دکتر مارتین، روانشناس و مادرناتنی، در تحقیقاتی وسیعی که در مورد خانوادههای ناتنی انجام داده است، میگوید: بچهها از داشتن پدرناتنی استقبال میکنند و او را دوست دارند اگر:
- پدر ناتنی وضعیت مالی خوبی داشته باشد و وضعیت مالی خانواده را بهبود ببخشد
- با مادر خوب رفتار کند و مادر در کنار او خوشحال باشد
- و با بچهها رفتار دوستانه داشته باشد (لازم نیست عاشق بچهها باشد، همین که با آنها بدرفتار نباشد، کافی است)
اگر سه شرط بالا فراهم باشد، بچهها پدرناتنی خود را دوست دارند، حتی ممکن است او را خیلی دوست داشته باشند. ولی وضعیت برای مادران ناتنی به این سادگیها نیست.
مادرناتنی برای آسایش پدر و مراقبت از خانه به خانواده اضافه میشود. هیچکدام از اینها از نظر فرزندان قابل قبول نیست. البته اگر پدر آسایش روحی و جسمی بیشتری داشته باشد، خوش اخلاقتر و ثروتمندتر میشود، ولی مغز کوچک بچهها نمیتواند تصویر بزرگتر را ببیند. آنها فقط خودشان و خواستههای خودشان را میبینند. به آنها چه مربوط که پدر آسایش بیشتری داشته باشد؟! آنها راحتی خودشان را میخواهند.
وقتی مادرناتنی نبود، آنها پادشاهی میکردند. همه توجه، وقت و پول پدر مال آنها بود. حالا باید برای جلب توجه پدر، گرفتن وقت و وپول پدر، با یک نفر دیگر رقابت کنند. اگر مادرناتنی برای مراقبت از خانه و بچهها به خانواده اضافه شده است، پس مثل یک پرستار بچه یا کارگر، کار خودش را انجام بدهد و حرف اضافی نزند! این همان رفتاری است که بسیاری از فرزندخواندهها با مادران ناتنی میکنند: با او مثل یک هوو و یک کارگر رفتار میکنند. به هر قیمتی میخواهند به او ثابت کنند آنها برای پدرشان عزیزتر و مهمتر از او هستند. به او بی محلی میکنند، به او سلام نمیکنند، وانمود میکنند او را نمیبینند و با او بدرفتاری میکنند.
از پدران ناتنی انتظار نمیرود مثل یک پدر، فرزندخوانده خود را دوست داشته باشند، ولی از مادرناتنی انتظار میرود فرزندخواندهاش را مثل بچه خودش دوست داشته باشد. دوست داشتن بچه یک زن دیگر، زنی که قبلاً با شوهر آدم رابطه عشقی و جنسی داشته، مثل بچه خود آدم، انتظار زیادی است. بعلاوه بسیاری از فرزندخوانده با مادرناتنی بدرفتار هستند. دوست داشتن بچهای که با آدم بدرفتاری میکند، کار یک قدیس است. آیا شما انتظار دارید ما مادران ناتنی قدیس باشیم و هاله نور بالای سرمان بدرخشد؟!
از هم پاشیدن خانواده به خاطر طلاق (یا مرگ مادر) روی بچهها تأثیر عمیقی میگذارد. بچهها در برابر طلاق (یا مرگ مادر) ناتوان هستند. آنها نمیتوانند جلوی طلاق (یا مرگ مادر) را بگیرند و در برابر آسیبهای از هم پاشیدن خانواده، بی دفاع هستند. ولی در ازدواج مجدد، بچههای قدرت زیادی پیدا میکنند. آنها میتوانند ازدواج مجدد پدرشان را تباه کنند و بسیاری از آنها همه تلاش خود را برای خراب کردن ازدواج پدرشان بکار میبرند.
