آخر این هفته امتحان کنکور برگراز میشود. وای که چقدر از این امتحان عریض و طویل بدم میآید. سال 1365 امتحان کنکور دادم. دانشگاهها که بعد از انقلاب فرهنگی، چندین سال تعطیل بودند، بالاخره باز شده بودند. من ترسان و لرزان داشتم برای کنکور آماده میشدم. آن زمان (سی سال پیش) کلاس کنکور بود، ولی ما آن را جدی نمیگرفتیم. معلم خصوصی برای کنکور و مشاوران تحصیلی و مدیریت زمان هم وجود نداشت. من درس خواندم و تست زدم. سرعت تست زدنم را اندازه میگرفتم و همین.
یادم نمیآید برای درس خواندن زحمتی کشیده باشم. شاید چون عاشق درس خواندن هستم. چند ساعت در روز درس میخواندم؟ از چه ساعتی درس خواندن را آغاز میکردم و چه ساعتی میخوابیدم؟ باز هم یادم نیست. تنها چیزی که هرگز از خاطرم نخواهد رفت، این است: اضطراب شدید و کشنده... در طول سال آخر دبیرستان، ده کیلو وزن کم کردم. دخترکی شدم با 48 کیلو وزن، صورتی پر از جوش که دو بار از شدت گرسنگی، بیهوش شده بود. یک سر سوزن اشتها نداشتم. اصلاً یادم نیست چه میکردم. فقط در حال و هوای اضطراب، حیران و سرگشته، این طرف و آن طرف میدویدم. انگار اگر قبول نمیشدم، چه میشد.
در کشورهای پیشرفته، مدرک گرایی از بین رفته است. هیچ کس برای کسب اعتماد به نفس یا پز دادن به دخترخاله و پسرعمو، مدرک نمیگیرد. بعلاوه ورود به دانشگاه، معمولاً آزمون ندارد. وارد رشته دلخواه خود میشوید و درس میخوانید. اگر در امتحانات نمره قبولی آوردید، به سال بالاتر میروید. به این ترتیب فرصت دارید ببینید رشته تحصیلی خود را دوست دارید یا خیر؟ مردم فرنگ، حداکثر لیسانس میگیرند و بعد دنبال کار و زندگیشان میروند. مردم کشورهای پیشرفته میدانند، مدرک تحصیلی، آب و نان نمیشود. داشتن مدرک تحصیلی ضمانت نمیکند شما درآمد بیشتر، شغلی بهتر و خوشبختی بیشتر داشته باشید.
متاسفانه در جهان سوم، مدرک گرایی غوغا میکند. مدرک برای مدرک. مدرک برای پز دادن. مدرک برای اثبات بهتر بودن. کاش دست برداریم از این افکار. آی پدرها و مادرها... با شما هستم. شما هستید که این بار سنگین را روی دوش فرزندان خود میگذارید. آنها را وادار میکنید تلاش کنند وارد رشتههای تحصیلی شوند که هیچ علاقهای به آن ندارند. آنها را وادار میکنید یکی دو سال از جوانی عزیزشان را در گوشه خانه و پشت کتابها، کپک بزنند. شما از نوجوانان هجده ساله انتظار دارید، با شرکت در یک امتحان، شما را سربلند کنند. شما به فرزندانتان این توهم را میدهید که اگر در این آزمون شکست بخورند، مهر شکست خورده روی پیشانی آنها خواهد چسبید.
متاسفم نظام آموزشی کشور ما اینگونه است. متاسفم. اگر به جای آن همه درس خواندن، یک نفر به من مهارتهای زندگی را میآموخت، چقدر زندگیام با الان متفاوت بود. باز هم من خوش شانسم که در چهل سالگی فهمیدم چنین مهارتهایی وجود دارد و علت بسیاری از شکستها و رنجهایم نداشتن مهارت زندگی است. عدهای هفتاد ساله هستند و هنوز که هنوز با بی هنری تمام، زندگی خودشان و خانوادهشان را اداره میکنند و مرتب از بدشانسی مینالند. آنها موجب رنج فراوان خودشان و اطرافیانشان هستند.
من همیشه به دختران و پسر دم کنکور که صورتشان از شدت اضطراب، رنگ پریده است، می گویم: سلامتی شما از نتیجه کنکور مهمتر است. خوب بخورید، خوب بخوابید، ورزش کنید، با دوستان خود معاشرت کنید، عاشق شوید، درس هم بخوانید! این شیوه سالم درس خواندن است.
بهرحال... الان فقط چند روز به کنکور باقی مانده است. هرجور خواندهاید، دیگر تمام شده است. این سه چهار روزه خودتان را زجر ندهید. غذای کافی بخورید. به اندازه کافی بخوانید. هروقت احساس استرس و نگرانی کردید، نفسهای عمیق شکمی بکشید. (شیوه نفس کشیدن عمیق شکمی در فایل جذابیت فوری آموزش داده شده است) و فکر کنید بدترین حالت چه خواهد شد؟ هیچی!
شما تقریباً در هر رشتهای که مایل باشید میتوانید ادامه تحصیل بدهید. بعلاوه مجبور نیستید در رشته تحصیلی خود، کار کنید. بسیاری افراد در رشتهای غیر از رشته تحصیلی خود مشغول به کار میشوند و بارها رشته کاری خود را تغییر میدهند. نترسید! کنکور سرنوشت شما را تعیین نمیکند. شما و فقط شما سرنوشت خود را تعیین میکنید. کنکور یک امتحان است و بس. آن را غول نکنید. آموختن و بکار گرفتن مهارتهای زندگی، از نتیجه درخشان کنکور، بسیار مهمتر است.