والد ناتنی بودن دشوار است، چه پدرناتنی/پدرخوانده باشی و چه مادرناتنی/مادرخوانده. ولی چرا؟ به عهده گرفتن مسئولیت فرزندان دیگران، کاری رایج و معمولی است. پرستاران بچه، مربیان مهدکودک و معلمان، هر روز سرپرستی فرزندان دیگران را به عهده میگیرند. آنچه والد ناتنی/والد خوانده بودن را سخت میکند، بخش مسئولیت بچههای دیگران نیست، بلکه بخش «احساسی» آن است:
- والد ناتنی از سوی جامعه مورد پیشداوری و قضاوت قرار میگیرد.
- از والد ناتنی انتظار دارند «عاشق» فرزند دیگری باشد. سؤال: آیا شما عاشق همه بچههای دنیا هستید؟! چرا والد ناتنی باید عاشق بچه دیگران باشد؟ شاید والد ناتنی عاشق بچه همسرش باشد، ولی «بایدی» در کار نیست.
- والد ناتنی باید همیشه خوشاخلاق و صبور باشد. سؤال: آیا شما همیشه نسبت به فرزندانتان خوشاخلاق و صبور هستید؟!
- والد ناتنی بابت زحماتش برای فرزندان دیگران پاداشی نمیگیرد، دریغ از یک تشکر خشکوخالی. سؤال: آیا پرستار بچه، مفت و مجانی برایتان کار میکند؟ از او تشکر نمیکنید؟ میتوانید با او بیادب باشید و طلبکار؟!
- متأسفانه در بسیاری موارد بچهها نسبت به والد ناتنی بیادب هستند و احترام معمول رو رعایت نمیکنند. شکایت به والد اصلی هم ممکن است کاملاً بیفایده باشد.
- بعلاوه به خاطر وجود فرزندانی از ازدواج قبلی، والد ناتنی ممکن است نتواند بچهدار شود، حریم خصوصی با همسرش ندارد، لذتی از ماهعسل نبرد، تحتفشار مالی قرار بگیرد، والد ناتنی جایگاه تعریفشده و وظایف مشخصی ندارد، در مورد بچهها توقعات زیادی از او هست، بدون اینکه کوچکترین اختیاری درباره بچهها داشته باشد.
وضعیت یک والد ناتنی با مربی مهدکودک یا معلم و پرستار بچه، بهکلی متفاوت است.
سالها طول میکشد تا والد ناتنی در جایگاه خود تثبیت شود و درباره شرایط زندگیاش به «پذیرش» برسد. او باید هفت مرحله احساسی را پشت سر بگذارد:
- خوشبینی
- رشوه دادن
- حسادت
- احساس گناه
- خشم
- انزوا
- پذیرش
اولین مرحله، مرحله «خوشبینی» است.
وقتی در دوران آشنایی با فرد صاحب فرزند هستید یا اوایل ازدواج، بشدت خوشبین هستید. چه کسی در ابتدای رابطه خوشبین نیست؟ والد ناتنی شدن هم مثل بقیه افراد.
شما احساس فوقالعادهای نسبت به نامزدتان دارید، شما نسبت به بچههای او خوشبین هستید، شما رابطه خوبی با فرزندانش برقرار کردهاید. خب... شما فکر نمیکردید یک روزی مادرناتنی یا پدرناتنی بشوید، ولی احساس میکنید میتوانید بهخوبی از عهدهاش برآیید.
این مرحله، مرحله انکار مشکلات است.
اشتباه نکنید! من آدم خوشبینی هستم، ولی تبدیلشدن به والد ناتنی یک تغییر اساسی در زندگی است و چالشهای اساسی هم به دنبال دارد. شما نمیتوانید این واقعیت را انکار کنید.
حباب خوشبینی را بترکانید. بچهها در یکچشم به هم زدن، حسن نیت شما را باور نمیکنند و خود را به آغوش شما پرتاب نخواهند کرد. همسر سابق بهسادگی از زندگی شما ناپدید نخواهد شد. یک خانواده ناتنی هرگز بدون پیچیدگی و چالش نخواهد بود.
بهترین راه برای عبور از مرحله خوشبینی مفرط (مرحله انکار مشکلات) کار کردن روی پذیرفتن مشکلات است. اگر عینک خوشبینی را کنار بگذارید و واقعیت زندگیتان را بپذیرید، میتوانید با خانواده جدیدتان شادتر باشید.
دومین مرحله، مرحله «رشوه دادن» است.
