کاشان نامه به سبک خاطرات نویسی ناصرالدین شاهی
آقای شوشو پیشدستی کرد و کاشان نامه را نوشت. من سبک نوشتن طنزآلود او را دوست دارم، بویژه اصرار او را به ناصرالدین شاه نویسی. هندیجان نامه به همین سبک و سیاق نوشته شده است.
ساعت دو ونیم صبحه و خواب از چشم من خداحافظی کرده انگار تا روز قیامت قهر کرده. اینقدر این پهلو اون پهلو شدم تا بالاخره بلند شدم و رفتم تو هال. بانو در خواب عمیق.
شروع کردم کتاب خوندن تا شاید خواب به چشمم برگرده. این کتاب انگار بخاری چشم است ولی امشب ظاهراً فتیلهاش ته کشیده بود.
ساعت 5 بانو رو بیدار کردم البته با سختی و چراغ روشن کردن و تهدید که از اتوبوس جا می مونی. بانو که این ساعتها رو معمولاً در زندگی ندیده جز به هنگام مسافرت تجربه میکنه: پنج صبح!
بار و بندیل تقریباً آماده ، بانو لیست داره و دونه دونه تیک میزنه که چیزی از قلم نیافته. صبحانه رو سه تایی خوردیم و بارو بنه رو کول کشان تا دم آسانسور بردیم و داخل ماشین جا سازی کردیم و حرکت.
بانو عاشق نقشه و GPS و .. مسیر رو کاملاً مشخص کرد و الحق که دست مریزاد و رسیدیم اتوبان قم.
بهشت زهرا فاتحه ایی بر مزار پدر بزگوارم خوندیم و ...
به سمت کاشان. جاده خلوت و تند رفتن می چسبه. عامل بانو و کنترل نامحسوس و البته محسوس دوربینها ، اجبار به تکریم قانون میکنه و البته جاهایی هم تخطی شد که بماند.
سی کیلومتری جاده قم رستوران بسیار مطلوب و بنام ستاره مارال ، توقف کردیم تا خستگی راه بدر کنیم و چایی و قوتی و شیرینی و...
60 کیلومتر جلوی راه داشتیم که کمتر یکساعت راه بود و رسیدیم.
خارج شهر در حال ساخت و ساز و حسابی. مشغول بودند و خدا رو شکر که آبادانی و آباد کردن و چرخ اقتصاد رو وغن کاری میکنه.
GPS تنظیم شده توسط بانو براحتی ما رو به مقصد رسوند: هتل مهینستان
وارد کوچه ایی بسیار تنگ شدیم و حیاطک هتل شدیم که ظاهراً محل پارکینگ هتل هست و وارد هتل شدیم.
عمارتی متعلق به یکی از تجار قدیمی و بنام شهر 160 سال قدمت که توسط نوه بازمانده بازسازی شده و زیبا.
زیبا زیبا زیبا
پرسنل پذیرش هتل بسیار خوشرو مؤدب و مهربان.
فرمها رو پر کردیم و به همراه متصدی هتل وارد اتاق شدیم.
اتاقی با درهای چوبی قفل و کلون داخل اتاق تخت دو نفره با طاقچه و رف. حمامی بسیار تمیز و امروزی.
درازی کشیدیم و قصد سیاحت و کشف الکشوف. بانو استراحت رو ترجیح داد و من به همراه ولیعهد مبارک راهی بازار شدیم.
بازار کاشان با بنایی قدیمی و مملو از اجناس مربوط به کشور چین.
بوی عطاریها در سراسر بازار شعله میکشید و رفتیم تا به بازار فرش برسیم و حظی ببریم از تماشای فرش ناب کاشان.
بازاری از فرش نبود تک و توک فرش فروشیهایی بودند و نپرسیدم چرا و به قضاوت خودم قناعت کردم که کم شدن فرش فروشیها احتمالاً ناشی از بازار کسادش باشه احتمالاً.
به هتل برگشتیم و بانو بیدار و سه تایی ناهاری به رگ زدیم دیدنی و بعد ناهار روی تخت شاهانه ولو شدیم و خسبیدیم خسبیدنی.
ساعت 4 بانو و من آماده رفتن برای بازدید از اماکن تاریخی و دیدنی. شازده خواب بود و قیلوله رو به بازدید ترجیح داد .
مسجد آقا بزرگ ، اولین جایی که تصمیم به دیدن گرفتیم. کاشان مردمی بسیار معتقد داره پر از مسجد ، هیئت و اماکن متبرکه.
در مسیر تابلوی خانه نقلی رو دیدیم به سمتش روان شدیم کوچههایی بسیار باریک بعضی جاها دو نفر بزور رد میشن.
خانه نقلی از مکانهایی است کهترمیم شده و الان اقامتگاه توریستهای داخلی و خارجی.
چند تا خارجی دیدیم کیف کردیم از بلاد ما بازدید میکنند. باب سلام و احوال پرسی رو بانو راه نیانداخت که تعجب کردیم دیدنی.
سقا خونه و آب انبار و خانه ، * خانه دوست * که فیلمی هم بازی شد.
آب انباری که تعطیل شده بود و مردم داخلش کلی نذری گذاشته بودند.
برای ورود به مسجد آقا بزرگ بانو دچار مشکل شد و میدانی متصور بود در نزدیکی این مسجد و بعدها متوجه شد که بله این میدان رو با مسجدی در یزد امتزاج فرموده بودند.
