داستان یک پرواز

با سلام و عرض ارادت فراوون

گیس گلابتون عزیز، من در زمینه ی زندگی شخصی و مدیریت روابط و پشت سر گذاشتن بحران های نفس گیر زندگی در هر بخشی با یه نسبت و حدودی خودم رو آدم موفقی می دونم . صد البته که همچنان در کارگاه هستی شاگردی می کنم و هر روز تجربه ای و درسی و نکته ای می آموزم .

به هر روی نقطه ی کور زندگی من در ارتباط با شغل و درآمدزایی و تفکرات و تصوراتی بود که در مورد پول داشتم ! پر رنگ تر از هر باور بازدارنده ای ، ترس ریشه دار و عمیقی تو وجودم بود که منو به حریم امن این میز و صندلی اداری میخکوب کرده بود و سابقه ی حدود 15 سال کارمندی بندی به پام بسته بود . از شرح مفصل روزشماری برای رسیدن سر برج و مورچه وار پس انداز کردن و حساب کتاب ده تومن بیست تومن ته حساب بانکی هام می گذرم ...

تا اینکه با گام های دهگانه ثروتمند شدن آشنا شدم . هر درسی رو که خوندم دلم آشوب شد ، ده ها بار مضطرب و مستاصل صفحه ای رو نخوانده می بستم تا به همون حریم امنم برگردم ، می دونستم باید دست به کاری بزنم ، می دونستم زندگی مالی و شغلی من نیاز مبرم به تغییر اساسی داره اما می ترسیدم ، وحشت داشتم ، همون آب باریکه ای که به آسودگی بدستم می رسید مرا خوشتر می نمود . تا اینکه مسیری برام باز شد و من ناخودآگاه در این مسیر پیشتر رفتم ، آدم های مختلفی در موقعیت های مختلف منو تشویق و تایید کردن که با جدیت به طراحی لباس با دید یه تخصص نگاه کنم . می دونستم هم علاقه و هم استعداد این کار رو دارم اما تابلوهای خطر قدم به قدم سر راه ذهن من صف کشیده بودند . 

روزیکه استارت این کار رو زدم مثل یک نسخه دارویی روزی چند بار گام های دهگانه رو می خوندم ، مطالبی که درمورد ثروتمند شدن نوشته اید رو بارها و بارها می خوندم ، شجاعتم قطره قطره اما هر روز بیشتر می شد . سایت ها و صفحه های اجتماعی دوستان هنرمندی که در این زمینه فعالیت می کنند و موفق هستند رو می خوندم و همون شرایط رو برای خودم تصور می کردم ، حتا روزی رو که به گیس گلابتون ایمیل بزنم و اعلام کنم که من بر کوه ترسهام پرچم فتح زدم رو هم تو رویاهام دیدم . 

امروز صبح من پر پرواز گشودم و بال گشودم ...

امروز صبح برندی به نام چارقد شروع به فعالیت و عرضه ی تولیدات خودش کرد تا با طراحی و دوخت مانتو بر تن دخترکان و بانوان این سرزمین رختی فاخر بپوشاند ...

از شهامتی که با تک تک جملاتت به من بخشیدی سپاسگزارم .