم.
اگر ما خودمان با خودمان در صلح نباشیم، اگر خود را دوست نداشته باشیم وهدف معناداری برای زندگی نداشته باشیم، اگر همسرمان یک فرشته هم باشد، ما خوشبخت نخواهیم بود. هر وقت از زندگی زناشویی خود ناراضی هستید، به درون برگردید و از خود بپرسید: آیا سایر جنبههای زندگی من، شاد و سالم است؟ آیا از خود و زندگیام راضی هستم؟ کجای زندگیام لنگ می زند؟ برای شاد کردن و لذت بخش کردن زندگی خودم چه میتوانم بکنم؟
به عبارت دیگر، اگر از زندگی زناشویی خود ناراضی هستید، شاید دارید مشکلات درونی خود را به گردن همسر خود میاندازید. شاید ایراد گرفتن از دیگری و انتظار داشتن از دیگری که شما را خوشحال و خوشبخت کند، آسانتر است. با خود صادق باشیم.
مهمترین درسی که من در زندگی مشترک یاد گرفتم این بود که خودم را دوست بدارم. به خودم احترام بگذارم. بخاطر داشته باشم، اولویت اول زندگی زناشویی، خود من هستم و شادی و رضایت خود من. تنها کسی که مسئول شادی و رضایت من است، خود من هستم. به یاد داشته باشیم که دوست داشتن خود یعنی ارج نهادن به بخش الهی وجودمان. دوست داشتن خود، خودخواهی و غرور نیست. بعلاوه اگر ما مطابق میلمان زندگی کنیم، خودخواه نیستیم، خودخواه کسی است که میخواهد دیگران مطابق میل او زندگی کنند! این جمله را آویزه گوش خود کنیم و خود برچسب خودخواه را دور بریزیم.
پیشنهاد میکنم در دوره بهترین سال زندگی شما ثبت نام کنید. درسهای بهترین سال زندگی، درسهای مهارتهای زندگی است. کمک میکند عزت نفس شما بالا برود، احترام به خودتان بالا برود و مثبت اندیش شوید.
چگونه از نظر روحی و جسمی زنی سالم باشیم؟
وضعیت روحی یک زن، به نحو عجیبی در ارگانهای زنانه او منعکس میشود.
سالهاست که متوجه شدم زنانی که از اختلال خلق قبل از قاعدگی رنج میبرند یا دردهای شدید قاعدگی و سینههای دردناک دارند، زنانی هستند که ماهها و سالها تحت فشار عصبی میباشند. آنها زنانی هستند که نمیتوانند احساسات خود را شناسایی و بیان کنند و خود را در وضعیتی ناگوار گرفتار میبینند. این وضعیت ناگوار میتواند یک شغل نامناسب و با یک رابطه دردناک عاطفی باشد .
سینههای یک زن، نماد زنانگی اوست. هرگاه او احساس میکند زنانگی و نقش مادرانهاش او را در قفس نگه داشته است، دچار بیماریهای سینه میشود. هرچه دیوارههای این قفس قطورتر باشد، بیماری شکلی خشنتر پیدا میکند .
برای اینکه تنی سالم داشته باشید، باید یاد بگیرید احساسات خود را بشناسید و به نحو صحیح ابراز کنید. یاد بگیرید که نیازها و خواستههای خود را درخواست کنید.
تصور نکنید که زن بودن یعنی سکوت و تحمل رفتار ناپسند. تصور نکنید که زن بودن یعنی یکسره مهر و صبر و محبت بودن. تصور نکنید که نباید خشمگین بشوید، نباید حسادت کنید، نباید جاه طلبی داشته باشید. تصور نکنید که زن بودن که سنگ صبور بودن و ایثار و شکیبایی. یعنی غصه را در دل ریختن و دم نزدن .
این تصویر مادر فداکار و زن رنج کشیده، تصویری است که جامعه مردسالار برای زنان ساخته است. جامعهای که معتقد است مرد اجازه دارد داد بزند، زور بگوید، ثروت خانواده را به میل خود خرج کند، تنبل باشد، غریزهاش را هر وقت بخواهد و به هر شکل که بخواهد راضی کند. در مقابل زن وظیفه دارد به حکم زن بودنش، فکر و ذکرش شکم مرد باشد. چشمش را به روی چشمچرانی و ناخنک زدن مرد ببندد. لبخند بزند و مرد را تشویق کند و آفرین بگوید و به او افتخار کند.
