مدتها بود میخاستم یه همچین پستی بنویسم. در مورد ازدواج کردن و اینکه کی زمان ازدواج هر کسی میرسه. وبلاگ گیس گلابتون عزیز این حسو در من تقویت کرد که کمی هم در اینباره حرف بزنم.
من از وقتی دختر دبیرستانی بودم این موضوع در ذهنم نهادینه شده بود که در 25 سالگی ازدواج میکنم! بعد از چند سال این باور تبدیل شد به اینکه من در 25 سالگی شخص مورد نظرم رو می یابم ینی یافتن نیمه گمشده! انقدر این باور در من قوی بود که ناخوداگاه همه ی اطرافیانم هم باورشون شده بود که در 25 سالگیه من اون اتفاقی که باید بیفته میفته! و دقیقا در 25 سالگیه با آقای میم آشنا شدم...
اگه از خواننده های قدیمی اینجا باشید حتما این حرف من براتون آشناست اینکه میگفتم از همون قرار اولی که با آقای میم داشتم ته دلم قرص و محکم بود که ایشون همون کسیه که باید باشه! شاید به نظر عجیب بیاد بااینکه خیلی سعی میکردم دچار توهم و خوش خیالی نشم ولی ته دلم یه چیزی میگفت همینه! و اون روز اولی که باهاش رودر رو و چشم تو چشم شدم وقتی داشت از تصمیمات آینده اش میگفت وقتی داشتم به دستاش نگاه میکردم یه چیزی درون من میگفت این دستها برای توعه! برای زندگیه تو برای نوازش تو و تو با این دستها حالا حالا ها کار داری!
اولین قرار ما فروردین 89 بود و آشنایی اولیه مون با همدیگه در بهمن-اسفندماه 88 اتفاق افتاده بود. و البته یه موضوع عجیبه دیگه و اون هم اینکه من در دی ماه 88 در خواب دیدم که آقای میم داره به سمتم میاد . حتی پلیوری که تو خواب پوشیده بود رو کامل به یاد دارم. و همینطور درخشش زنجیری که به گردنش بود. (این پلیور سفید رنگ برای من خیلی مقدسه چون ماهها قبل از اینکه اتفاقی بیفته به من نوید خیلی چیزها رو داد بود و همون نشونه ای بود که تو کتاب کیمایگر میگه به دنبال نشانه ها باش و درک کن نشانه ها رو) البته باید خیلی مواظب بود که آدم دچار توهم و خوش خیالی نشه و احساساتی برخورد نکنه. و من سعی کردم در طول پروسه ی آشناییم با آقای میم منطقی باشم و باهمه چی منطقی و عاقلانه برخورد کنم.
بذارین از 25 سالگیم بیشتر بگم. من تو 25 سالگی یه سری تغییرات رو در خودم دادم و همینطور در خونه مون و در مادر و خواهرم حتی! دکوراسیون اتاقم از دکوراسیون اتاق یه دختر مجرد که پر از عروسک و چیزای خوشگل و فانتزی و جینگیلی مینگیلی پره تبدیل شد به جایی که منتظر ورود یه نفر دیگه ست! یه کسی که قرار شریک من باشه و بیشتر از همه حال و هوای اتاقم باید این موضوعو نشون بده که من الان آماده پذیرش یه نفر هستم و امادگی دارم برای انتخاب شریک زندگیم و ازدواج با اون. نمیدونم میتونم منظورمو دقیق بگم یا نه. جوری رفتار میکردم که انگار همین روزها قراره شاهزاده سوار بر اسب من برسه! به مادر وخواهرم هم این موضوع رو تلقین کرده بودم. حتی تو خریدهایی که میکردم برای خودم این نکته رو در نظر میگرفتم که مثلا این کیف و کفشی که میخام بگیرم آیا مناسب پوشیدن و سر قرار رفتن با خواستگار من هست یا نه؟! حتی لباسهامو با این فکر میخریدم که میخام در خونه ی همسر آینده ام و جلوی خانواده ی اون بپوشم. باید شیک باشم . از دنیای کتونی و کوله پشتی و رنگین کمونی اومدم بیرون!
(البته الان هم هر وقت اراده کنم میتونم با کتونی و کوله پشتی به شکل یه دختر دانشجوی مجرد دربیام!)
هنوز هم خیلی از مهمونی هایی که میرم با لباس و کیف و کفشایی هست که تو اون دوران خریدم چون کاملا مناسب یه خانوم تازه ازدواج کرده جوون خوش تیپ میخریدم!
حتی برای تغییر دکوراسیون خونمون نظر میدام که مثلا مبلمان باید عوض شه و یا چیزایی دیگه که همه چی اماده ومهیا باشه!
اگه میخاهید و دوست دارید ازدواج کنید باید اول این باور رو در خودتون پیاده کنید و باورتون این باشه که مثلا تا فلان تاریخ و با فلان سن حتما ازدواج میکنید. حتی دکوراسیون اتاقتون هم باید این موضوع رو نشون بده که شما مهیا و پذیرای ازدواج هستین. وقتی میرید مرکز خرید چشمتون دنبال عروسک خریدن و حیووونای پولیشی خریدن برای اضافه کردن به کلکسیون اتاقتون نباشه! به جاش یه جفت ماگ جفت بخرید با طرح قلب و لاو وعشقبازی! اونوقت دیگه بقیه اش با کائناته. کائنات جذب میکنه به سمتتون کسی رو دوست دارید در کنارش بشینید و داخل اون ماگها با هم قهوه بخورید.
گیس گلابتون در و بلاگش طرحی ور راه انداخته بود که دختران مجرد با نوشتن اسمشون و تاریخ مدنظرشون برای ازدواج و یافتن شریک زندگیشون مشخصاتشونو ثبت میکردن. و بعد از اون هم بارها و بارها گیس گلابتون عزیز در وبلاگش خبرهای خوبی از این نتیجه دادن این اقدام درج میکنه.
نویسنده: پیراشکی عشق
http://metoyou10.blogfa.com