تفکر قبیله ای یعنی ما تصور کنیم فقط تیر و طائفه ما خوب هستند و بقیه مردم بد و دشمن هستند!
این تفکر باعث می شود ما از دنیا جدا بیفتیم و در داخل خانواده خود گیر کنیم. رفت و آمدها منحصر به رفت و آمد خانوادگی باشد. مشورت فقط با افراد خانواده باشد. ازدواج ها فامیلی باشد. از ازدواج با افراد غیر همشهری بترسیم. از زندگی در شهری غیر از شهر پدری وحشت داشته باشیم. در دعواهای خانوادگی کورکورانه طرف خانواده خود را بگیریم. به نام نامی خانواده حق را زیر پا بگذاریم.
اگر مرا دوست داری، باید رفتار بد مادر مرا تحمل کنی!
اگر مرا دوست داری، باید با خانواده من رفت و آمد کنی!
اگر مرا دوست داری، باید خانواده مرا دوست داشته باشی!
اگر مرا می خواهی، باید خانواده مرا هم بخواهی، زیرا من نمی توانم لحظه ای از خانواده خودم دور باشم!
اگر خانواده من با تو بد رفتاری می کنند، تو باید تحمل کنی! چون آنها خانواده من هستند!
تفکر قبیله ای باعث می شود دو شهر مجاور با هم دشمن باشند و چشم دیدن هم را نداشته باشند. چشمه اعلا و دشتبان دو روستای چسبیده به هم هستند. در گذشته این دو روستا هر هفته به خاطر "آب" با چوب و چماق به جان هم می افتادند. این روزها "آب" لوله کشی و سهمیه بندی شده است و به ظاهر دلیلی برای مخاصمه وجود ندارد. اما گویا دشمنی با شیر اندرون شده و از جان بیرون نمی رود.
در تفکر قبیله ای مردها محکوم هستند در شهر و دیار خود باقی بمانند، زیرا وظیفه نگهداری والدین بر عهده آنهاست. زن ها باید شغل و حرفه و تحصیل خود را فدا کنند، زیرا باید پیرو همسر خود باشند و از شغل او حمایت کنند. بچه ها مجبورند در رشته مورد علاقه والدین شان تحصیل کنند، زیرا بچه ها به دنیا آمده اند که آرزوهای قبیله را برآورده کنند. مسن ترها به وقت بیوه شدن، محکوم به تنهایی هستند، زیرا فرزندان چشم دیدن همسر جدید را ندارند. تعطیلات باید در جوار فامیل بگذرد، نه برای حظ و خوشی بلکه برای انجام وظیفه ای جانفرسا.
قرن بیست و یکم است و تفکر قبیله ای در حال منسوخ شدن است، زیرا دشمنی می آورد و اصل برابری و برادری انسان ها را زیر سوال می برد. با خود صادق باشیم: آیا در شما بقایای تفکر قبیله ای وجود دارد؟