یکی از هفت عادت مردمان موثر که در حلقه هدف آموختیم، عادت سینرژی یا هم افزایی است. این عادت به این مهم اشاره دارد که در حساب کائنات یک بعلاوه یک دو نمی شود، حداقل یازده می شود! لازم بود مثل تمامی هفت عادتی که تمرین کردیم، این عادت را نیز بصورت گروهی تمرین کنیم و هریک به نتایج و تاثیرات آن بر روح و روانمان متمرکز شویم. بیش از هفت ماه بود که با هم آشنا شده بودیم و گروه بودیم. می توانستیم گروهی برنده-برنده تشکیل دهیم. این بار سارا سرگروه بود و پس از ایجاد طوفان ذهنی در مورد برنامة گروه، تصمیم گرفتیم یک برنامه یوگای خنده با هدف ایجاد شادی عمومی انجام دهیم. در سینرژی باید تفاوت ها را ببینیم و راههای جدید را بیابیم. در این برنامه، ما با علم به تفاوت های فردی و دیدگاههای متفاوتمان به دیدگاه مشترک شادی بخشی رسیدیم و در نهایت از بین پیشنهادهای موجود برنامة یوگای خنده در محیط پارک بانوان را انتخاب کردیم.
هدف ما انجام یک برنامه مفرح برای دیگران بود و مهمترین میثاق ما این بود که نتیجه کار سه نفری با توجه به توانایی های هرکدام از ما، برجستهتر و درخشان تر از کار یک نفره باشد و ما و دیگران حس و حال خوبی را تجربه کنیم. بنابراین تقسیم کار کردیم. «برنامه در چه روزی و چه ساعتی اجرا شود؟» «چه کسی آدرس را پیدا کند؟» «چه کسی وجود پارکینگ یا عدم وجود آن را بیابد؟» «اجرای برنامه و محتوی آن چه باشد؟» «کی چی بگوید و ...؟» اینها را در یک ملاقات شیرین حضوری مشخص کردیم. ملاقاتی که در انتهای آن گل گفتیم و گل شنیدیم. بقیه مطالب در گروه تلگرام تعیین شد. ما اجرای یوگای خنده را در گردهمایی همسر گزینی به شیوه قرن بیست و یکم و همچنین در کارگاه انتقاد پذیری توسط آقای دکتر ساسان جاودانی (آقای شوشوی گیس گلابتون) دیده بودیم و الگوی خوبی داشتیم، برای آمادگی بیشتر به وبسایت رسمی یوگای خنده دکتر کاتاریا مبدع آن، مراجعه کردیم و با فلسفه این یوگا و حرکات ابتدایی آن بیشتر آشنا شدیم. سپس قبل از برگزاری برنامه یوگای خنده در پارک بهشت مادران، هرکدام بخشی از تمرینها را انجام دادیم و فیلم گرفتیم و با یکدیگر به اشتراک گذاشتیم تا از تسلط خود در اجرا مطمئن شویم.
بالاخره روز اجرا رسید، یک روز نیمه ابری و خنک در انتهای تابستان، به پارک بهشت مادران رسیدیم، سارا که سرگروه بود یک ساعت زودتر از بقیه به پارک رفته بوده، با جو پارک آشنا شده بود و بهترین مکان را برای برگزاری برنامه در نظر گرفته بود. بعد از ملاقات با یکدیگر ابتدا مختصری برنامه اجرا را با هم مرور کردیم و به محل پیشنهادی سارا رفتیم که خانم ها تا دقایقی قبل در آنجا مشغول تمرینهای ایروبیک بودند. زمان رسیدن ما در حال استراحت و آماده شدن برای ترک پارک بودند، پس از رسیدن به محل مورد نظر برنامه را اینگونه اجرا کردیم: سارا با خوش رویی و گاهی هم شوخی خانم ها را برای پیوستن به یوگای خنده دعوت کرد و مقدمه و معرفی کوتاهی ارایه داد وقتی حدود 30 نفر جمع شدند سحر با صدای زیبایش ادامه کار را به دست گرفت و منظور برنامه ما و فلسفه یوگای خنده را به اطلاع همه رساند و یک تمرین مناسب برای شروع و آمادگی ذهن و شش ها انجام داد. سپس ندا با نگاه مهربان و آرامَش، آشتی و اعتماد را به زنان پارک هدیه کرد به اضافة یک تمرین و چند ثانیه خنده و به همین ترتیب هرکدام به نوبت چند تمرین یوگای خنده را انجام دادیم .
چه زنان و دختران شادی در پارک بودند، به ما اعتماد کردند و همراه مان شدند. با ما خندیدند و شادی کردند. به پیشنهاد گیس گلابتون بنا داشتیم خاطره این روز را با عکسی زیبا ثبت کنیم، اما بسیاری از خانم ها در پاک بهشت مادران حجاب نداشتند و نمی توانستیم از همراهانمان در یوگای خنده عکس بگیریم، بنابراین به خانمها پیشنهاد دادیم که از پاها و کفشهایمان که به وسیله آنها به بهشت مادران آمدهایم عکس بگیریم. چند نفری برای گرفتن عکس آمدند. بعد هم عکس را به همه نشان دادیم که خیالشان راحت باشد . در آخر برنامه هم با خوش آمدگویی و تشکر ما را بدرقه کردند و جالب این بود که از ما خواستند که بازهم به پارک بهشت مادران بیاییم. خیلی تحت تاثیر این صمیمت بی دریغشان قرار گرفتیم.
سحر در راه پارک این شعر را سروده:
امروز لبخندی می سپارم به شما
به رسم امانت
بی زحمت مدتی روی لبتان برایم نگه اش دارید
به این امید که خنده ای که بر لب دوستانمان نشاندیم ماندنی باشد.
نویسندگان: سارا، سحر و ندا (دوستان گروه حلقه هدف)