بچهها از شما متنفر هستند؟ مربی مهدکودک با شما بهگونهای رفتار میکند که انگار شما غریبهای شرور هستید؟ همسرتان از زحمات شما برای فرزندانش قدردانی نمیکند؟ مادر بچهها وانمود میکند شما وجود ندارید؟
وقتی شما در مرحله رشوه دادن هستید، در مواجهه با تکتک مواردی که نام بردم چه میکنید؟ بیشتر تلاش میکنید!
هدیههای بیشتری برای فرزندخوانده میخرید، بیشازپیش غذاهای دلخواه فرزندخوانده را میپزید، برنامههای شاد و مفرح خانوادگی بیشتری طراحی میکنید، تلاش میکنید یک سوپر والد ناتنی باشید و همه را انگشتبهدهان کنید. لعنت بهش!!!
خوب است که شما میخواهید بهترین والد ناتنی باشید. همه ما میخواهیم، ولی تلاش مافوق بشری برای اثبات خوبیتان، مرحله پیشرفتهتری از انکار است.
منظورم این نیست که تلاش نکنید یا اهمیت ندهید. شما باید تلاش کنید و اهمیت بدهید. ولی لازم است تصدیق کنید:
- سالها طول میکشد تا یک خانواده ناتنی به تعادل برسد.
- مسئولیت موفق شدن خانواده ناتنی فقط بر عهده شما نیست.
- اگر خود را از پا بیندازید و انرژی نداشته باشید، برای هیچکس مفید نیست، ازجمله برای خودتان.
اگر شما فکر میکنید هدیههای گرانقیمت یا تلاش جانفرسا، وضعیت خانواده را تثبیت میکند، یعنی شما در حال رشوه دادن هستید.
رشوه ندهید. خودتان باشید. از سرعتتان را کم کنید و به اطرافیانتان فرصت بدهید تا کمکم رابطه ساخته شود. مواظب سلامتی روحی و جسمی خود باشید.
سومین مرحله، مرحله «حسادت» است.
شما حسادت میکنید! شما به رابطه صمیمی بین همسرتان و فرزندش حسودی میکنید. بابت این احساس حسادت شرمنده هستید و از خودتان میپرسید: آخه کی به رابطه والد و فرزند حسودی می کنه؟
اصلاً خودتان را سرزنش نکنید. همه والدین ناتنی تازهکار احساس حسادت را تجربه میکنند.
شما حسادت میکنید چون میبینید همسرتان و فرزندش یک خانواده هستند و شما خارج از آن قرار دارید. شما متعجبید که چرا هیچ جایی برای شما در این رابطه وجود ندارد.
شما به سایر والدین ناتنی حسادت میکنید چون ظاهراً آنها بدون هیچ تلاشی در جایگاه خود تثبیت شدهاند.
شما احساس حسادت میکنید چون همسرتان تجربه بارداری و تولد فرزندش را با شخصی دیگر داشته و شما برای همسرتان، اولی نیستید.
شما احساس حسادت میکنید به هر شخصی که عکسهای خانواده دستاول خود را در شبکههای اجتماعی به اشتراک میگذارد. شما حاضرید روحتان را بفروشید تا وضعیت ساده و دور پیچیدگی خانواده آنها را داشته باشید
شما حسادت میکنید نسبت به همکاری که ترفیع گرفته، درحالیکه شما مجبور شدهاید موقعیت شغلی خود را از دست بدهید، چون همسرتان نمیتواند فرزندانش را ترک کند.
شما حسادت میکنید نسبت به اشخاصی که مجبور نیستند هزینه فرزند را در بودجه خود بگنجانند، آنهم فرزندانی که مال خودشان نیست.
حسود نسبت به افرادی که برنامه تعطیلاتشان را میچینند بدون به راه افتادن جنگ جهانی سوم!
حسود نسبت به خانوادههای تماموقت، درحالیکه شما در تهمانده یک خانواده پارهوقت گیر افتادهاید.
حسود نسبت به هر چیزی و هرکسی...
همه اینها طبیعی هستند.
شما خجالت میکشید و نسبت به خودتان عصبانی هستید که نمیتوانید بر احساس حسادت حقیرتان غلبه کنید. نگران نباشید. مرحله حسادت در والدین ناتنی گذراست.
مهم نیست که هیولای سبز چشم حسادت با چه شرارت و شدتی بر زندگی شما حکمرانی میکند. شما راهی برای غلبه بر آن پیدا خواهید کرد. این حسادت به خاطر آن است که شما هنوز جایگاه خود را در خانواده نیافتهاید و زمان میبرد تا وضعیت سامان بگیرد.
