(بخش اول را اینجا بخوانید)
مشاوری که قبل از ازدواج شش ماه پیش از او مشاوره گرفته بودم، یک بار نگفت: "این بچه را بیاورید تا من با او آشنا شوم و شرایطش را ببینم." ولی مرا با یک مشت حرفهای احساسی تحریک کرد که "این ازدواج به نفع پسر است. تو باید اینطوری به او محبت کنی. مرتب او را نوازش کنی. ببوسی. وقتی او در خانه است، همسرت به تو نزدیک نشود. روزی یک ساعت با او بازی کنی. دو نفری با هم گردش بروید."
خدای من! یک پسر چهارده ساله که تا به حال با خانمی جوان همخانه نبوده را ببوسم و نوازش کنم و روزی یک ساعت با او بازی کنم؟! دو نفری با هم گردش برویم؟ آخر این پسر در سن بلوغ است. درفرهنگ ما بوسیدن عادی نیست. حالا من روزی سه بار فرزند خواندهام را ببوسم که چی بشود؟ چگونه ممکن است وقتی پسر در خانه است، همسرم به من نزدیک نشود؟ من و همسرم حتی فردای روز عقد دو ساعت با هم تنها نبودیم. مگر من و همسرم راهب و راهبه هستیم؟
متاسفانه مشاور از من میخواست یک "ابر مادر ناتنی" باشم. بعضی مادرها ممکن است پسر چهارده ساله خود را ببوسند. مادر من که این کار را نمیکرد. ولی شاید بعضی مادرها به ماچ کردن پسرشان تا ابد ادامه میدهند. نمیدانم. وقتی والدینی فرزند چهارده ساله دارند، یعنی دست کم پانزده سال در کنار هم زندگی کردهاند. مسلماً هیجان و اشتیاق یک تازه عروس و تازه داماد را ندارند. ولی این دستورالعملها برای یک مادر ناتنی بی معنا و غیرکاربردی است.
همانطور که زن بابای ظالم یک افسانه است. "مادر ناتنی از مادر بهتر" هم افسانه است. بیخودی قاطی این افسانهها نشوید. از خودتان انتظار زیادی نداشته باشید. فرزند خوانده، شما را به عنوان مادر نمیپذیرد. مگر این که وقتی سرپرستی او را قبول کرده باشید، او کمتر از دو سال داشته است. در غیر این صورت او مادر دارد. مادرش یا زنده است یا فوت کرده، ولی در هر صورت او مادر دارد. شما قرار است جانشین مادر باشید و بس. لازم نیست او شما را مادر خطاب کند و مثل مادر شما را دوست داشته باشد. حتی لازم نیست شما او را مثل فرزند خودتان دوست داشته باشید. ولی او باید احترام شما نگه دارد، حتی اگر شما را دوست ندارد و شما باید با او منصف باشید، حتی اگر عاشقانه دوستش ندارید.
اگر او بیاموزد در همه حال به آدمها احترام بگذارد، شما بهترین هدیه را به او دادهاید. این درس برای همه عمر برایش کاربرد خواهد داشت.
و اگر شما بیاموزید در همه حال منصف و عادل باشید، شما از نظر شخصیتی به درجه متعالی از رشد رسیدهاید. آفرین به شما.
شما آقایان گرامی، لطفاً شما هم از همسرتان انتظار نامعقول نداشته باشید. همسرتان در بهترین حالت، دوست خوبی برای فرزندتان است و بس. او مادر فرزندتان نیست. انتظار نداشته باشید همسرتان مثل مادران افسانهای گرسنه بماند که فرزندخواندهاش غذا بخورد. لباس نداشته باشد که فرزندخواندهاش بهترین لباسها را بپوشد. در عسرت زندگی کند تا فرزندخواندهاش در فرنگ تحصیل کند. چند ساعت خصوصی با شما نداشته باشد چون شما همیشه دلتنگ فرزندتان هستید.
معقول باشید و انتظارات عاقلانه داشته باشید.
"من انتظار دارم فرزندم تا چهل سالگی در خانه ما زندگی کند و تو موظفی روزی دوبار برای او غذا بپزی، لباسهای زیر او را بشوری، خودت خرج خودت را دربیاوری و از من هیچ پولی نخواهی چون خرج بچه من زیاد است. ما هیچوقت با هم تنها نخواهیم بود، بلکه سه تایی رختخوابهای مان را کنار هم پهن میکنیم و در یک اتاق میخوابیم، چون فرزند من اگر کنار من نخوابد، دچار اضطراب میشود!" اینها را بنویسید و ببینید چقدر خنده دار است.
یکی از وبلاگ نویسها نوشته تا شش ماه او، همسرش و پسرخوانده پانزده سالهاش در یک اتاق میخوابیدند! خودتان را یک لحظه جای این خانم بگذارید. آیا انصاف است اینطور رفتار کردن با یک تازه عروس؟
خانمها و آقایان عزیز، قبل از ازدواج در مورد انتظارات خودتان در مورد فرزند به وضوح حرف بزنید و توافقها را یادداشت کنید و امضا نمایید.
ادامه دارد...