من از دوازده سالگی مخارج خود را می نویسم. ولی هیچوقت نفهمیدم این کار چه سودی به حالم دارد! چون تا وقتی پول دارم خرج می کنم و بریز و بپاش می کنم. وقتی ندارم، کمربندم را محکم تر می بندم و سماق می مکم! روش عقب افتاده های ذهنی! هیچوقت نفهمیدم که راستی راستی پولم صرف چه می شود.
سه ماه اول سال شیوه جدید برای نوشتن مخارجم در پیش گرفتم. ولی باز هم سودی نداشت. چون باز هم جوری می نوشتم که خودم را گیج کنم و از کار خودم سر درنیاورم!
خدا وکیلی من و ذهنم با هم کل کل داریم اساسی. من مچ او را می گیرم و او دو تا برگ دیگر رو می کند و مرا مات و حیران برجا می گذارد.
یک ماه است که به طریقی دیگر عمل می کنم:
تا به خانه می آیم، هر چه دخل مطب بوده است به چهار قسمت تقسیم می کنم:
60% هزینه های ضروری
20% پس انداز
15% کیف و خوشی خودم
5% خیریه
بخشی مهمی که من همیشه از آن صرف نظر می کردم، بخش کیف و خوشی خودم است. حالا که من هم در کنار شما دارم بهترین سال عمرم را تجربه می کنم، خیال دارم به کودک درونم حال بدهم اساسی!
اسکناس هایی که برای گیس گلابتون کوچولو در نظر گرفته ام با ذوق و شوق در مشتم مچاله می کنم و به مغازه ها سرک می کشم. گویا دوباره کودکی هستم که می خواهد عیدی خود را خرج کند.
هر چه می بینم و دلم می خواهد می خرم. فکر نمی کنم که آن را نیاز دارم یا نه. فکر نمی کنم که ارزان است یا گران. فکر نمی کنم که منطقی است یا غیر منطقی. 15% از درآمدم را بدون دوباره فکر کردن و خودسانسوری بی محابا خرج می کنم. چه کیفی دارد!
حالا می فهمم چرا بعضی از خانم ها از خرید لذت می برند و انرژی می گیرند. شیوه اش همین است. خرج کردن پول، بدون فکر کردن. کودک درون اینطوری خوشحال می شود. البته من یک حاشیه احتیاطی در نظر گرفته ام و آن خرج کردن در همان محدوده ای است که معین کرده ام.
عجیب این که از وقتی این روش را در پیش گرفته ام، درآمدم اضافه شده است. وقتی کودک درون بداند پاداش می گیرد، با خوشحالی تلاش می کند و موقعیت های خوب را قاپ می زند و درآمد مرا زیاد می کند.
اگر فکر می کنید 60% درآمد شما کفاف خرج های ضروری شما را نمی دهد چه رسد به پس انداز و خیریه و کیف و خوشی، دو راه دارید:
درآمد خود را زیاد کنید!
یا مخارج خود را کم کنید!
اطلاعات بیشتر درباره چهار حساب توانگری