این پست جواب این سوال است. خواهش می کنم اول سوال را مطالعه کنید، وگرنه ممکن است جواب برای شما مبهم باشد.
در حال حاضر سه تا شهر، اقتصاد ایران را می چرخانند: اصفهان، یزد و تبریز. منظورم از اقتصاد، اقتصاد درست و درمون است ها. وگرنه فروختن نفت خام و خریدن بنزین و فروختن با سوبسید به خلق الله که دود کنند و بفرستند در حلق ما که اقتصاد نیست. نفت را بدون هیچ فرآورده سازی، به قیمتی تقریبا مفت بفروشی. بعد بنزین و همه فرآورده های ساخته شده از نفت و گندم را به قیمت کلان بخری و با سوبسید در اختیار مردم بگذاری. نان و بنزین در کشور ما تقریبا مفتی است، چون دولت بخش اعظم قیمت آن را می پردازد. کاری که پنجاه شصت سال اخیر در ایران انجام شده، آتش زدن سرمایه ملی است. مثل شمالی ها که دارند زمین های شالیزار خود را می فروشند، بعد ماشین مدل بالا می خرند. نسل بعدی آنها به فلاکت خواهد افتاد. چون دیگر زمین ندارد، کار کردن هم بلد نیست. به زندگی مرفه هم عادت کرده است.
ولی اصفهانی ها، یزدی ها و تبریزی ها عمرا چنین خبط و خطاهایی را مرتکب نمی شوند. شم اقتصادی عالی دارند و بسیار سختکوش هستند. شما اهل یکی از این سه شهر هستید، پس خیالتان راحت که از نظر ژنتیک، آماده موفقیت و تبدیل شدن به یک مغناطیس پول هستید.
مسیر زندگی تان هم نشان می دهد که آدم منظم، بااراده و سختکوشی هستید. دلم می خواست می شد که امثال شما را در حلقه هدف داشته باشم. ولی این آرزوی من است. بیا به آرزوهای تو بپردازیم.
اگر بخواهم مشکل شما را خلاصه کنم:
بلد نیستید چطوری درخواست دستمزد کنید. خجالت می کشید. فکر می کنید اگر برای کاری که عاشق آن هستید، پول بخواهید، دارید به عشقت خیانت می کنید.
نمی دانم مطالب ده گام تا ثروت را خوانده اید یا نه. نمی دانم کتاب "چگونه مغناطیس پول شویم؟" را خوانده اید یا نه. ولی این دو نوشته دقیقا به حل همین مشکلات اختصاص داشته است. این مسئله سوال خود من هم بوده است و جواب آن را پیدا کرده ام:
اگر عاشق کاری هستید، دلتان می خواهد از صبح تا شب به انجام آن کار بپردازید و شب تا صبح دارید به انجام بهتر آن فکر می کنید، باید راهی پیدا کنید که بتوانید از آن پول دربیاورید. خوب هم پول دربیاورید. وگرنه نمی توانید به عشقت بپردازید. بیشتر زمان شما صرف رتق و فتق امور دیگر می شود.
اجازه بدهید از خودم مثال بزنم. من عاشق این هستم که به مردم کمک کنم زندگی بهتری داشته باشند. حتی به عنوان یک پزشک، وقتم صرف تغییر ذهنیت مردم نسبت به بیماری خودشان می شود، تا نسخه نویسی صرف. به عنوان یک جراح به این شهرت دارم، که این پزشک تا وقتی لازم نیست، جراحی نمی کند. این را بارها از زبان بیمارانم شنیده ام و قند در دلم آب می شود. زیرا در دورانی که مردم فکر می کنند جراحها بی دلیل مردم را جراحی می کنند، به من مراجعه می شود تا ببینند واقعا باید جراحی بشوند یا نه! من محک حقیقت گویی جراحان دیگر شده ام. و این شهرت را بسیار دوست دارم.
پس رسالت من در این دنیا جراحی کردن نیست. بلکه رسالت من، مثبت اندیش کردن آدم هاست. حالا با نوشته، کلاس، سخنرانی، به هر طریق که ممکن باشد. من باید یاد بگیرم از این طریق پول دربیاورم، وگرنه همه وقتم صرف جراحی و مراقبت های بعد از آن می شود. کی به کار نوشتن برسم؟ کی وقت می کنم به حرف دل مردم گوش کنم؟ کی فرصت می کنم ذهنیت آدم ها نسبت به مسائل زندگی عوض کنم؟
اگر می خواهید با همه توان به "عشق" خود برسید و دنیا را جای زیباتری کنید، باید حرفه ای کار کنید. وگرنه مثل الان دچار احساس اجحاف می شوید، قهر می کنید و هیچ کاری انجام نمی دهید.
به علاوه تو توانایی دارید به همسرت کمک کنید و سطح زندگی تان را از حد متوسط به حد عالی برسانید. این را به خودتان، همسرتان و فرزندانتان بدهکارید. پس لازم است در اقتصاد خانواده نقش موثرتری ایفا کنید. مگر این که بچه هایتان خیلی کوچک باشند. بچه های کوچک به حضور مستمر مادر بیش از هرچیزی نیاز دارند.
طلب خودت را نبخشید. با دادگاه و شکایت هم پیش نروید. با یک نفر که بلد است مذاکره کند، پیش استادتان بروید. به زبان خوش قدری از پولت را بگیرید. اگر نتوانستید همه اش را بگیرید، اشکال ندارد. همین که بجای حواله کردن به دست بریده ابوالفضل، خودتان آستین بالا بزنید و کاری بکنید، قدم بزرگی است.
دلم می خواهد زود زود زود، خبرهای خوب تو را بخوانم.
حتما حتما حتما "دوره های فروش حرفه ای" را بگذرانید. تا یاد بگیرید مذاکره کنید، قرارداد ببندید و پول بگیرید. این کارها را به ما زنها یاد نداده اند. به ما گفته اند، کار ما خدمت بی مزد به دیگران است. کار ما مراقبت بی مزد به دیگران است. این حرف های مردسالارانه را دور بریز. ما زنها، برای خودمان دنیا آمده ایم. ولی از دیگران هم مراقبت می کنیم و به دیگران هم خدمت می کنیم. زیرا به عنوان یک انسان باید به دیگر انسانها اهمیت بدهیم. بنی آدم اعضای یکدیگرند. هیچ عضوی هم خدمتکار عضو دیگر نیست. همه با هم برابر هستند.