وارد مسجد شدیم که بیشتر جهت امور تدریس طلاب بهره برداری میشد.
بر روی دیوار نوشته شده بود محل مسجد که پسران 9 تا ده ساله فوتبال بازی میکردند و چنان هیجانی که کمتر از لالیگا تصور نمیشد.
گشتی در مسجد زدیم و خارج شدیم به قصد بازدید خانههای تاریخی در خیابان علوی. در بین راه کوچه ایی دیدم بسیار باریک با بانو وارد کوچه شدیم ، کوچه ایی بسیار قدیمی با دالانی تاریک و خوفناک بانو طبق معمول عکس میگرفت و ذوق میکرد که ...
حدود یک ربع پیاده روی رسیدیم به خانه عروجیها doorman فرمودند نفری 5 هزار تومان جهت بازدید و بانو بیدرنگ پرداخت و وارد سرزمین عجایب شدیم که آلیس جان اون جلو داشت بوق میزد!!!
حیاطی بزرگ دلباز و دیدنی و استخری و اتاقها در اطراف. در داخل یک حجره صنایع دستی یکی از هنرمندان کاشان که خانمی بود و دو تخته فرش ابریشم.
یکی 30 میلیون و دیگری 500 میلیون. قدرت خدا عجب صنعتی داریم و چسبیدیم به این نفت و خداوند عجب استعداد بی نهایتی در تاروپود این مردم نهاده که گرد و خاک می خوره و ما دنبال دعوا سر نفت که ده دلار بالا رفت و پایین آمد.!!!!!!!!!!!!
وارد شاه نشین شدیم که دیگه نمی گم چقدر زیباست تا خودتون برید ببینید. بله اینجور.
بعد از گشت و گذار و کلی کیف کردن با بانو وارد کافی شاپ شدیم و بانو چایی سفارش داد و ما عرق بیدمشک و نعناع و البته باقلوای کاشان.
این نوشیدنی تعریفی نداشت بر خلاف محیط کافی شاپ که بسیار گرم و صمیمی توسط شخصی اداره میشد. باقلوا فوق العاده بود تجربه ایی باور نکردنی و لذیذ عطر گلاب و .... لطفاً تشریف بردید از این کافی شاپ دیدن کنید و مطمئن باشید بنده پورسانتی جهت تبلیغ نگرفتم.
چند مغازه صنایع دستی هم مشمول بازدید قراردادیم و فروشگاهی دیدیم فروشگاه عرقیجات که مشاوره رایگان جهت تعیین نوع مزاج میداد آقای دکتری که مشغول تحصیل در طب سنتی بودند.
پرسشنامه ایی پر کردیم و مزاج ما مشخص شد و غذاهایی که باید بخوریم و نخوریم به همراه عرقیاتی که توسط آقای دکتر جهت امراض گوناگون ما تجویز شد.
به سمت هتل روان شدیم و سر کوچه هتل، ولیعهدمان منتظر تا برسیم و دوباره جهت بازدید بازار همراه بانو روان شدیم و خسته و آویزون به هتل برگشتیم.
در شاه نشین هتل کرسی بود که همراه با تنقلات به زیر کرسی خزیدیم و حظی بردیم و عکسها گرفته شد جهت ثبت در تاریخ و گنبد دوار.
11 شب بیهوش شدیم و خلاص.
ساعت 8 و نیم جهت انجام امور صبحانه برخاستیم و وارد سردابه هتل شدیم که الانه رستوران شده بود و صبحانه مفصلی میل شد.
بعد از صبحانه به قصد بازدید از مزار سهراب سپهری به قصد مشهد اردهال حرکت کردیم حدود 35 کیلومتری کاشان و رفتیم و رسیدیم و دیدیم که چرا فرش کاشان ما در دنیا خریدار نداره.
یک قبر ساده و تمام نه توضیحی و .... عصبانی شده بودم و کلافه و متأثر. که چرا از شاعری چنان ارزش مند و لطیف و با احساس هیچ اثر و خبری نبود کسی که یکی از تابلوهایش بالای یک میلیارد تومان خریداری شده و هزاران حیف.
و هزارن حیف که چه گنجی در اختیار داریم و اینقدر مغبون و ذلیل به دنبال صادرات 4 تا 5 قلم سنگ و نفت و ...
برگشتیم به سمت فین کاشان. باغی زیبا و دلگشا و پر از خاطرات جهل و نادانی که بر این مردم گذشته و بیداد از ....
صبحی پر از احساس خوب شروع کردیم و برگشتی پر از غبن و ناراحتی و احساس بی کسی حاکم براین مردم برگشتیم.
خوشبختانه ناهار خوبی خوردیم و رفته رفته انرژی رفته برگشت و عصر پس از خواب بعدازظهری بسمت خانههای تاریخی رفتیم و دیر رفتیم و در عمارتی که داشت تعطیل میشد گیر نگهبانی افتادیم با اطلاعاتی در حد مرغ و گذشت.
کاشان روحی بزرگ در تاریخ مردم این سرزمین با مردمی بسیار آرام و متین و نجیب.
تا دیدار بعد
عکسها را میتوانید در اینستاگرام مشاهده بفرمایید.
www.instagram.com/gisgolabetoon.ir
این هم عکس جناب نویسنده با ژست ناصرالدینشاهی:)