مهارت چهارم: مهارتهای بین فردی
نوجوانی دوره حساسی است. نوجوانی مرحله بین کودکی و بزرگسالی است. بعلاوه در این دوره شما کم کم علاوه بر پدر و مادر و خانوادهتان، با سایرین دوست میشوید. تاثیری که دوستان در دوره نوجوانی روی شما میگذارند، انکارناپذیر است. بنابراین یکی از مهارتهایی که لازم است در دوران نوجوانی یاد بگیرید، مهارتهای بین فردی است.
مهارتهای بین فردی یعنی شما بتوانید رابطه سالم و مثبت با اطرافیان خود برقرار کنید و از روابط ناسالم و صدمه زننده خارج شوید. اطرافیان شما شامل افراد خانواده، بزرگسالان، افراد همجنس شما و افراد جنس مخالف است. مهارتهای بین فردی یعنی بتوانید دوست پیدا کنید و عضوی از یک گروه باشید. مهارتهای بین فردی یعنی بتوانید یک دوستی خوب را آغاز کنید و به یک دوستی نامناسب خاتمه بدهید. در عین حال تشخیص بدهید مرزهای بین فردی مناسب چیست. در عین که که با دوستان خود دوست هستید، اجازه ندهید دوستان بد، شما را از مسیر درست و هدف اصلیتان دور کنند. مرزها را تشیخیص بدهید. یاد بگیرید احترام متقابل چیست. احترام متقابل یعنی احترام بگذارید و انتظار داشته باشید مورد احترام باشید.
دوست خوب پیدا کردن و عضو یک گروه خوب بودن، برای شما خیلی مهم است چون باعث سلامتی روحی و اجتماعی میشود. همچنین داشتن رابطه خوب با افراد خانواده بسیار مهم است. می دانم در این دوران بین شما و والدین شما اختلاف نظراتی وجود دارد. ممکن است آنها احساسات شما را بخوبی درک نکنند و یا انتظارات زیادی از شما داشته باشند. ولی در هر صورت داشتن رابطه خوب و محترمانه با افراد خانواده برای سلامتی روحی و اجتماعی شما ضروری است.
بعضی از شما دوستان خوبی دارید، ولی میانهتان با افراد خانوادهتان خوب نیست. بعضی از شما، هیچ دوستی ندارید و فقط با خواهر و برادرتان دوست هستید. بعضی از شما، وضعیت سختتری دارید: با افراد خانوادهتان میانه خوبی ندارید و متاسفانه هیچ دوستی هم ندارید. هر سه حالت ناسالم است. آرزو میکنم تک تک شما رابطه عالی با افراد خانوادهتان داشته باشید و در عین حال دوستان خوبی داشته باشید و عضو یک گروه باحال باشید. این بهترین شرایطی است که میتواند برای شما ایجاد شود.
اجازه بدهید یکی یکی بررسی کنیم:
رابطه خوب با افراد خانواده، یعنی پدر، مادر، خواهر و برادر و هر کس دیگری که در خانه شما زندگی میکند (مادربزرگ، پدربزرگ و یا مادر ناتنی، پدر ناتنی....)
ممکن است بگویید بعضی از افراد بالا با شما خوب رفتار نمیکنند، چطور شما میتوانید با آنها خوب باشید؟ سؤال خوبی است. مهمترین مطلبی که در سایت گیس گلابتون میآموزید این است: شما مسئول تجربههای زندگی خود هستید. در اینجا این شعار یعنی اگر رابطه خوبی با بعضی افراد خانواده خود ندارید، اول توجه کنید شما چگونه با آنها رفتار میکنید. این نوشته یکی از دوستان شماست. البته ایشان نوجوان نیست، ولی نوشته ایشان منظور مرا نشان میدهد:
اگر برای هرکس نام سرخپوستی مخصوصی انتخاب میشد، نام سرخپوستی من تا همین چند سال پیش "غرغرو از کلّهی صبح" میبود! تخصص من ابراز نارضایتی از وضع موجود بود. همیشه منتظر درستشدن اوضاع و تغییرات بزرگِ آدمها بودم، ولی ذرهای تغییر در خودم؟ هرگز! از شکل روابطم با عزیزانم هم در تعجب بودم. حس میکردم رابطه زیادی معمولی با خانوادهام دارم. یهجای کار ایراد داشت و من اعتراض داشتم چرا خونواده منو درک نمیکنن و تغییری نمیکنن! نمیفهمیدم وقتی بیرون از خونه با دوست و همکار و... ارتباطم خوب و مثبت بوده، چرا این موضوع در مورد خونوادهام صدق نمیکرد؟
یه روز در حال عکاسی در منزل، خیلی تصادفی به جای عکس، یه فیلم 30 ثانیهای گرفتم. فیلم از هوا بود، ولی توش صدای خودم رو در حال صحبت با یکی از اعضای خانواده شنیدم: صدای یک آدم بیحوصله و اخموی نهچندان مهربون که اگر خودم مخاطبش بودم ازش میرنجیدم. خجالت کشیدم! لحن من با عزیزانم بیشتر شبیه یه فروشنده بیحوصله بود که میخواد مشتری رو از سر باز کنه. من توقع داشتم همه آدمای خوب و مهربونی باشن و خودم بدون اینکه حواسم باشه، همین رو دریغ میکردم. پس این آدم مهربون و خوشروی بیرون از خونه کجا غیبش میزد؟ تازه فهمیدم توی خونه اون فرشته مهربونی که فکر میکردم نبودم.
