نویسنده: جناب آقای مهندس بهرام رفیعی
12 فروردین 1395
من هیچ تجربه ای در زمینه خرید و فروش خونه نداشتم و هیچ اطلاعاتی هم در زمینه قوانین و روال های خرید و فروش خونه نداشتم . بارها از اطرافیانم داستان های کلاهبرداری زیادی در این زمینه شنیده بودم و به خاطر این که تجربه 8 سال کار در شهرداری و شرکت های عمرانی رو داشتم موارد زیادی از تخلفات ساختمانی دیده بودم ، همه این چیزها باعث شده بود که از معامله ملک بترسم . اما به هر حال دل رو به دریا زدم و تصمیم گرفتم این تجربه رو هم بدست بیارم .
سرمایه من در جاهای مختلف پخش شده بود و باید جمعشون میکردم ، مقداری از پولم رو با باجناقم تو خرید خونش شریک شده بودم که باید یا خونشو میفروخت یا سهم منو میداد ، مقداری از پولم رهن خونه ای بود که توش مینشستم ، یه واحد آپارتمان از طرح مسکن مهر در خارج از مشهد داشتم که باید میفروختم ، بقیه پول خونه رو هم میخواستم وام بگیرم . خب حالا ببینین که قضیه خیلی پیچیده تر هم شد اما من به این پیچیدگی نگاه نکردم و از یک گوشه شروع به باز کردن گره ها کردم و در طول 6 ماه همه این کارها انجام شد ، در حین کار اتفاقات دیگری هم افتاد که از دید خیلی ها شاید بدشانسی قلمداد بشه اما من اینطوری بهشون نگاه نکردم و در کمال خونسردی به کارم ادامه دادم تا ببینم در نهایت این مدلی رفتار کردن چه نتیجه ای داره . اول از همه واحد آپارتمان مسکن مهرم رو به فروش گذاشتم ، تو این شرایط رکود بازار خونه به راحتی فروش نمیرفت . به یک بنگاه املاک خونمو سپردم ولی بعد از یک ماه فهمیدم که عملا هیچ کاری برای فروش مورد من انجام ندادن پس تصمیم گرفتم خودم خونه رو بفروشم . خونه رو تو نرم افزار دیوار آگهی دادم و خودم خونه رو به مشتری ها نشون میدادم بعد از سه هفته در نهایت یکی خونه رو پسندید اما پولش کافی نبود (پی نوشت 1) ، بهش گفتم اون پولی که داری رو به من بده بقیه پول رو هم خونه رو میدم رهن و بدست میارم ، خونه من دراوایل فصل پاییز فروش رفت زمانی که همه درگیر مدرسه یا دانشگاهن و مشتری برای خرید یا رهن و اجاره کمه ، خونه فروش رفت اما قسمتی از پولش موند که بعد از رهن کردن خونه بدستم بیاد ، مجددا چون از بنگاه املاک هیچ نتیجه ای نگرفتم خونه رو تو نرم افزار دیوار آگهی دادم و بعد از یک ماه یک مشتری برای رهن کامل خونه پیدا شد و من بلاخره کل پول خونمو بدست آوردم . به باجناقم گفته بودم که اگر براش ممکنه تا آخر سال سهم شراکت من از خونه ای که توش می نشست رو بخره ، در همین مدتی که از فروش خونم گذشت باجناقم تونست یک وام بگیره و سهم شراکت منو رو خرید (پی نوشت 2) ، خب حالا دیگه شرایط مالیم تا حد زیادی مساعد شده بود . لیست شرایطی که خونه دلخواهم میخواستم داشته باشه رو نوشتم و بعد بر اساس اون شرایط دنبال خونه گشتم ، این کار رو بیشتر به این خاطر انجام دادم که تحت تاثیر حرف بنگاه دارها و فروشنده ها قرار نگیرم . بازهم در نرم افزار دیوار خونه دلخواهم رو پیدا کردم . خونه ای که پیدا کردم تمام شرایطی که میخواستم رو داشت (حتی یه چیزهایی اضافه تر هم داشت) پس معطل نکردم و خونه رو قولنامه کردم . خونه مشکلاتی در زمینه سندش داشت که معمولا مردم جرئت نمیکنن چنین خونه ای رو معامله کنن . اما من تحقیقات خودم رو به صورت نامحسوس انجام دادم و فهمیدم کلاهبرداری در کار نیست و از شخص مورد