آنها خشمگین هستند. خشمگین به خاطر بی رحمی مرگ که مادر عزیزشان را از آنها گرفته یا خشمگین از والدینی که با هم سازگاری نداشتند و خانواده را پاره پاره کردند. آنها از خود میپرسند:
- اگر زن دیگر حاضر شده با پدرشان ازدواج کند، چرا مادرشان حاضر نبوده با همین مرد سر کند و خانواده را سرپا نگه دارد؟
- چرا پدر میتواند با عیبها و کم کاستیهای همسر جدیدش کنار بیاید، ولی نمیتوانست با مادرم کنار بیاید؟
- چرا پدر و مادر من به خاطر صلاح و راحتی من، با هم کنار نیامدند؟
از نظر بچهها، مادرناتنی برای رضایت پدر به خانواده اضافه شده، بنابراین خودش و بچههایی که ممکن است به دنیا بیاورد، رقیبی جدی برای آنها به حساب میآیند. به همین دلیل صرف نظر از این که مادرناتنی چگونه رفتار کند، بیشتر اوقات او از طرف فرزندخواندهها طرد میگردد و با او با دشمنی و خصومت رفتار میشود.
کشمکشهای اصلی خانوادههای ناتنی سه مورد است:
- پول
- وقت خصوصی زن و شوهر
- حفظ نظم وقوانین خانه
بچهها میخواهند همه پول پدر برای آنها خرج بشود، همه وقت پدر برای آنها صرف شود و هیچ قانونی در خانه وجود نداشته باشد. قانون خانه، میل مبارک آنها باشد. البته این نگاه و خواسته، بچگانه است (آنها هم بچه هستند). اگر خانواده از هم نپاشیده بود و الان مادر در خانه حضور داشت، او هم خرج داشت، او هم وقت خصوصی با همسرش میخواست و او هم برای خانه نظم و قوانینی وضع میکرد. بعلاوه ممکن بود باز هم بچه بدنیا بیاورد.
از نظر بچهها، مادر حق دارد خرج داشته باشد، با پدر وقت خصوصی داشته باشد، برای خانه قانون وضع کند، ولی مادرناتنی حق ندارد. بنابراین به خود اجازه میدهند با مادرناتنی بدرفتاری کنند. متاسفانه بسیاری از پدران، درباره طلاق احساس گناه دارند، به همین دلیل با فرزندانشان سهلگیر هستند. بی حساب و کتاب برایشان پول خرج میکنند، انضباطی را در خانه برقرار نمیکنند و از فرزندان خود نمیخواهند رفتاری مؤدبانه با مادرناتنی داشته باشند. همین مسئله، فرزندخواندهها را بدرفتارتر میکند.
دشمنی و خصومت با مادرناتنی در ناخودآگاه جمعی ما، نهادینه شده است. بعضی مادرشوهرها و مادرزنها براستی زندگی را برای افراد دشوار میکنند. . برای مادرشوهرها و مادرزنها جوک میسازند و همه ما میخندیم. ولی نفرت و ترس از مادرناتنی بقدری عمیق است که کسی نمیتواند برای ما مادران ناتنی جوک بسازد. به نظر میرسد مادرناتنی، موضوعی خنده دار نیست، بلکه بشدت ترسناک و وهم آور است.
مشت نمونه خروار است. جستجو در اینترنت با کلمه مادرناتنی، ما را با عبارتی مثل: کتک، آزار، بدرفتاری، ظلم، ظالم و فانتزیهای جنسی و منحرفانه پسرخواندهها روبرو میکند. جوک؟ شوخی؟ چیزی پیدا نمیکنیم. متاسفانه مادرناتنی هدفی ساده و دم دست برای خالی کردن خشم بچههاست. منظورم از بچه، فردی است که بلوغ فکری ندارد و مثل یک کودک فکر میکند.
تحقیقات وسیع نشان داده: دوست داشتن پدرناتنی، سادهتر از دوست داشتن مادرناتنی است.
توجه: این صفحه سایت گیس گلابتون به مادران ناتنی تعلق دارد. نظرات دیگران پاک میشود.