فکر نکنید زن خوب زنی است که هیچ تقاضایی از مرد نداشته باشد. به لباس و غذا بسازد. به خاطر هم داشته باشد که لباس خوب مال بچههاست. غذای خوب مال مرد و بچههاست. خودش باید مجسمه قناعت و بینیازی باشد. فکر نکنید چون بقیه خسته هستند، باید استراحت میکنند، و زن خسته، غذای خانواده را آماده کند. این روزها بعضی زنهای کارمند شکایت میکنند که باید حقوق خود را هم دودستی به همسر خود تقدیم کنند وگرنه هزار و صد جور دعوا و مکافات دارند. این توقعات بیجا را از خود دور بریزید. شما هم میتوانید «نه!» بگویید. شما هم میتوانید خسته باشید. شما میتوانید عصبانی شوید. شما میتوانید از همسر خود توقع مسافرت خوب و لباس خوب داشته باشید. اگر ما زنها خودمان را موجود درجه دوم بدانیم، چرا سایرین باید به یاد داشته باشند که ما هم به اندازه مردها انسان هستیم؟
دیه زنها نصف مردهاست، ارث دختر نصف پسر است. من کاری به قوانین ندارم که امکان تغییر آنها وجود دارد یا ندارد. من حقوق نخواندهام و نمیتوانم با استفاده از قانون، به کمک قانونگذاران بروم. ولی میدانم که این قوانین باعث شدهاند، در مغز ما حک بشود ما زنها در مرتبه دوم قرار داریم و تصور کنیم که ما زنها برای این دنیا آمدهایم که زندگی را برای مردها راحتتر و شیرینتر کنیم. انشاالله زنانی که حقوق خواندهاند، قانون را اصلاح خواهند کرد .
ما زنها به اندازه مردها آدم هستیم. ما برای خودمان دنیا آمدهایم. برای اینکه زندگی خوبی داشته باشیم. در این رهگذر، به همه دنیا هم خدمت میکنیم. مراقبت از فرزند و همسر و خانواده، کار شایستهای است. ولی لازم است باور کنیم که همه آدمها، چه زن باشند و چه مرد، با هم برابر هستند .
یادمان باشد، لازم نیست ما زنها برای احقاق حقوق خود، در خیابان بد رانندگی کنیم، با مردم دعوا کنیم، همیشه در حال داد زدن و اعتراض کردن باشیم. خیر! لازم نیست برای اثبات برابری با مردان، تبدیل به عفریتهای تیزدندان بشویم. فقط هشیار باشیم و خود را گرامی بداریم. تا هم تنی سالم داشته باشیم و هم زندگی شاد و شیرین . احساسات خود را بشناسید. خواستههای خود را درخواست کنید. روی مواضع و حقوق خود بایستید و در تمام این مدت، «خانوم» باشید !
چطور احساسات خود را بشناسید؟
وقتی ناراحت و کلافه هستید، بدانید که چیزی در زندگی شما اشتباه است. قدری به درون بروید و خودکاوی کنید. ببینید داستان چیست. اگر زیاد بیمار میشوید و مشتری دائمی پزشکان هستید، مطمئن باشید که چیزی در زندگیتان خیلی خیلی اشتباه است. آن را پیدا کنید. اگر خودتان نمیتوانید سرنخ را پیدا کنید، از کسی که به نظرش اطمینان دارید، سؤال کنید.
چطور خواستههای خود را درخواست کنید؟
مذاکره کردن را یاد بگیرید.
مذاکره کردن مهارتی است که از گهواره تا گور به آن نیاز دارید. برحسب اتفاق مشاوره امروز در مورد مذاکره برای درخواست افزایش حقوق و مزایا بود. ولی مذاکره مهارتی منحصر به محیط کار نیست. در خانه و با افراد خانواده هم باید بتوانید بدرستی مذاکره کنید.
پنج زبان عشق چیست؟
کتاب «پنج زبان عشق» نوشته گری چاپمن یکی از پرفروشترین کتابها در زمینه همسرداری موفق و ازدواج موفق است. این کتاب توسط مترجمین مختلفی به زبان فارسی ترجمه شده است و من همه شما خانمها و آقایان متأهل را به خواندن آن دعوت میکنم.
گری چاپمن یک کشیش پروتستان است. همانطور که می دانید کشیشهای پروتستان برخلاف کشیشهای کاتولیک موظف هستند ازدواج کنند. مارتین لوتر، بنیانگزار پروتستان، معتقد است تجرد و رهبانیت با طبع بشری مخالف است. مرد خدا یا زن خدا باید زندگی متاهلانه شاد و صمیمانهای داشته باشد. کسی که نمیتواند با یک آدم دیگر با آرامش و عشق زیر یک سقف زندگی کند، هرگز نمیتواند بشارت دهنده عشق و محبت روی زمین باشد. پس از نظر پروتستانها همسرداری موفق و داشتن ازدواج موفق یکی از نشانههای مهم مؤمن بودن است.
مارتین لوتر، کشیش و مجرد بود. زمانی که کلیسای کاتولیک شروع به فروش زمینهای بهشت به مردم کرد، لوتر تقاضای خرید "جهنم" را نمود و پاپ جهنم را به لوتر فروخت. پس از آن لوتر اعلام کرد: ای مردم! من جهنم را خریدهام و هیچکس را به آن راه نمیدهم. نگران رفتن به جهنم نباشید. بیایید زندگی روی این زمین را به بهشت تبدیل کنید. او از کلیسای کاتولیک خارج شد و فرقهای تازه به نام پروتستان به معنای معترضین، تأسیس کرد. سپس جنگهای خونین میان کاتولیکها و پروتستانها آغاز شد. لوتر، کشیش مجرد با یک راهبه به نام کاترین ازدواج کرد. آنها صاحب سه پسر و سه دختر شدند.