اعتمادی دارم خونه رو میخرم . چون من به فروشنده اعتماد خودم رو نشون دادم اون هم به من اعتماد کرد و در ازای گرفتن نصف پول خونه حاضر شد کلید خونه رو به من بده تا اسباب کشی کنم به خونه جدید و بقیه پول رو هم زمان آماده شدن سند بهش بدم (پی نوشت 3) . خونه ای که توش اجاره مینشستم هنوز چند ماه تا پایان قراردادش مونده بود ولی من پول رهنم رو لازم داشتم پس به صاحبخونه زنگ زدم و اون هم با تخلیه خونه موافقت کرد اما گفت تا زمانی که مستاجر بعدی نیاد پولم رو نداره بده . دوباره خونه رو سپردم به بنگاه و بازهم کاری از دستشون بر نیومد اما دیوار عزیز بازهم کمکم کرد و بعد سه روز از انتشار آگهی خونه رفت اجاره و پول رهنم رو گرفتم (پی نوشت 4) ، در همین مدت سند خونه آماده شد و من به بانک مسکن نزدیک خونمون مراجعه کردم برای وام ، بانک مسکن نزدیک خونمون رئیس و معاون بد اخلاقی داشت و همون اول فهمیدم اینا تا بخوان به من وام بدن پدرمو در میارن . شانسی رفتم یه شعبه دیگه ، باورتون نمیشه دقیقا این دو تا شعبه نقطه مقابل هم بودن . تا به حال بانکی به خوبی بانک مسکن شعبه وکیل آباد مشهد ندیدم . واقعا از ریاست و معاونین و تمام کارمنداش راضیم . کارم رو به صورت غیر حضوری هم راه مینداختن . خلاصه بعد از کش و قوس های فراوان در آخرین روز کاری سال 1394 من موفق شدم وام مسکنم رو بگیرم و سند خونه به نام من انتقال پیدا کرد .
خلاصه اینکه دوستان من خانه خریدن برای من تجربه عملی قانون بخشایش بود ، اینکه باید ببخشایی تا به تو بخشیده شود ، ما بخشی از طبیعت هستیم و باید بگذاریم نعمت ها در ما جریان پیدا کنند ، از یک دست میدهی و از دست دیگر میگیری و در همین حین رشد میکنی .
پی نوشت :
- 1-من خونمو به یک خانم که بیماریMS داشت فروختم و به خاطر اینکه خیلی از خونم خوشش اومده بود ولی پول چندانی نداشت تخفیف خوبی بهش دادم و کمکش کردم تا بتونه خونمو بخره پولش رو هم تقریبا به صورت قسطی در طول سه ماه ازش گرفتم .
- 2-هدف من از شراکت با باجناقم در درجه اول این بود که اونها موفق بشن که خونه بخرن و از اجاره نشینی در بیان و به خاطر همین هم تحت فشار قرارشون ندادم که پولمو بدن و چون هدف خیری داشتم بر پایه آموزه های کتاب هفت قانون معنوی موفقیت با خودم گفتم هر وقت موقعش باشه پولش میرسه .
- 3-مشکلاتی که در زمینه سند خونه پیش اومد کاملا به نفع من شد چون به من این فرصت رو داد تا در طول سه ماه بقیه پول خونه رو جور کنم ، همچنین فروشنده بسیار آدم خوبی بود و به من 12 میلیون تومان تخفیف داد در قیمت خانه . در روز قولنامه در بنگاه فقط داشتم جملات کتاب را بیان میکردم نمیدانم کسی حرف من را فهمید یا نه ولی اوضاع همانطور پیش رفت که میخواستم . خواندن کتاب هفت قانون معنوی موفقیت (دکتر دیپاک چوپرا) در سال 1392 تاثیر زیادی در موفقیت من گذاشت .
- 4-کسی که خونه ای که ما مینشستیم توش رو اجاره کرد شرایطش مثل من بود و پول رهنش دست صاحبخانه خونه قبلیش بود ، من بهش کلید دادم تا وسایلش رو بیاره و اونهم بهم قول داد تا آخر ماه پول من رو بده اما زودتر از اون موعد پولم رو داد .
- 5-ناگفته نماند که در تمام موارد و زمینه هایی که تجربه چندانی نداشتم از دوستان با تجربم و افراد آگاه مشورت میگرفتم تا کار اشتباهی انجام ندم و همینجا از همه دوستانی که من رو در این کار کمک کردن سپاسگزاری میکنم .