سوال یکی از شما- مشابه این سوال زیاد پرسیده شده است:
با آقایی آشنا شدهام و بی نهایت بهم علاقه مند هستیم. این آقا سابقه طلاق دارد. این موضوع برای من پذیرفته شده است. مشکل ما، پسر دوازده ساله اوست. این پسر بشدت به پدرش وابسته است. بحدی که شبها پیش پدرش میخوابد. هیچیک از کارهای شخصی خود را به تنهایی انجام میدهد. فکر میکنم فقط لباس پوشیدن و توالت رفتن را خودش انجام میدهد! نمیتواند حتی ده دقیقه از پدرش جدا باشد، گریه میکند و نفسش از شدت هق هق بند میآید. او را پیش مشاور بردیم و مشاور گفته این پسر مشکل ذهنی دارد. کلمات پیچیدهای گفت که یادم نیست، ولی روی هم رفته مشاور گفت: بچه مشکل داری است. از نظر هوشی کم نیست، ولی آنقدر از نظر اجتماعی عقب است که عملاً مشکلدار است. بعلاوه او اصلاً مرا دوست ندارد. هربار که ملاقات میکنیم رفتارهایی نشان میدهد که واضح است ابداً نمیخواهد من و پدرش با هم ازدواج کنیم. من و این آقا خیلی همدیگر را دوست داریم. چطور فرزند او را راضی کنم که مانع ازدواج من و پدرش نشود؟
چه سؤال خوبی!
دوست عزیزم
کار خوبی کردید پیش از ازدواج پیش مشاور روانشناس رفتید و کار بسیار خوبی کردید که پسرشان را هم پیش روانشناس بردهاید. می دانم شما به این آقا علاقه مند هستید، ولی این ازدواج ابداً به صلاح شما نیست. پا روی قلب خود بگذارید و از یک عمر پشیمانی آزاد شوید.
چرا این جواب را به شما میدهم؟ به سه دلیل:
- 1-وقتی شما میخواهید با مرد صاحب فرزند ازدواج کنید و خیال دارید سرپرستی آن بچه را به عهده بگیرید، در واقع باید سه نفر راضی به این ازدواج باشند: شما، آن آقا و فرزند. اگر فرزند او راضی نیست که پدرش با شما ازدواج کند و ظرف این چند ماه رفت و آمد شما نتوانستهاید با او کنار بیایید، پس از ازدواج این مشکل حل نخواهد شد. اگر این آقا پسر پیش مادرش زندگی میکرد، نارضایتی او چندان مهم نبود. ولی حالا که باید با هم زندگی کنید، این ازدواج محکوم به شکست است.
در واقع حتی اگر یک بچه در دوران آشنایی، از شما خیلی خوشش بیاید، وقتی شما نقش مادر او را به عهده میگیرید، شروع به ناسازگاری میکند. طبیعی است. هر بچهای در برابر نظام جدید خانه طغیان میکند. هر بچهای در برابر بیگانهای که رئیس جدید مؤنث خانه است، نافرمانی میکند. بچه، بچه است. آدم بالغی نیست که بتواند بالغانه رفتار کند.
مرد و زن هم با عشق با یکدیگر ازدواج میکنند و پس از ازدواج ممکن است متوجه شوند با یکدیگر سازگار نیستند و حاضر نباشند در برابر خواستههای همدیگر کوتاه بیایند. آمار 60 درصدی طلاق در شهرهای بزرگ ایران، بخوبی این واقعیت را نشان میدهد. در واقع بخش کودک این زن و مرد بالغ بهم علاقه مند شدهاند و پس از ازدواج متاسفانه همین بخش کودک، ناسازگاری میکند. وقتی این واقعیت در مورد مردان و زنان بالغ که با عشق و علاقه با هم ازدواج میکنند، وجود دارد، از یک بچه دوازده ساله چه انتظاری میرود.
ولی متاسفانه این بچه شما را دوست ندارد! ختم کلام! هیچ روشی برای وادار کردن این بچه به دوست داشتن شما وجود ندارد. دوست داشتن یک احساس است. احساس را نمیتوانیم به زور در دیگران ایجاد کنیم.
- 2-یک پسر دوازده ساله پیش پدرش میخوابد، پدرش کارهای شخصی او را انجام میدهد،تحمل جدایی از چند دقیقهای از پدرش را ندارد.... این بچه بسیار بد تربیت شده است. چه کسی او را تربیت کرده؟ پدرش. این آقا بهر دلیلی از همسر قبلیاش جدا شده و خودش مسئولیت تربیت فرزندش را به عهده گرفته است. مردی که نمیتواند فرزندش را بخوبی تربیت کند، نمیتواند شوهر خوبی باشد.
- 3-شما نمیتوانید بعد از ازدواج این بچه آسیب دیده و مشکل دار را از نو تربیت کنید. پدرش مسئول تربیت فرزندش است. شما ابداً قرار نیست عمرتان صرف حل مشکلات دیگران کنید.
دوست عزیز... به شما پیشنهاد میکنم، نه! پیشنهاد نمیکنم، بلکه توصیه میکنم با سرعت نور از این پدر و پسر فاصله بگیرید. دنبال عشق واقعی زندگیتان بگردید و وقتتان را با این زوج تلف نکنید. اجازه بدهید این آقا و پسرشان دونفری با هم زندگی کنند و خوش باشند.