بگذریم. گری چاپمن، یک کشیش پروتستان است و مثل همه کشیشهای پروتستان متأهل. در ابتدای کتاب پنج زبان عشق، او به صراحت اعتراف میکند سالهای اول زندگی زناشوییاش بسیار دردناک بوده است. او بقدری از ازدواج خود سرخورده بوده که یک روز به درگاه خدا شکایت میکند:
خدایا! من به شدت مأیوس و نومیدم. ازدواج من یک جهنم واقعی است. من با این همه غصه و نومیدی نمیتوانم هفتهای یک بار در کلیسا مردم را موعظه کنم که به رحمت خداوند امید داشته باشید. این دورویی و تزویر است.
نمیتوانم طلاق بگیرم، چون اگر طلاق بگیرم به عنوان یک مرد خدا و دکتر الهیات باید با شغلم خداحافظی کنم.
نمیتوانم خودکشی کنم، چون باورهای مذهبیام مرا از این کار منع میکند.
نمیتوانم تمام عمرم در آتش خشم بسوزم و در منجلاب نومیدی فرو بروم.
خدایا! چه بکنم؟ مرا راهنمایی کن!
پس از این نیایش خالصانه، انگار پردهای از جلوی چشمان دکتر گری چاپمن کنار میرود. یکباره متوجه میشود در زندگی زناشوییاش، مردی خودکامه و خودمحور است. او در زندگی زناشوییاش برخلاف موعظههایش به عشق ورزیدن بدون چشمداشت و خدمت به خلق، فقط به دنبال تأمین نیازها و منافع شخصیاش است. به دنبال این خودآگاهی، بشدت گریه میکند و سپس تصمیم میگیرد روشی تازه برای ساختن زندگی زناشویی خود در پیش بگیرد.
من همه کتابهای دکتر گری چاپمن را خواندهام. او به عشق بدون چشمداشت معتقد است. من در این مسئله با او موافق نیستم. شاید او کشیش است و میتواند چنین دیدگاهی داشته باشد، بهرحال او مرد خداست. ولی برای ما آدمهای معمولی، شیوه او طاقت فرساست. با این وجود، خواندن کتابهای او، بویژه کتاب پنج زبان عشق قلب آدم را جلا میدهد و راههای جالبی برای رفع اختلافات زناشویی ارائه میکند.
پنج زبان عشق عبارتند از:
- کلام محبت آمیز
- نوازش
- خدمت
- هدیه
- وقت گذراندن با یکدیگر
با خانواده شوهر چگونه رفتار کنید؟
این نوشته برای تازه عروسها نوشته شده است. البته تازه عروسهای تحصیلکرده و مدرن امروزی. تنوع فرهنگی در ایران بسیار زیاد است و این نوشته برای خانمهایی است که در جامعه فعال هستند، مورد احترام میباشند ولی خانواده شوهرشان با آنها رفتار بدی دارد و اعتماد به نفسشان را تخریب میکنند.
در جوامع مردسالارانه و کشاورزی، خانواده داماد به پدر عروس پول میدهد و عروس را به خانه خانواده داماد میآورند. این پول تحت عنوان شیربها پرداخته میشود. عروس به عنوان زیردست و کارگر مادرشوهر و خواهر شوهر به خانواده داماد وارد میشود. او وظیفه دارد علاوه بر شوهرداری از پدرشوهر و مادرشوهر مراقبت کند و حتماً فرزند پسری برای خانواده به دنیا بیاورد. در جوامع مردسالارانه و کشاورزی، وظیفه اصلی زن همین دو تاست:
- جلب رضایت خانواده شوهر
- زاییدن فرزند پسر
اگر او در انجام هر کدام کوتاهی کند، عاقبت خوبی ندارد.
الان قرن بیست و یکم است، به ظاهر سطح سواد و تحصیلات بسیاری از خانوادهها بالا رفته. صحبتهایی در مورد برابری و زن و مرد بر سر زبانهاست و جامعه ما اصلاً جامعه کشاورزی نیست. اما... اما طرز تفکر درصد بالایی از افراد جامعه ما همان طرز تفکری است که در بالا نوشتم. فقیر و غنی، بی سواد و باسواد ندارد. بسیاری از افراد جامعه ما همین طرز تفکر را دارند. به همین دلیل متاسفانه بسیاری از مادرشوهرها و خواهرشوهرها باور دارند، عروس، برای کارگری و خدمت به آنها، آفریده شده است. متاسفانه بسیاری از مردان ایرانی باور دارند احساسات مادرشان از احساسات همسرشان مهمتر است. متاسفانه بسیاری از مردان ایرانی براحتی برای مادر و خواهر و برادرشان پول خرج میکنند، ولی برای همسرشان خسیس هستند.
وقتی مردی به این شکل با همسرش رفتار میکند، طبیعی است، زن، برای دریافت حمایت به خانواده خودش متمایل میشود. متاسفانه بسیاری از خانوادههای ایرانی، خانواده هستهای نیستند، بلکه زیرمجموعهای از خانواده شوهر به حساب میآیند.
