بیشتر ما به اشتباه فکر می کنیم که داریم برای دیگری کار می کنیم. فکر می کنیم داریم برای کارفرما کار می کنیم. درحالی که ما در هر لحظه کارفرما و صاحب کار هستیم. چگونه؟
وقتی شما کار می کنید، دارید ارزشی می آفرینید و بابت آن دستمزد می گیرید. میان مقدار ارزشی که تولید می کنید و مقدار دستمزدی که می گیرید، ارتباط مستقیم وجود دارد. پس شما صاحب کار خود هستید.
اگر دستمزد شما کم است، بی رودروایستی، دارید ارزش کمی تولید می کنید. این به این معناست که برای کارتان از خود مایه نمی گذارید یا مهارت کمی دارید. پس کار با کیفیتی تولید نمی کنید و کالایی تولید می کنید یا خدماتی ارائه می دهید که هر آدم بی ذوق و شوق و کم مهارتی می تواند ارائه بدهد! یا این که در جای درستی کالای خود را نمی فروشید. برای مثال "یخ" ارزشمند است، ولی نه برای اسکیموها! تابلوی نقاشی امپرسیونیستی ارزشمند است، ولی نه برای یک روستایی کشاورز. اگر من بهتر از پیکاسو نقاشی کنم، نقاشی های من، زندگی یک کوچ نشین را بهتر نمی کند. حتی اگر او هم بخواهد پس انداز خود را صرف خرید نقاشی من بکند، من نباید راضی به این فروش باشم. من باید مشتری نقاشی خود را بین کسانی جستجو کنم که درک نقاشی و پول خرید آن را داشته باشند. نباید عمر خود را صرف سرزنش کسانی کنم که نقاشی مرا درک نمی کنند و به آن بها نمی دهند.
هر شغلی که دارید و هر جا که مشغول به کار هستید، به خاطر داشته باشید که شما صاحب کار خود هستید، شما صاحب شرکت خود هستید. وقتی با این دیدگاه پیش بروید، بهترین خویشتن خود را بیرون می کشید و بهترین تلاش خود را می کنید. هم از کار خود لذت می برید و هم به سرعت ترقی می کنید.
وقت خود را نفروشید، بلکه ارزش تولید کنید. بدترین کار این است که ما تصور می کنیم باید وقت و عمر خود را بفروشیم و در عوض پول بگیریم. اگر از ساعت 9 صبح تا پنج بعد از ظهر سر کار هستم و فقط حضور جسمانی دارم، پس بابت آن دستمزد بگیرم. این که ظرف این هشت ساعت یک کار مفید هم انجام نداده ام، مهم نیست! صد البته وقتی چنین کارمندی هستم، چون ارزش چندانی ندارم، هر آن ممکن است اخراج شوم یا قراردادم تمدید نشود! چرا؟ زیرا به راحتی می توان امثال مرا جایگزین کرد.
اگر کارمند با ارزشی باشیم، یکتا هستیم و کارفرما نمی تواند و نمی خواهد ما را به راحتی از دست بدهد. ولی اگر ارزشمند نباشیم، بزودی عذر ما را خواهند خواست.