با گذشت زمان متوجه میشوید که جایگاهی برای شما در خانواده وجود دارد و یک خانواده ناتنی بهاندازه خانواده تنی ارزشمند و معتبر است.
درد نداشتن گذشته مشترک با همسرتان کمرنگ میشود با آیندهای که باهم آن را میسازید. به آهستگی شما و فرزندخوانده و همسرتان خاطرات مشترکی باهم میسازید.
نگران نباشید... این مرحله میگذرد.
چهارمین مرحله، مرحله «احساس گناه» است.
وقتی شما تلاش میکنید و نمیتوانید یک خانواده ناتنی عالی بسازید و سرشار از حسادت هستید، البته که احساس گناه میکنید. هرکسی جای شما باشد، چنین احساسی دارد.
شما تصور میکنید هر تنشی که در خانواده وجود دارد، به خاطر حضور شماست، پس احساس گناه میکنید.
شما تصور میکنید لابد رفتار صحیحی با فرزندخواندهتان ندارید که او شما را دوست ندارد، پس احساس گناه میکنید.
راستش به خاطر رفتار بدی که فرزندخوانده با شما دارد، شما هم دیگر او را دوست ندارید. پس احساس گناه میکنید.
انگار شما به بدترین نسخه خودتان تبدیل شدهاید. این روزها شما موعظه میکنید، غر میزنید، شکایت میکنید و حسادت میکنید. شما از خودتان خجالت میکشید و سرشار از احساس گناه هستید.
احساس گناه در والد ناتنی صد در صد طبیعی است، ولی این احساس گناه بر اساس دروغ ساخته شده است.
- عدم علاقه فرزندخوانده نسبت به شما، شخصی نیست، حتی اگر شما آن را شخصی احساس میکنید. بعلاوه اگر شما بهترین والد ناتنی دنیا باشید، بازهم فرزندخوانده عاشق شما نمیشود.
- لازم نیست شما عاشق فرزندخواندهتان باشید تا یک والد ناتنی خوب باشید. اولین وظیفه شما، حمایت همسرتان، بهعنوان والد فرزندانش است. چطور این حمایت را انجام میدهید؟ بستگی به شرایط و توافقهای شما دارد و هر والد ناتنی آن را به شیوهای متفاوت انجام میدهد.
- هر کشمکشی که در خانواده وجود دارد، تقصیر شما نیست. هر مشکلی که قبلاً بود، الآن هم وجود دارد. فقط چون شما وارد این صحنه شدهاید، شما را بهعنوان مقصر جلوه میدهند و کاسه و کوزهها را بر سرتان میشکنند.
احساس گناه را کنار بگذارید و به خودتان استراحت بدهید. والد ناتنی شدن وضعیتی است که شما قبلاً در آن نبودهاید. وضعیتی که هر اقدام شما، نتیجهای کاملاً متضاد از نیتتان به بار میآورد.
متأسفانه منابع آموزشی چندانی به زبان فارسی وجود ندارد. مشاوران خوب درزمینهٔ خانواده ناتنی بسیار کم هستند. راهنماییهایی که دریافت میکنید، معمولاً غلط یا بیارزش هستند.
نفس عمیقی بکشید، سرزنش خود را متوقف کنید و انرژی احساس گناه را به بخشش و پذیرش تبدیل کنید.
پنجمین مرحله، مرحله «خشم» است
خدایا! شما عصبانی هستید! کاملاً عصبانی! خشمگین! غضبناک! خشمناک!
مجموعه کلماتی که برای توصیف خشم وجود دارد، نمیتواند نیمی از احساس خشم شما را توصیف کند. احساس میکنید دارید از شدت عصبانیت منفجر میشوید.
- بازهم همه برنامههایتان کنسل شد. چرا؟ به خاطر برنامه دقیقه آخری بچهها. همسرتان بدون مشورت با شما، برنامه را کنسل کرد، برنامهای که بهعنوان خانواده دربارهاش تصمیم گرفته بودید. چرا به شما خبر نمیدهند؟ چرا نظرتان را نمیپرسند؟ چرا شما را حساب نمیکنند؟ آیا یک روزی بالاخره شما را هم در نظر میگیرند؟
- و این بچهها! این بچههای رابطه خراب کن! ادبشان کجاست؟ چطور میتوانند اینقدر بیادبانه رفتار کنند؟ کدام والدینی فرزندانش را اینگونه بار میآورد؟ و چرا شما با کسی ازدواج کردهاید که چنین والد مزخرفی است؟
- از همسر سابق که نگو و نپرس! چطور ممکن است کسی اینقدر بیتوجه/ متوقع/کنترلگر/ انگولک چی/ مداخلهگر باشد؟
شما در وضعیتی هستید که احساس میکنید هرلحظه ممکن است منفجر شوید و از خود میپرسید: آیا تا پایان عمر درگیر این وضعیت هستم؟
خیر! شما همیشه مثل یک کوه آتشفشان نخواهید بود.