بنابراین اگر همین الان رابطه شما با بعضی افراد خانوادهتان خوب نیست، خواهش میکنم قدری رفتار خود را بررسی کنید. سال گذشته خانمی دو سه روز در دفتر من کار کرد. از همان روز اول شروع کرد به شکایت کردن از پدر و مادرناتنی اش. شکایت کرد و شکایت کرد. من پس از دو سه روز عذر او را خواستم. نه به خاطر شکایتهای او از پدر و مادرناتنی اش، بلکه بخاطر رفتار زشتی که با من داشت.
او متوجه رفتارش نبود، ولی هروقت با او حرف میزدم او برای من شکلک درمی آورد! هرچه میگفتم، با من یک و بدو میکرد! مرتب زیر لب ناسزا میگفت! خنده دار است، ولی او اینگونه رفتار میکرد و خودش متوجه نبود چه رفتار زشت و ناشایستی دارد. وقتی یک نفر با غریبهها چنین میکند، وای به رفتارش افراد خانوادهاش.
دوستان همجنس: یاد بگیرید با همکلاسیها و همسن و سالانتان سر صحبت باز کنید و با آنها دوست شوید. در عین حال حواستان باشید احترام متقابل را رعایت کنید. احترام بگذارید و انتظار داشته باشید مورد احترام قرار بگیرید. همانطور که میدانید شاگردان من معمولاً 35-25 ساله هستند و نوجوان نمیباشند، ولی من گاهی اوقات متعجب میشوم چطور یک خانم تحصیلکرده بزرگسال، موقع ابراز صمیمیت به دوستانش میگوید: "خاک بر سرت! میام کتکت میزنم ها!" این چه جور ابراز صمیمیتی است؟ من نمیدانم.
در دوران نوجوانی و اوایل جوانی یعنی تا حدود 25 سالگی، آدم ممکن است تحت تأثیر دوستانش سیگار، الکل و یا حتی مواد مخدر سبک را تجربه کند. امیدوارم شما هرگز چنین تجربههای خطرناکی را نداشته باشید. مبادا برای راضی کردن دوست یا باقی ماندن در گروه، خود را در معرض تجربههای خطرناک قرار بدهید.
افراد جنس مخالف: در دوران نوجوانی هورمونهای زنانه و مردانه در بدن شما ترشح میشود. شما به بلوغ میرسید، بنابراین بسیار طبیعی است که به جنس مخالف کشش داشته باشید. دو تا از شایعترین سؤالات نوجوانان در این سایت در این پست نوشته شده است. من آرزو میکنم خانوادهها شرایطی فراهم کنند که نوجوانان با افراد جنس مخالف خود آشنا شوند. من با دوستیهای خط قرمزی مخالفم. ولی آشنایی با جنس مخالف، ضروری است. یکی از مهمترین دلایل بالا رفتن آمار طلاق در ایران ناآشنایی دختر و پسر با تفاوتهای دو جنس است. دخترها نمیدانند پسرها چه میخواهند و پسرها نمیدانند دخترها چه میخواهند. هیچکدام نمیدانند چطور رابطه سالمی با جنس مخالف خود برقرار کنند.
کاش هیچ نوجوانی دور از چشم پدر و مادرش با جنس مخالف دوست نشود و کاش همه پدر و مادرها شرایط آشنایی فرزندشان را با جنس مخالف فراهم کنند. کاش فاصله جنسیتی شدیدی که در کشور ما وجود دارد، از بین برود. من خانم مهندس محترم سی و چند سالهای را میشناسم که در حضور آقایان بکلی دست و پایش را گم میکند. او آدم دقیقی است، مسئولیت پذیر و قابل اعتماد است، البته به شرطی که در معرض آقایان قرار نگیرد! به محضی که یک آقا در شعاع یک کیلومتری او قرار میگیرد، ضریب هوشی او به اندازه جلبک کاهش پیدا میکند، مسئولیت پذیری او به صفر میرسد و رفتاری خنده دار از خود نشان میدهد. چرا؟ چون تا این سن و سال با آقایان ارتباطی نداشته است و با دیدن یک آقا دست و پایش را بکلی گم میکند.
عضویت در گروه: همه آدمها دوست دارند به گروه یا گروههایی تعلق داشته باشند. برای این که عضو یک گروه بشوید و باقی بمانید، لازم است مشارکت و همکاری را یاد بگیرید. یاد بگیرید عضو فعال گروه باشید. بعضیها وارد یک گروه میشوند، انگار مهمانی خالهشان رفتهاند! ولو میشوند و انتظار دارند دیگران از آنها پذیرایی و مراقبت کنند. هیچ نوع حس همکاری و همیاری با اطرافیان ندارند. یاد بگیرید وارد هر محلی که میشوید آنجا را مرتب و تمیز ترک کنید. داوطلب کمک و همکاری شوید. به این ترتیب آدم دلچسبی میشوید. البته تفاوت مهمی است بین همکاری و خرحمالی! گاهی اوقات ما بقدری در حس خوب همکاری غرق میشویم که اجازه میدهیم دیگران از ما سوءاستفاده کنند. این هم درست نیست. همانطور که در بالا نوشتم حد و مرزهای صحیح روابط بین فردی را یاد بگیرید.
اگر در دوره نوجوانی مهارتهای بین فردی را یاد نگرفته اید، از همین امروز آن را بیاموزید، چون 80% احساس خوشبختی شما وابسته به میزان توانایی شما در برقرار کردن رابطه سالم و صمیمانه که با اطرافیانتان است.