سلام و صد سلام
یک گزارش کوچک از کلاس هدفگذاری برایتان می نویسم.
مطب من انججاره ای است و دو پزشک و یک دندانپزشک و یک تزریقاتی دارد. هر کدام از ما اتاق خود را پاکیزه و منظم نگه می داریم، ولی در مورد نظافت دستشویی، هال و آبدارخانه، کسی زیر بار نمی رود. شش ماه قبل با فشار من، یک نظافتچی کل مطب را تمیز کرد و هر کدام ما از ما سهم خود را پرداختیم. این هفته من دوباره درخواست تمیزکاری دادم. کسی به روی خودش نیاورد. هزینه آن را خودم متقبل شدم و پس از شش ماه، مطب برق افتاد !
ما این مشکل را در ساختمان مسکونی خود هم داریم. یعنی کسی زیر بار نظافت منظم راهرو نمی رود. منتظر می شویم یکی مهمانی داشته باشد و کثافات چند ماهه ما را پاک کند. نمی دانم راه حل آن چیست. فکر کنم باید یک نشست دسته جمعی بگذارم.
بگذریم. من ساعت نه صبح مطب بودم تا صندلی های بچینم و از مرتب بودن مطب مطمئن بشوم. از ساعت نه نیم یکی یکی بچه های از راه رسیدند. ده خانم پرانرژی، باهوش، تحصیل کرده و مصمم. رده سنی سی سال است. جوان ترین آنها فقط 21 سال دارد. سه نفر متاهل هستند. اگر اجازه بدهند، عکس و اسم آنها را در وبسایت خواهم گذاشت. اول باید اجازه بگیرم.
جلسه راس ساعت ده شروع شد. البته یکی از خانمها دیر رسید. ما منتظر او نشدیم. قرار بود صدای موبایل هر کس در بیاید، جلسه بعد برای همه خوراکی بیاورد. به این دلیل کلاس ما هفته آینده لواشک و کیک بستنی خواهد خورد!
جلسه سه ساعت طول کشید و فقط 15 دقیقه برای صرف چای و شیرینی و آب میوه تنفس داشتیم.
مباحثی که مطرح شد همین هاست که در وبلاگ نوشته شده است. کمی پیازداغش بیشتر است. خب ... من هم یک مقدار دلقکبازی در می آورم که موضوع بهتر در ذهن جاگیر شود. چیزی که از نظر خود من خیلی مفید است، تمرینات عملی کلاس است. تمرین هدفگذاری، دوست داشتن خود، حمایت از خود و دوستان برای رسیدن به اهداف و خواسته ها.
پس از کلاس، من شاد و خوشحال بودم. در عالم هپروت بودم. تک تک دوستانم را به خاطر می آوردم و شجاعت آنها را تحسین می کردم. شجاعت تغییر دادن زندگی خود، بجای ماندن در دام غرغر و نق نق و شکایت از زمین و زمان. آفرین بر شما. و آفرین بر تک تک شما خوانندگان این وبسایت که شاید به خاطر دوری راه، محدودیت ظرفیت کلاس، کمی وقت و هزار مطلب دیگر موفق به حضور در این کلاس نشدید، ولی از کلمه به کلمه این نوشته ها دارید حداکثر استفاده را می برید و زندگی بهتری برای خود و اطرافیان خود می سازید.
پ ن: چند تا از سوالات تکراری را همین جا جواب می دهم.
حدود ده نفر از شما در مورد خواهران خود پرسیده اید. این که آنها خواستگار مناسب ندارند یا در مقابل ازدواج مقاومت می کنند. همین جا برای آخرین بار جواب می دهم که زندگی هرکسی مربوط به خودش است و خودش باید بخواهد تغییرات مثبت در آن ایجاد کند. من و شما نه می توانیم و نه اجازه داریم زورکی زندگی دیگران را بهبود ببخشیم. غیر مستقیم به خواهر خود بگویید وبسایت گیس گلابتون و کتاب ازدواج مثل آب خوردن آسان است! وجود دارد. همین. دست از تلاش برای نجات خواهران خود بردارید. به خود نگاه کنید و ببینید کجای زندگی خودتان نیاز به توجه بیشتری دارد. انرژی خود را صرف بهتر کردن زندگی خود کنید.
حدود پانزده نفر از شما گفته اید که خواستگار خوبی ندارید و یا اصلا خواستگار ندارید یا از پسری خوشتان می آید و نمی دانید چطور نظر او را به ازدواج با خود جلب کنید. کتاب ازدواج مثل آب خوردن آسان است! به همین منظور نوشته شده است. انجام این تمرینات باعث می شود، متوجه شوید به جای آن که مجرد بودن خود را به گردن دیگران بیندازید، به افکار، رفتار و خواسته های خود بیشتر دقت کنید و سهم خود را در مجرد ماندن دریافت کنید. در این کتاب راه های مناسبی برای تغییر سطح انرژِی خود می آموزید. کم کم متوجه می شوید، اکثر مردهای ایرانی عاشق ازدواج و تشکیل خانواده هستند. دور و بر شما پر از مردهای نجیب و اهل زندگی است و جذب کردن آنها نیازی به حیله و سیاست و کارهای محیرالعقول ندارد.
دوستی گفته می خواهد با یک مرد زن دار ازدواج کند ... خب من چی بگویم ...خودت می دانی داری از چاله به چاه می افتی ... گفتن من بیفایده است.
دوستی می گوید در جریان طلاق است و با پسری هم دوست شده ... باز هم من چه بگویم ... خودت هم می دانی که باید یک پرونده را ببندی و بعد سراغ بعدی بروی ... من نظر خود بارها درباره صداقت و روراستی گفته ام. شما خودتان هم می دانید چی خوب است و چی بد است.
دوستی بارها بارها از من پرسیده است در باشگاه انقلاب در کدام جاده راه می رفته ام که می توانستم با آدمهای جدید آشنا بشوم! من نمی فهمم چرا این دوست عزیز من اصرار دارد این سوال را تکرار کند. به چه نیجه ای می خواهد برسد. توصیه می کنم به الگوی وسواسی و گیر دادن خودش توجه کند. شاید مطالب زیادی در مورد خودش متوجه بشود.
بعضی از دوستان سوالات بسیار خصوصی خود را پرسیده اند که با توجه به معذوریات یک وبسایت عمومی، از پاسخ دادن به آنها معذورم.
یکی گفته خانه شان خیلی شلوغ است و او آرامش ندارد. خب من هم خیلی به سکوت و تنهایی نیاز دارم. در دوران امتحانات مدرسه و اوایل تابستان، چون در خانه حتی یک ساعت تنها نیستم، دیوانه می شوم. ضمن همدردی با دوست عزیزم، نمی دانم باید چه بکنی. اگر می فهمیدم، برای سلامت روانی خودم هم خوب بود!
بقیه سوالات را در همان بخش "پرسش و پاسخ" در طول هفته آینده جواب خواهم داد. خواهش می کنم سوالات شخصی خود را همانجا مطرح کنید. چون هر جای دیگر که بپرسید، حذف می شود. ممنونم که مرا امین و معتمد خود می دانید. البته من جواب همه سوالات را نمی دانم. جواب بعضی از سوالات را نمی شود عمومی داد. جواب دادن به بعضی سوالات بیهوده است. و خلاصه این که ما خیلی مخلصیم و خواندن نوشته های شما، قلب و روح مرا شاد می کند. خوب باشید. گیس گلابتون