خانواده هستهای چیست؟ خانواده مدرن، خانواده هستهای است. یعنی زن و شوهر، همراه یکدیگر هسته اصلی خانواده را تشکیل میدهند. زن و شوهر برای همدیگر مهمترین افراد روی زمین هستند و بقیه افراد در درجه بعدی اهمیت قرار دارند. متاسفانه چنین چیزی در ایران کم است، زیرا جامعه ما بسیار سنتی است.
برای داشتن خانواده هستهای لازم است از نظر مالی هیچ وابستگی به خانواده خود نداشته باشید. اگر در خانه پدرشوهر زندگی میکنید، همسرتان در شرکت یا مغازه پدرش کار میکند و یا بدتر از آن، خرج زندگیتان را از خانواده شوهر دریافت میکنید، نمیتوانید خانواده هستهای داشته باشید. بنابراین قبل از هرکاری لازم است خانواده شما از نظر مالی از خانواده شوهرتان مستقل شود. اگر چنین چیزی برای شما ممکن نیست، شما دارید سنتی زندگی میکنید، پس توقع خود را کم کنید و به شیوه سنتی خو بگیرید. دست کم تا وقتی که از نظر مالی مستقل شوید.
به سؤال اول این پست برمی گردم: با خانواده شوهر چگونه رفتار کنید؟
با توجه به این که بسیاری از خانواده تصور میکنند، عروس زیر دست و کارگر است، شما با خانواده شوهر، با احتیاط رفتار کنید.
احترام بگذارید، ولی انتظار احترام متقابل را داشته باشید.
زیاد خوش خدمتی نکنید، چون باور کارگر بودن را تقویت میکنید.
تصور نکنید، مادرشوهرتان، مادر شماست.
انتظار نداشته باشید او مثل دخترش شما را دوست داشته باشد.
تصور نکنید با خواندن چند جمله عربی شما و مادرشوهرتان به مادر و دختر تبدیل شوید و یا شما و خواهرشوهرتان به دو خواهر تبدیل شوید.
خلاصه میکنم:
- مؤدب باشید
- محترم باشید
- با محبت باشید
- در عین حال انتظار داشته باشید با شما با احترام رفتار شود و در محبت کردن، جانفشانی نکنید
ظرف چند ماه خانواده همسرتان نشان خواهند داد چگونه آدمهایی هستند. اگر خدای نکرده، سطح فکری پایینی داشته باشند، شما احترام و فاصله خود را حفظ میکنید، بی آن که دلخوری پیش بیاید. اگر خوش شانس باشید و خانواده شوهرتان سطح فکری بالا داشته باشند، کم کم محبتی واقعی بین شما شکل میگیرد. من عروسها و مادرشوهرهایی را میشناسم که مثل مادر و دختر هستند، بلکه بهتر.
یادتان باشد مردسالاری و رفتار ناشایست نسبت به عروس به دست ما خانمها شکل گرفته و قرار است به دست ما خانمها از بین برود.
اگر مادرشوهر یا خواهر شما، تفکری پایین و ناخوشایند دارد، به جای این که اعتماد به نفستان خدشه دار شود، برای آنها دلسوزی کنید. آنها آدمهای بدی نیستند ، بلکه نمیدانند و بلد نیستند. نتیجه رفتار بد آنها حتماً در زندگی دخترشان نمود پیدا خواهد کرد. خانمی تعریف میکرد:
شوهرم با زنان دیگر رابطه برقرار میکرد. من مادر ندارم. مادرشوهرم را مادر خود فرض کردم و به او شکایت بردم. مادرشوهرم نه گذاشت و نه برداشت و گفت:"مرد است دیگر. دلش میخواهد ناخنکی به این طرف و آن طرف بزند" من آتش گرفتم. چند ماه بعد معلوم شد زیر سر داماد خانواده بلند است. خواهرشوهرم به حالت قهر به خانه والدینش برگشت. داماد هم پیغام داد: "زن مرا به خانهام برگردانید. من مرد هستم، گاهی اوقات دلم میخواهد ناخنکی بزنم. چطور برای پسر شما این کار مجاز است، برای من اشکال دارد؟" من انگشت به دهن مانده بودم. راستی راستی عمل ما به همین سرعت به ما برمی گردد؟ باید بیش از این مواظب باشم تا دل کسی را نشکنم. گویا خدا تا روز قیامت هم صبر نمیکند. در همین دنیا حسابها را تصفیه مینماید.
بعضی مردها همسرشان را کتک میزنند، فحش میدهند، از خانه بیرون میکنند، او را از نظر مالی تحت فشار قرار میدهند، اجازه میدهند خانوادهشان به همسرشان بدرفتاری و بی احترامی کند. کلاً بعضی مردها تیشه به دست گرفتهاند و به ریشه زندگی خود میزنند و بعضی مادرشوهرها پسرشان را تشویق میکنند تا به عروس ظلم کنند.
اگر شما مادرشوهر هستید و دارید این مطلب را میخوانید، به شما هشدار میدهم رفتارتان را با عروستان بررسی کنید. توقعات خود را از عروستان بررسی کنید. الان عهد شاه وزوزک نیست که توقعات عجیب و غریب از عروستان داشته باشید.
