چه حالی میکنم با متروسواری در تهران. بدون آن که حتی یک لحظه در ترافیک سرسام آور تهران گیر کنم، از این سوی تهران به آن سو میروم. نقشه متروی تهران را روی موبایلم نصب کردهام و براحتی از این خط به آن خط سر میخورم. متروباز حرفهای شدهام.
دستفروشان مترو مرا مبهوت میکنند. چه فکر زیرکانهای پشت این شبکه دستفروشان قرار دارد. جملههای حرفهای برای جلب مشتری، جنسهای مناسب برای خرید در مترو و با قیمتهایی کاملاً مناسب. عجب آدمهای باهوشی پشت این داستان قرار دارند.
من از دستفروش ها خرید نمیکنم، زیرا معتقدم کار آنها تجاوز به حریم شهروندی است. آنها آسایش متروسواران را میگیرند، ولی از تماشای فروش آنها کیف میکنم. جملات آنها دقیقاً قلب مشتریها را نشانه میگیرد.
آدمهای خسته با هزار تومان دو هزارتومن برای خود شادی میخرند. شکموها با لواشک تررررش ترر ررررش!!! کلللللوچچه های زعفررررررانی!!! وسوسه میشوند، قرتیها با ماتیکهای ارزان و گل سرهای رنگارنگ و خانمهای مقتصد با دستمال گردگیریهای نخی. فوق العاده است.
تبلیغات چی ها یک شعار اصلی دارند: مشتری را جایی گیر بینداز که نتواند از دستت فرار کند، مثل آسانسور، اتاق انتظار پزشکان، مترو. در کشورهای پیشرفته در مترو، تبلیغات رنگارنگی میبینید. وقتی از مترو خارج میشوید برندی که با زیبایی تبلیغ شده و شما مجبور بودهاید ده - پانزده دقیقه به آن زل بزنید، در ذهنتان حک شده است. در کشورهای پیشرفته، همه مردم سوار مترو میشوند، مگر این که سوپر میلیونری چیزی باشند.
در ایران راه سرراستتری وجود دارد: کالا را در همان مترو به مشتری میفروشند. در ایران اگر کسی دستش به دهانش برسد عارش میآید سوار مترو شود. به همین دلیل متروسوارها معمولاً قشر کم درآمد هستند. بنابراین داخل مترو جنسهای ارزان را برای فروش عرضه میشود. کسی که کرم ضدآفتاب صدهزار تومانی استفاده میکند، هیچوقت ماتیک پنج هزارتومانی نمیخرد. از طرفی در ایران کسی که کرم ضدآفتاب صدهزار تومانی استفاده میکند، معمولاً سوار مترو هم نمیشود.
به علاوه اندازه اجناس کوچک است. مشتری جنس را داخل کیف خود میگذارد. نگران حمل و نقل آن نیست.
قیمتهای کالاها سرراست و کم است: هزار تومن، دو هزارتومن، پنج هزار تومن و به ندرت جنس ده هزار تومنی. پس مشکل پول خرد و پس دادن بقیه پول مشتری از بین میرود. یکی از دردسرهای خرده فروشها، پس دادن پول خرد به مشتری است.
واقعاً طراحان دستفروشان مترو، نابغه هستند.
نکته چهارمی که وجود دارد که بسیار جالب است: وقتی جنسی در یک شبکه درپیت ماهواره تبلیغ میشود مثلاً به قیمت نوزده هزار تومان. از فردا در مترو همان جنس به قیمت ده هزار تومان عرضه میشود و مردم برای خرید جنس ارزان سر ودست میشکنند. شاهکار تبلیغ و فروش. تا جایی که می دانم جنسهای عرضه شده در مترو به اندازه قیمتشان میارزند و کلاهبردای و کلکی در آن نیست.
من حیرت زده شبکه عظیمی هستم که دستفروشان را آموزش میدهند و این اجناس را در اختیارشان میگذارند. فوق العاده است.
به خاطر داشته باشید، خرید و فروش باعث رونق یک جامعه میشود. اگر همه ما تصمیم بگیریم هیچ چیز نخریم، اقتصاد جهان خراب میشود. رونق خرید و فروش نشانه سلامت اقتصاد و امنیت در جامعه است. اگر بازار کساد باشد، یعنی امنیت وجود ندارد. مردم بقدری نگران جانشان هستند که به فکر خرید نمیباشند. اگر بازار کساد باشد یعنی مردم جامعه بقدری فقیر هستند که نمیتوانند خرید کنند. کسادی بازار، بسیار نگران کننده است.
تبلیغات راهی برای نشان دادن چیزهایی است که میتواند زندگی شما را شیرینتر و راحتتر کند. بدون تبلیغات مناسب، شما خبر نمیشوید محصولات و خدمات عالی برای شما فراهم شده است.
اگر تصور میکنید فروش یا تبلیغ، چیزهای بدی هستند، در اشتباه هستید. فقط یک ذهن معتاد به فقر تصور میکند، فروش و تبلیغ کار بدی است. شما یک مغناطیس پول هستید. مگه نه؟ بنابراین از فروش یا تبلیغ محصول یا خدمت عالی خود خجالت نمیکشید. درسته؟