ما در دوران کودکی همه چیز را رایگان دریافت می کردیم. به ما غذا داده می شد، لباس پوشانده می شد، در خانه ای زندگی می کردیم، پول تو جیبی دریافت می کردیم و و و ... بدون این که برای آنها کار کنیم یا ثابت کنیم شایستگی شان را داریم.
کم کم بزرگ می شویم و لازم است یاد بگیریم که ما به عنوان بزرگسال، مسئول زندگی خود هستیم. دیگر قرار نیست دیگری از ما مراقبت کند یا خانه و لباس و غذا برای ما تهیه کند. قرار نیست که چیزهایی که دوست داریم یا نیاز داریم را رایگان دریافت کنیم. قرار است که بهای آنها را پرداخت کنیم.
یک بچه وقتی دست کسی شکلات می بیند، آن را می خواهد. با صاحب شکلات دشمن می شود. می خواهد با مشت و لگد شکلات را از دست او بگیرد. چرا؟ چون یک کودک مغز تکامل یافته ای ندارد و فکر می کند هرچه که بخواهد، حق دارد فوری به دست بیاورد. بیشتر ما در ظاهر بزرگ می شویم، ولی در واقع هنوز کودک هستیم، زیرا فکر می کنیم میل ما، حق ماست.
متاسفانه اکثر مردم دنیا از نظر مالی فکری، کودکانه دارند. آنها دنبال چیزهای رایگان هستند و اگر قرار باشد برای خواسته ها یا نیازهای خود پول بدهند، عصبانی می شوند و احساس می کنند که مورد ظلم قرار گرفته اند. زیرا به غلط تصور می کنند هنوز کودک هستند و دنیا به عنوان والدین آنها موظف است برایگان از خواسته ها و نیازهای آنها مراقبت کند. احساس می کنند اگر قرار باشد پول بدهند پس حقی از آنها گرفته شده است. نه جانم! حقی از تو گرفته نشده است. تو بزرگسالی و به شکرانه بزرگسال بودن خود، قرار است که دستمزد آدمها را بپردازی و قیمت اشیا و خدماتی که دریافت می کنی، پرداخت کنی.
هر بار که کیف پول خود را باز می کنید و قیمت چیزی را می پردازید، خدا را شکر کنید که بزرگسال هستید، هم از نظر جسمی و هم از نظر عقلی. و خدا را شکر کنید که توانایی پرداخت قیمت خواسته ها و نیازهای خود را دارید.
اگر با غصه و غم و احساس مورد سوءاستفاده قرار گرفتن، پول بدهید، پول از شما فراری می شود. این حرفها خرافه نیست. هرچه بیشتر احساس بد داشته باشید، تجربه های بد بیشتری هم خواهید داشت. این قانون جهان است.