اگر آقا هستید و این مطالب را میخوانید، هشدار میدهم رفتار خوبی با همسرتان داشته باشید. قرار است همسرتان نزدیکترین فرد به شما باشد. است و در خوشی و ناخوشی، در بیماری و سلامتی این همسر شماست که برایتان میماند. اگر مادرتان را بیشتر از همه دنیا دوست دارید، بهتر است ور دلش بمانید و ازدواج نکنید!
اگر عروس هستید، توقعات خود را از مادرشوهرتان بررسی کنید. اگر توقع دارید مادرشوهرتان مثل مادرتان شما را دوست بدارد و برای شما از خودگذشتگی کند، سخت در اشتباه هستید. و اگر بی احترامی مادرشوهر و خوهرشوهر را تحمل میکنید، باز هم سخت در اشتباه هستید. یادتان باشد، شما تعیین میکنید دیگران با شما چگونه رفتار کنند. شما اجازه میدهید با شما بدرفتاری شود. همین امروز تصمیم بگیرید کاری در این مورد انجام بدهید.
من هرگز نمیگویم داد و بیداد راه بیندازید، بی ادب باشید و زندگی خود را بهم بزنید. خیر! بلکه ابتدا قبول کنید شما اجازه دادهاید با شما بدرفتاری شود و سپس رفتار خود را به شکلی تغییر بدهید تا دیگران احساس کنند، با شما فقط باید با ادب و احترام رفتار کرد و بس. چگونه؟
- یاد بگیرید خودتان را دوست داشته باشید
- به خودتان احترام بگذارید
- اعتناد به نفستان را بالا ببرید
متخصصین امور می گویند یکی از مهمترین دلایل طلاق، دخالت خانوادهها در زندگی زوجین است و دومین دلیل بالا رفتن آمار طلاق، نداشتن مهارت مهم مدیریت خشم است. طبق بررسیهای موسسه معتبر گالوپ ما عصبانیترین مردم دنیا هستیم، گویا باور داریم با قلدری، بی ادبی و فریاد زدن و یا با قیافه گرفتن قهر کردن میتوانیم به خواستههای خود برسیم.
پیشنهاد میکنم تمرینات خداحافظ خشم را انجام بدهید. تا وقتی شما تغییر نکنید، زندگی شما تغییر نخواهد کرد. آمار طلاق در ایران بشدت بالا رفته است
جشن عروسی را چگونه برگزار کنید؟
اگر کتابهای مرا خوانده باشید، بخوبی می دانید من به برگزاری مراسم معتقدم. من معتقدم برگزاری مراسم، کارهای معمولی را به کارهای شگفت انگیز و ویژه تبدیل میکند. به همین دلیل در کتاب «ازدواج مثل آب خوردن آسان است!» به خانمهای مجرد میآموزم چگونه مراسمی برگزار کنند که در طی آن به ناخودآگاه خود اعلام نمایند آماده ترک دوران مجردی و ورود به دوران متاهلی میباشند. در کتاب کوچک «پاکسازی روح» به شما جویندگان آرامش و اعتلای روح میآموزم چگونه مراسمی برگزار کنید و به ناخودآگاه خود اعلام نمایید حاضرید کینهها و رنجشها را دور بریزید و زندگی را با قلبی شفاف و کنتوری صفر آغاز کنید. در کتاب «چگونه مغناطیس پول شویم؟» شما میآموزید چگونه برای «پول» مراسم بسازید تا نشان بدهید برای پول ارزش قائل هستید و آمادهاید به یک مغناطیس پول تبدیل شوید.
از زمان بسته شدن نطفه یک انسان، برنامه ریزی او برای زندگی آغاز میشود. تا شش سالگی 90% ذهن ناخودآگاه انسان برای زندگی آیندهاش ریخته شده است. وقتی هجده ساله میشویم 95% ذهن ناخودآگاه ما برای زندگی کردن برنامه ریزی شده است. به همین دلیل ما اشتباهات خود را بارها و بارها تکرار میکنیم؛ زیرا متاسفانه برای انجام این اشتباهات، برنامه ریزی شدهایم. اگر تصمیم دارید تغییری اساسی در زندگیتان بوجود بیاورید، لازم است برنامه ریزیهای اشتباه ذهن خود را بشناسید و به «شیوهای» ذهن ناخودآگاه خود را دوباره برنامه ریزی کنید.
برگزاری مراسم یکی از سادهترین و خوشایندترین راههای برنامه ریزی جدید برای ناخودآگاه است.
این همه صغری و کبری چیدم که بگویم: من به برگزاری جشن عروسی معتقدم! این مراسم باعث میشود ناخودآگاه شما باور کند وارد مرحلهای تازه شده است:
- دوران تک بودن تمام شد.
- دوران تصمیم گیریهای انفرادی تمام شد!
- دوران تنهایی تمام شد!
به عنوان یک متأهل قرار است دو نفری تصمیم بگیرید، دونفری برنامه بریزید، گاهی اوقات نفع خود را کنار بگذارید و برای نفع دیگری اقدام کنید. گاهی اوقات الکی بگویید: «حق با تو است عزیزم!» گاهی اوقات به خودتان فشار بیاورید و بگویید: «معذرت میخواهم. من اشتباه کردم...»
