بخش اول را می توانید اینجا بخوانید
فیلم طولانی است. فکر کنم سه ساعتی طول میکشد و زیباست. یکی از دوستان ساکن در آمریکا میگوید: این فیلم زندگی عادی مردم متوسط آمریکا را به تصویر کشیده است. یعنی زندگی عادی مردم متوسط آمریکا، شامل سه بار ازدواج و طلاق و بیست بار نقل و مکان است؟
من نمیدانم. هرگز آمریکا نبودهام و از همه مهمتر در آمریکا زندگی نکردهام. چون یک توریست هم نمیتواند زندگی مردم یک کشور را تحلیل کند. ولی از این حرفها بگذریم. میدانید چرا این داستان را تعریف کردم؟ چون این فیلم وضعیت خانوادههای ناتنی را به تصویر میکشد.
از نظر من زندگی این بچهها را پدران ناتنیشان تلخ نکرده بودند، بلکه پدر و مادر بی مسئولیت خودشان تلخ کرده بودند. چرا این قضاوت را دارم؟
1- پدر و مادر مدعی هستند ناخواسته بچه دار شدند. ببخشید! یک بار ناخواسته بچه دار شدید، دومی چی بود؟!
2- پدر و مادر آدمهای مذهبی نبودند. در کشور آنها سقط جنین کاری قانونی است. اگر فکر میکردند از نظر فکری و مالی آمادگی فرزندآوری ندارند، بیجا کردند آنها را به دنیا میآوردند، بعد مثل بچه گربه آنها را به دندان میکشیدند و از این طرف به آن طرف میبردند. اگر یک صندلی را ظرف 18 سال بیست بار اینطرف و آن طرف ببرید، میشکند. این بچهها چه گناهی دارند که گیر پدر و مادران بی مسئولیت می افتند؟
3- پدر در طول این دوازده سال، آخر هفتههای خوبی برای بچهها میساخت، ولی یک دلار کمک خرج نمیپرداخت. یعنی نداشت که بپردازد. پدر آخر هفته بودن ساده است! با بچهها بازی میکنید و سرگرمشان مینمایید. ولی آن پدرناتنی بیچاره در خانه باید هر روز با بچهها سرو کله میزد تا نظم و انضباط را یادشان بدهد. نقش پدرناتنی با وجود یک پدر باحال در آخر هفته، خیلی سخت تر میشود. به نظرم اگر این آقا بکلی بی خیال بچههایش میشد، بچهها راحت تر با زندگی جدیدشان خو میگرفتند.
4- مادر... این خانم انگار فقط میخواست یک مرد پیدا کند تا همه چیز را به گردن او بیندازد: هزینهها، سرو کله زدن با بچهها، مسئولیت مراقبت و تربیت بچهها. میخواست مامان خوب و گلی باشد که به بچههایش بالاتر از گل نمیگوید. میخواست آدم خوبه داستان باشد و پدرناتنی، آدم بده! وقتی مردی، به خاطر عشق یک زن، نقش پدر فرزندان او را هم قبول میکند، قرار است بخشی از احترام پدرانه را هم داشته باشد. و قرار است مادر بخش بیشتر از مسئولیت تربیت و سروکله زدن با بچههایش را قبول کند. نه این که بکلی همه چیز را به گردن پدرناتنی بیندازد.
5- این خانم کلاً عاشق هرکسی میشد، میدوید سراغش! خانم جان! شما میبینید این مرد الکلی است، یا با او ازدواج نکن یا به او کمک کن ترک کند. میبینی این مرد این همه از شما کوچک تر است و نمیتواند نقش پدر را بخوبی برای بچهها به عهده بگیرد، پا روی آن دلت بگذار!
آخر فیلم پدر به پسر میگوید: "اگر مادرت قدری گذشت داشت، شما اینقدر سختی نمیکشیدید. " به نظر من پدران ناتنی مردان خوبی بودند، ولی پدر توجه ندارد که در تمام این سالها هزینه بچهها را نمیپرداخت و دنبال ساز زدن و ... بود و مادر از خدایش بود مسئولیت بچهها را به گردن اولین آدمی که پیدا میکند، بیندازد. مسئله "یک خرده گذشت" نبود. به نظر من "مقدار زیادی بلوغ فکری" در این والدین کم بود.
نظر شما دوستانی که این فیلم را دیدید چیست؟
این بار مادرناتنی و غیره ندارد. همه شما، البته مثل همیشه با رعایت ادب و احترام میتوانید نظر بنویسید. خوشحال میشوم نظر شما در مورد این فیلم را بدانم.