و بله! شما باید مدیریت خشم را یاد بگیرید تا بتوانید بحرانها و چالشها را مثل یک انسان متمدن مدیریت کنید.
همه افراد باید مدیریت خشم را یاد بگیرند، ولی اگر شما والد ناتنی هستید، بدون مدیریت خشم، جان سالم بدر نمیبرید و سلامت عقلتان را از دست میدهید. خداحافظ خشم را تهیه کنید. تهیه این آموزش، هزینه نیست، بلکه سرمایهگذاری روی ازدواج و سلامت روان شماست.
اگر در مرحله خشم هستید، حتماً مشاوره بگیرید وگرنه ازدواجتان منجر به طلاق میشوید. شما میمانید و روحی خسته و بیاعتماد به عشق.
ششمین مرحله، مرحله «انزوا و تنهایی» است.
من هرگز بهاندازه سالهای اول مادرناتنی شدنم، احساس انزوا و تنهایی نکردم. حتی وقتیکه دو سال و نیم در شهری دورافتاده طرح پزشکیام را میگذراندم، اینهمه احساس تنهایی نداشتم. هیچکس درد دل مرا نمیفهمید، حتی مادرم و صمیمیترین دوستانم. به همین دلیل مجبور بودم از همه فاصله بگیرم و در آتش درد خود بسوزم
توجه داشته باشید که من از شش ماه قبل از ازدواج و تا سه سال پسازآن تحت نظر یک مشاور روانشناس بودم که بهقدر سرسوزنی به من کمک نکرد. من تصور میکردم اشکال از من است، درحالیکه اشکال از نادانی و بیاطلاعی آن مشاور بود. الان میدانم که یک والد ناتنی باید از مشاوری کمک بگیرد که خودش والد ناتنی است و سازوکار خانواده ناتنی را میشناسد. مکانیسم خانواده ناتنی بهکلی به خانواده تنی متفاوت است. اگر بخواهیم با نقشه خانواده تنی، چالشهای خانواده ناتنی را حل کنیم، مثل آن است که با نقشه تهران بخواهیم در اصفهان راه را پیدا کنیم.
یک والد ناتنی به شکلی باورنکردنی منزوی است. شما باید زندگیتان را از نو بچینید تا فضای کافی برای خانواده ناتنی شما به وجود بیاید. اگر فرزندی از خودتان نداشته باشید، شبهای تفریح و خوش گذراندن را با شبهای خانهنشینی عوض کردهاید. اگر فرزندانی از خودتان دارید، مجبور هستید روتین معمول زندگیتان را تغییر بدهید تا روتین معمول یک نفر دیگر اجرا شود. شاید پس از مدتی یکجایی این وسطها باهم به توافق برسید.
شما باید بسیاری چیزها را درباره زندگیتان تغییر بدهید تا خانواده جدیدتان احساس راحتی کند و شما همچنان احساس کنید که در خانه، غریبه هستید و پسزده میشوید. این تلاشها همگی بدون قدردانی هستند و موردتوجه قرار نمیگیرند، حتی همسرتان از شما تشکر نمیکند. در مراحل رشوه دادن و خشم، شما تلاشتان را دو برابر میکردید یا بشدت خشمگین میشدید، ولی حالا خسته هستید و ازپاافتادهاید. احساس میکنید هیچ امیدی نیست و تنها هستید. از خود میپرسید آیا زندگی یک والد ناتنی هرگز بهتر میشود؟ یا شما برای همیشه در این وضعیت ناخوشایند گیر افتادهاید؟
من نمیخواهم به شما بگویم: شاد باشید و بیخیالی طی کنید! چون فکر میکنم در خود جمع شدن و قدری کناره گرفتن بهعنوان یک والد ناتنی، طبیعی است. خوشبینی شما تبخیر شده و بخش منطقی مغز شما فرصت داشته تا شرایط را تحلیل کند. دور از خوشبینی کورکورانه اولیه و تلاش برای رشوه دادن و تحتفشار قرار دادن خود برای بیشتر و بیشتر سرویس دادن. دور از احساس گناه و خشم. اکنون مرحله تمدید قواست.