البته با تجملات عجیب و غریب موافق نیستم. بویژه اگر برای شما و داماد سنگین باشد. اگر پول دارید و فشاری به شما نمیآید، هرقدر که میتوانید بریز و بپاش کنید! اصلاً عروسی سیندرلا را برگزار کنید! ولی اگر هزار خرج و مخارج واجب پیش رو دارید، هرگز لازم نیست برای بستن دهن فامیل، هزینه کنید. یادتان باشد دهن بعضیها بسته نمیشود. بعضیها دائم دنبال ایراد گرفتن و آزار دادن هستند. به همین دلیل خودتان و داماد را در نظر بگیرید.
لباس زیبا بپوشید. زیبا و ساده آرایش کنید. سفره عقد زیبا داشته باشید. غذای خوبی به مردم بدهید. بخندید و خوش باشید. معمولاً جشن عروسی،تنها جشن بزرگ و مهمی که ما ایرانیها برگزار میکنیم. شما و داماد ستاره این مجلس هستید. شاید دیگر فرصتی برای ستاره بودن به دستتان نیاید. از زیباترین جشن زندگیتان لذت ببرید.
من به اجرای مراسم عروسی معتقدم. من به تماشای عکسهای زیبای عروسی معتقدم، زیرا قلبتان را دوباره پر از احساس عشق میکند. من به شادمانی این مراسم معتقدم. من باور دارم دعای عروس میگیرد، پس این روز را برایش شیرین کنید تا خدا کام شما را شیرین کند.
عروس خانمهای عزیز، از این روز زیبا حسابی لذت ببرید. برای ما هم دعا کنید.
آقایان عزیز، باور کنید مراسم عروسی در محکم کردن پیمان زناشویی شما مؤثر است. پس خدای نکرده خساست نکنید. هوای عروس خود را حسابی داشته باشید. اجازه ندهید کسی خاطرش را آزرده کند.
ماه عسل را چگونه برگزار کنید؟- هفت راهنمایی ارزشمند
ماه عسل نقش مهمی در ساختن زندگی جدید شما دارد. آنچه در ماه عسل اتفاق می افتد برشی از زندگی زناشویی آینده شماست. همانطور که می دانید ماه عسل از فرهنگ غرب به ما رسیده و متاسفانه هنوز نقش مهم آن برای ایرانیها جا نیفتاده است. ماه عسل واقعی راستی راستی دست کم یک ماه است! ماه عسل از قرن نوزدهم در فرنگ متداول شد و به طبقه اشراف و ثروتمند جامعه تعلق داشت و بس. در قرن نوزدهم ماه عسل ممکن بود یک سال طول بکشد.
در طول ماه عسل، عروس و داماد یک ماه از خانوادههای خود دور میشوند تا بدون مداخله سایرین، رابطه خود را شکل بدهند. در طول این یک ماه، خانوادهها هم یاد میگیرند فرزندانشان، افرادی مستقل شدهاند و قرار نیست در زندگیشان مداخله کنند. یک ماه بدون مسئولیتهای اصلی زندگی و فقط و فقط در کنار یار... چقدر میتواند رؤیایی باشد.
در فرهنگ یهودی، تا هفت روز هیچکس اجازه ملاقات با تازه عروس و تازه داماد را ندارد. پس از هفت روز دیگران میتوانند آنها را ببینند. یعنی حتی اگر عروس و داماد به مسافرت نرفته باشند، مردم هفت روز آنها را به حال خود رها میکنند تا با یکدیگر خو بگیرند.
با توجه به این که در حال حاضر بیشتر افراد ماه عسل دارند، بی آنکه امکان دوری یک ماهه یا یکساله از خانوادهها داشته باشند، فایده اصلی ماه عسل از بین رفته است. ماه عسل تبدیل شده به مسافرتی کوتاه برای آشنایی کوتاه زوجین. البته همان مدت کوتاه هم خوب است. در طول مدتی که عروس و داماد با هم خلوت دارند، میتوانند پیوند جسمی و عاطفی قویای با یکدیگر بسازند. این پیوند، سنگ بنای ازدواج آنهاست.
به خاطر داشته باشید چیزی که رابطه زن و شوهر را منحصر به فرد میکند پیوند عاطفی- جسمانی آنهاست. پیوندی که با هیچ آدم دیگری نمیتوانند داشته باشند. در هنگام ارتباط جسمانی، چاکرای دوم زن و مرد در کنار هم قرار میگیرد و به هم پیوند میخورد. چاکرای دو، قویترین چاکراست. وقتی دو آدم از طریق این چاکرا بهم جوش میخورند و این ارتباط تداوم دارد، روح این دو نفر یکی میشود.
به همین دلیل زن و شوهرها کم کم بقدری بهم خو میگیرند که انگار دست راست همدیگر هستند. هیچکس مثل همسرمان نمیتواند ما را خوشحال کند و از طرفی هیچکس مثل همسرمان نمیتواند ما را ناخوشنود و عصبانی کند!
ماه عسل نقش مهمی در برقراری پیوند قوی بین زن و شوهر دارد.
- 1-دو نفری به ماه عسل بروید!