من نمیگویم شما باید از مرحله عبور کنید. بلکه به نظر من قدری در این مرحله بمانید و غوطهور شوید. والد ناتنی شدن ازنظر احساسی طاقت فرساست و لازم نیست شما غیرازاین وانمود کنید. ولی به خاطر داشته باشید هرقدر الان احساس تنهایی میکنید، شما تنها نیستید. من اینجا هستم و همچنین میلیونها مادرناتنی دیگر. این مرحله هم میگذرد.
در خلال این دوران، مغز احساسی شما از عواطف تندوتیز آرام گرفته و اکنون زمان مناسب برای دریافت مشاوره است. شما به حمایت و تأیید نیاز دارید.
هفتمین مرحله، مرحله «پذیرش» است.
شما عاشق فردی صاحب فرزند شدید و مسیر پرفرازونشیب والد ناتنی بودن را پیموده و در این دریای توفانی غوطه خوردهاید. برای مدتی طولانی، امواج سرکش، شما را به صخرهها کوبیدهاند. سپس توانستید خود را از آب بیرون بکشید. خسته و بیحس و حال گوشهای افتادید. همیشه نگران بودید که قرار است این بار از کجا ضربه بخورید.
در مرحله پذیرش، شما آماده هستید بااحتیاط از جا برخیزید و بنشینید و نگاهی به اطراف بیندازید. اکنون شما میتوانید درباره بهترین روش مدیریت خانوادهتان فکر کنید. بینش شما با انکار و خشم و حسد تیره نیست. شما میتوانید بهوضوح ببینید و با آرامش بررسی کنید.
علیرغم مسیر دشواری که طی کردید، علیرغم جنگیدن مداوم و احساس شکست، بیشتر اوقات شما احساس میکردید بهنوعی در خانواده هستید و یک خانواده هستید.
پنج تا هفت سال و حتی طولانیتر، طول میکشید تا خانواده ناتنی به تعادل برسد. معمولاً هر مرحله احساسی چند ماه تا یک سال طول میکشد. در تمام مدتی شما با عواطف تندوتیز و دردناک خود دستوپنجه نرم میکنید، خانواده شما درست زیر نوک بینی شما کمکم به تعادل میرسد.
بچهها و بزرگسالان که یکوقتی غریبه بودند حالا به بودن در کنار هم عادت کردهاند. ممکن است حتی همدیگر را دوست داشته باشید. شاید بهترین دوست همدیگر نباشید ولی دیگر دشمن نیستید.
بچهها بزرگ میشوند و قبول میکنند دو خانه دارند و یکی از خانهها، خانه شما هم هست. شما دیگر غریبهای متجاوز نیستید که روشهای عجیبوغریب دارد و باید در مقابل او از خود دفاع کرد.
شما ممکن است هنوز هم احساس کنید روزها و هفتههایی که بچهها دوروبرتان نیستند، زندگی آسانتر است اما همچنین ممکن است دلتان برایشان تنگ شود. شما احساس میکنید که خانواده شما بدون بچهها کامل نیست.
تبریک میگویم: شما یک والد ناتنی هستید. دیگر عجیب نیست که خود را اینگونه بنامید یا در مورد خود اینطور فکر کنید. شما به یک خانواده تبدیل شدهاید، البته نمیتوانید دقیقاً بگویید چه زمانی این اتفاق افتاد. اینطور نیست که بچهها برای دیدن شما سر از پا نشناسند، شما هم برای دیدن آنها بیقرار و بیتاب نیستید، اما رابطه شما به وضعیت تقریباً پایداری رسیده است. پس از کابوسهای اولیه، اکنون میتوانید از آرامش نسبی لذت ببرید.
البته ممکن است هنوز تعدادی از چالشهای خانواده ناتنی، حلنشده باقی مانده باشد، استانداردهای دوگانه برای والدین ناتنی ابلهانه و فرسایشی هستند، بازهم به خاطر بچهها، فرصتهای گرانبهایی از دست میرود، سروکله زدن با هزینه مالی دو خانه کلافه کننده است. شما همچنان در شرایط پر چالش و پرتنشی هستید و هرروز باید با مسائلی دستوپنجه نرم کنید.
ممکن است شما هنوز همآرزو کنید کاش یک خانواده معمولی داشتید و زندگیتان کمتر پیچیده بود؛ اما شما شرایط زندگیتان را پذیرفتهاید، دستکم بیشتر روزها! ممکن است این خانواده، آنی نباشد که شما تصور میکردید، اما شما یکجورهایی باهاش کنار آمدهاید. هنوز صد در صد مهار اوضاع را در دست ندارید، ولی به نظر میرسد بهزودی وضعیت درست میشود؛ که درواقع این بهترین امیدی است که هرکدام از ما میتوانیم داشته باشیم.