میدانم نکته خنده داری است، ولی متاسفانه در ایران، مادر و پدر و خواهر و برادر و .... همگی دوست دارند در ماه عسل شما شرکت کنند. توجه داشته باشید که ماه عسل یک مسافرت خانوادگی نیست. ماه عسل یک مسافرت دونفره است. من افراد زیادی را سراغ دارم که اولین مسافرت متاهلی آنها شامل ده دوازده نفر بوده است!
- 2-متناسب با بودجه خود برای ماه عسل برنامه ریزی کنید.
اگر نظر مرا میپرسید، می گویم بهتر است جشن عروسی را سادهتر برگزار کنید و کمتر هزینه نمایید، ولی ماه عسلی عالی و طولانی داشته باشید.
- 3-بهترین زمان ماه عسل رفتن، بلافاصله پس از عروسی است. حداکثر دو سه روز پس از جشن عروسی، وقتی خستگیتان دررفت، به ماه عسل بروید. با این روش از همان اول ازدواج، سنگ بنای محکمی برای ازدواج خود بسازید.
- 4-جایی را انتخاب کنید که هیچ کدام از شما هرگز نرفتهاید و تجربهای بسازید که هرگز نداشتید! جایی را انتخاب کنید که هر دو نفر دوستش داشته باشید.
- 5-این سفر برای استراحت، عشق ورزی و برقراری پیوندی عمیقتر بین شماست. برنامه فشرده بازدید اماکن باستانی، خرید فراوان و امثال هم را در این سفر قرار ندهید.
- 6-در طول ماه عسل سه نوع برنامه تهیه کنید: یکی برنامهای که شما دوست دارید، دوم برنامهای که او دوست دارد، سوم برنامهای که هر دو دوست دارید. از هر سه برنامه حسابی لذت ببرید و همراهی کنید.
- 7-تا میتوانید عکس بگیرید و خاطره ذخیره کنید. هر ازدواجی بالا و پایین دارد. تماشای عکسهای ماه عسل، قلب شما را پر از شادی میکند و عاشقی کردن را به یادتان میآورد.
جشن عروسی گرفتهاید و ماه عسل رفتهاید و حالا سر خانه و زندگی خود هستید. دیر یا زود بین شما و همسرتان اختلافاتی پیش میآید. مهم است بلد باشید احساسات منفی خود را بدرستی و به موقع بیان کنید، وگرنه دلخوریها روی هم تلنبار میشود و کم کم به کوهی عظیم تبدیل میگردد. این مقاله خیلی مهم است:
چگونه احساسات منفی خود را بیان کنید؟
تصور نکنید با خواندن این مقاله، یکمرتبه به مهارت مسلط میشوید. خیر! لازم است تمرین کنید و تمرین کنید و باز هم تمرین کنید تا احساسات منفی خود را به موقع بشناسید و به موقع و بدرستی بیان کنید.
راستی... لازم است از ابتدای ازدواج یکسری قوانین ارتباطی برای ازدواج خود تعیین کنید. اینها قوانین ارتباطی من و همسرم است:
قوانین ارتباطی من و همسرم
برای داشتن ازدواج موفق باید مدیریت خشم را بیاموزید. این تجربه یکی از دوستان شماست: خشم با ازدواج شما چه میکند؟
بدانید خشم چگونه ازدواج شما را به آتش میکشد و نابود میکند. اگر هنوز خداحافظ خشم را تهیه نکردهاید، بدانید و آگاه باشید الان وقتش رسیده که تمرینات مدیریت خشم را انجام بدهید.
بعضی از خانمها پرخاشگر و تندخو هستند. آنها داد میزنند، فحش میدهند، وسایل را میشکنند، کتک میزنند. خب... واضح است که این دسته از خانمها باید مدیریت خشم را بیاموزند.
دستهای دیگر از خانمها، خشم را بیرون نمیریزند، بلکه خودخوری میکنند. آنقدر خودخوری میکنند و هیچ نمیگویند که بیمار میشوند. این دسته از خانمها پرخاشگر نیستند، ولی نمیدانند چگونه به شکلی سالم خشم را تخلیه کنند. آنها آتش خشم را در سینه خود نگه میدارند و سلامتیشان را از بین میبرند. این دسته خانمها هم باید مدیریت خشم را یاد بگیرند.
بگذارید راحتتان کنم، همه ما باید مدیریت خشم را یاد بگیریم. موسسه معتبر گالوپ اعلام کرده ایرانیها خشمگینترین مردم دنیا هستند. ما مدیریت خشم را بلد نیستیم. مدیریت خشم را باید از دوران کودکی و مهدکودک به بچهها آموخت، ولی ما چنین آموزشی ندیدهایم. فیلمها و سریالهای ایرانی را ببینید. پر از داد و بیداد و فریاد است. عجیب آن که بیشتر این داد و فریادها بر سر عزیزان و به بهانه خیرخواهی زده میشود. یعنی فرهنگسازان کشور ما تصور میکنند اگر به شخصی اهمیت میدهیم حق داریم و باید سر او داد بزنیم! وقتی ما حق داشته باشیم به بهانه محبت بر سر عزیزان خود داد بزنیم، به نظرتان با دشمنمان قرار است چه بکنیم؟!
مدیریت خشم را یاد بگیرید و ببینید زندگی چقدر شیرینتر و آرامتر خواهد شد. با آموختن مدیریت خشم، پرخاشگر نیستید، توسری خور هم نیستید. با متانت و احترام در مقابل توهین و ظلم میایستید. مثل کوه محکم و آرام.
میخواهم خداحافظ خشم را سفارش بدهم! همین الان!
چند تا مقاله کاربردی هم خدمت شما معرفی میکنم:
این چند تا از سؤالات رایج شماست:
شوهرم به بهانه ادامه تحصیل کار نمیکند. چه کار کنم؟
با شوهر خسیس چه کنید؟
اگر شوهرتان پول شما را میگیرد چه کار کنید؟
با شوهر قهرو چه کنید؟
با شوهر کم حوصله چه کنید؟
با شوهر توهین گر و بی ادب چگونه رفتار کنید؟
با شوهر قلدر و زورگو چه کنید؟
با خشونت خانگی چه کنید؟
اگر شوهرتان شما را کتک می زند، چه کار کنید؟
متاسفانه این دو مقاله دو از پربازیدترین مقاله این سایت است... دلم میشکند وقتی میبینم این مشکل در ایران شایع است...
با همسر خیانتکار چه کنید؟
طلاق بگیرید یا نه؟
کدبانوگری
بخشی از شوهرداری موفق، کدبانوگری است. حتی اگر شاغل هستید، مسئول اصلی امور خانه، خانم خانه است، مگر اینکه زن و شوهر توافق کرده باشند، خانم نانآور اصلی خانه است و آقا خانهدار. اگر خانم و آقا هر دو شاغل هستند و هر دو بهصورت مساوی هزینه خانه را تأمین میکنند، پیشنهاد میکنم خانم مسئول اصلی خانه باشد و آقا مسئول اصلی کارهای خارج خانه مثل تعمیرات وسایل خانه، تعمیرات اتومبیل، خریدهای سنگین و امثالهم. البته این پیشنهاد من است، وگرنه شما و همسرتان میتوانید هرجور صلاح می دانید کارهای خانه و درآمد خانه را بین خود تقسیم بفرمایید. این روزها مرز بین کارهای زنانه و مردانه شکسته شده، بنابراین آنچه مهم است توافق بین طرفین است. در مورد تقسیم کارها بهصورت مفصل در کتاب الکترونیک زن، مرد، پول نوشتهام. این هم مقالههای گیس گلابتون در امور کدبانوگری:
چگونه ملکه قصر کوچک خود باشید؟
هر خانمی که ازدواج کرده و ازدواج موفق دارد، حتماً کهن الگوی هرا را داراست. هرا در رابطه طولانی میماند و عاشق تعهد و ازدواج است. هرا ملکه است. هرا بانو است. در مورد هرا بدگویی میکنند. می گویند: هرا حسود است. هرا آویزان شوهر است. هرا کینه توز است. هرا شوهرش را بدبخت میکند، چون او را فقط برای خودش میخواهد!
خدای من! این حرفها کدام است؟ هرا متعهد است و انتظار دارد همسرش هم به او متعهد باشد. البته که از نظر یک آقای هوسباز، هرا حسود و تملک طلب است چون مرد هوسباز، به یک زن بسنده نمیکند و همزمان میخواهد با چندین نفر باشد و رابطه طولانی و متعهدانه نمیخواهد. پس از هرا متنفر است
نمونه امروزی هرا، کیت میدلتون، همسر پرنس ویلیام، ملکه آینده انگلستان است. آیا کیت میدلتون خانمی حسود و کینه توز و آویزان شوهر است که مانع پیشرفت همسر است؟!
آیا میخواهید شما هم ملکه باشید؟ من به شما کمک میکنم ملکه شوید، ولی هشدار میدهم ملکه شدن فوری نداریم! ملکه شدن زمان میبرد، انرژی میخواهد و حوصله. اگر میخواهید ملکه شوید، باید بهای آن را بپردازید. بهای ملکه شدن چیست؟
- وقت گذاشتن
- انرژی گذاشتن
- آموزش گرفتن
- پول خرج کردن
برای ملکه شدن باید زمان، انرژی و پول خرج کنید. آیا حاضرید این بها را بپردازید؟ اگر حاضرید بفرمایید این راه ملکه شدن برای یک خانم متأهل است:
لطفاً روی لینک زیر کلیک کنید:
چگونه ملکه قصر کوچک خود باشید؟
راهنمای گام به گام تقویت کهن الگوی هرا برای خانمهای متأهل
برنامه 60 هفتهای ملکه شدن برای خانمهای متأهل
مساله پول یکی از چالشهای بزرگ بین زن و شوهر است. به همین دلیل پیشنهاد میکنم کتاب الکترونیک «زن، مرد، پول» را مطالعه کنید. خواندن این کتاب را به خانمهای متأهل، خانمهای مجرد و حتی آقایان توصیه میکنم.
کتاب الکترونیک: زن، مرد، پول
این ابرمقاله بزودی بروز خواهد شد. مطالب زیادی باقی مانده است.